۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

فزایش بودجه بسیج و فعالیت آنان

مصاحبه با رادیو بین المللی فرانسه

نوشتۀ شهلا رستمی

سردارمحمد نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، از احداث 7 هزارپایگاه مقاومت بسیج درسال جاری خبر داد

رئیس سازمان بسیج مستضعفین با تأکید بر این که ساخت این تعداد پایگاه مقاومت بسیج درسطح کشوربی سابقه است، افزود : بدین ترتیب فعالیت بسیجیان بیش از گذشته ارتقاء پیدا می کند.
از محمدعلی توفیقی، روزنامه نگار پرسیدم با افزایش فعالیت ها ی بسیج تکلیف نهاد های رسمی حافظ نظم و امنیت کشور چون پلیس و ژاندامری چه می شود ؟ محمد علی توفیقی می گوید نقش بسیج دیگر همچون در زمان جنگ یعنی تأمین نیرو برای جبهه ها نیست بلکه تبدیل به یک حزب تمام عیار پادگانی، ترویج دید گاههای ایدئولوژیکی حاکمیت و راائه یک قرائت پیشوا سالار از جمهوری اسلامی شده . در نتیجه حکومت برای مبارزه با شرایط بغرنجی که به وجود آورده اند نیاز به این گروه دارند. و درشرایط بد اقتصادی وقتی به گروهی بودجه بیشتر تعلق می گیرد طبیعتأ سهم گروههای دیگر مدنی کم می شود.

برای شنیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

«چالش رفسنجانی و مخالفانش به نقطه حساس نزدیک می شود»

مصاحبه با رادیو فردا

بهروز کارونی

اكبر هاشمى رفسنجانى، رئيس مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام، روز يكشنبه در پيامى، نسبت به تلاش گروهى براى انزوا و طرد روحانيت، مبارزين انقلاب، بازماندگان جنگ هشت ساله عراق و ايران، مديران سابق دستگاه هاى دولتى، مردم و انديشه‌هاى آيت الله خمينى و خانواده او هشدار داد.

به گزارش خبرگزارى دانشجویان ایران، ايسنا، وى گفت: «مردم ايران در طول تاريخ ثابت كرده‌اند كه نمى‌گذارند گروهى با ايجاد جزر و مدهاى سياسى در اقيانوس انديشه‌هاى آنان موج‌سوارى كنند.»

پيام آقاى هاشمى ‌رفسنجانى، در آستانه پنجم مرداد، بيست و دومين سالگرد عمليات نيروهاى ايرانى عليه حمله سازمان مجاهدين خلق در اواخر جنگ ميان عراق و ايران، منتشر شد.

رادیو فردا در رابطه با این اظهارات با محمد على توفيقى، تحليلگر سياسى در پاريس، گفت و گو کرده است.

رادیو فردا: آقای توفیقی! به نظر شما منظور آقای رفسنجانى از موج سواران چه شخص يا گروهى بوده است؟

محمد علی توفیقی: آقاى هاشمى گروهى را براى شبيه سازى مخالفان خودش انتخاب كرده كه در ادبيات سياسى مسئولان جمهورى اسلامى از آنها به عنوان «منافق» ياد مى شود. يعنى كسانى كه چهره واقعى شان از آنچه در ظاهر از آنها مى بينيم، يكى نيست. اين همان نقطه اى است كه به نظر من حائز اهميت است.

با توجه به تعريفى كه شما ارائه داديد و فكر مى كنيد كه منظور آقاى هاشمى رفسنجانى از اين گروه چه كسانى يا چه طيفى مى توانند باشند؟

در ايران به دليل فضاى سياسى خاصى كه حاكم است، متاسفانه شفافيت وجود ندارد. گروه هاى حامى دولت هم به دليل حمايت هاى ويژه و پشتوانه هاى خاصى كه دارند نيازى به فعاليت شناسنامه دار و معلوم ندارند. اما پيدا كردن و يا حداقل اينكه ما گمانى زنى كنيم درباره مخاطب بيانيه آقاى هاشمى كار دشوارى نيست.
مشخصاً در يك سال گذشته يك جدال لفظى بين آقاى احمدى نژاد (و هاشمی رفسنجانی) كه اوجش را در مناظره هاى انتخاباتى ديديم و پس از آن ادامه داشته كه طيف وسيعى از افراد از روحانيون سرشناسى مثل آيت الله مصباح يزدى، آقاى احمد خاتمى و يا آيت الله يزدى را در بر مى گيرد. همينطور گروه هايى از نظاميان و افرادى كه در دولت مشغول فعاليت اند، مخاطب بيانيه آقاى هاشمى به حساب مى آيند.

تا چه اندازه همين گروه كه مورد اشاره اكبر هاشمى رفسنجانى قرار گرفتند، اين امكان را دارند كه بتوانند تغييراتى عمده در جمهورى اسلامى ايران به وجود بياورند، همان طور كه او اشاره كرده؟

در حال حاضر اين گروه كه به طور مشخص قدرت اجرايى در بخشى از مجلس و همين طور حمايت هاى رهبرى را با خودشان دارند، در تمام اركان نظام موجود يك غلبه مسلط دارند و طبيعتاً از راه هاى مختلفى مثل حذف مديرانى كه آقاى هاشمى از آنها اسم مى برد و مسائلى مثل به راه انداختن انقلاب فرهنگى جديد كه امروز مى بينيم در دانشگاه ها بحث آن هست و يا اينكه كشور از يك روند طبيعى خارج شده و يك حالت كاملاً نظامى به خودش گرفته، دارد نشان مى دهد كه اين گروه از يك فرصت براى غلبه بر اوضاع كشور و هدايت كشور به مسير دلخواه خودشان برخوردار است.

اتفاقاً آقاى هاشمى نگرانى خودش را نسبت به ادامه رويكرد آنها دارد در اين بيانيه اعلام مى كند و البته پيش بينى مى كند كه اين گروه موفق نخواهند شد به خاطر هشيارى مردم.

با توجه به حمايت آيت الله على خامنه اى رهبر جمهورى اسلامى از اين گروه مورد اشاره اكبر هاشمى رفسنجانى، فكر مى كنيد كه سخنان رئيس مجلس خبرگان و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام را چگونه مى توان ارزيابى كرد؟

پيش بينى اش كار ساده اى نيست. اما به نظر مى آيد كه حضور آقاى هاشمى براى تقابل با اين جريان از يك روند صعودى در يك سال گذشته برخوردار بوده. به نظر مى آيد اين چالش و اين تقابل دارد به يك نقطه حساس نزديك مى شود.

اين كه چقدر گروه مخالف آقاى هاشمى توان داشته باشند براى حذف ايشان و يا هدايت كشور به آن مسيرى كه مورد نظر خودشان است، بستگى دارد به فاكتورهاى مختلفى مثل شرايط داخلى كه به خاطر فشارهاى اقتصادى و مسائل اجتماعى و مشكلاتى كه كشور با آن مواجه است. (این وضعیت) سختى هايى را براى حاميان دولت ايجاد كرده، براى آنكه به مقاصد خودشان برسند و از طرف ديگر فشارهاى بين المللى و حلقه تحريم ها كه روز به روز دارد افزايش پيدا مى كند، به عنوان مانعی در مسیر حاميان دولت و شخص رهبر براى حذف آقاى رفسنجانى دارد عمل مى كند.

اگر واقعاً آنها بتوانند در برابر اين نوع فشار يعنى فشار خارجى و فشار داخلى راه حلى پيدا كنند، براى يك دست كردن هرچه بيشتر قدرت، طبيعتاً آقاى هاشمى را حذف خواهند كرد.

به نظر شما آيا شرايط کنونی اجازه مى دهد كه بخواهند چنين حذفى را انجام دهند؟

به نظر من نه. يعنى در حال حاضر شرايط خارجى، فشارها و تحريم ها كه يك روند صعودى دارد به خود مى گيرد، نابسامانى هاى اجتماعى در داخل، فشار اقتصادى و تورمى سنگين كه دارد بر مردم وارد مى شود، به نظر نمى آيد كه زمينه مناسبى براى موفقيت گروه مخالف آقاى هاشمى رفسنجانى براى حذف ايشان در اختيارشان قرار دهد.

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

نگاهی دوباره به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ بخش سوم


دوره اصلاحات، فصل ورود آشکار سپاه به حوزه سیاست

با اتفاق غیرقابل پیش‌بینی (1) دوم خرداد 76 و آغاز دوران اصلاحات و سپس پدیده مجلس ششم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تا آن زمان تسلط آشکار و غیرقابل انکاری بر حوزه اقتصاد کشور یافته بود با احساس خطر نسبت به حفظ سلطه و منافع سرشار، حوزه نفوذ و عملیاتی جدیدی را در سپهر سیاسی کشور برای خود تعریف نمود.

گرچه نفس بر سر کار آمدن چپ‌های خط امامی که بعدا به اصلاح‌طلبان مشهور شدند، به دلیل تفاوت دیدگاه بر سر نقش و جایگاه ولی فقیه، به اندازه کافی برای سپاه حساسیت برانگیز بود؛ اما در دستور کار قرار گرفتن و اولویت یافتن توسعه سیاسی کشور که در صورت موفقیت می‌توانست به رشد جامعه مدنی و دمکراتیزاسیون قدرت و جامعه ایران منجر شود، این نهاد و سایر نهادهای وابسته به ولایت فقیه را به شدت تحریک نمود و بیم و هراس جابجایی قدرت و یا کاهش اقتدار ولی فقیه و به تبع آن اذنابش، آنان را به تکاپو و چاره‌جویی واداشت.

می‌توان لیست بلند بالایی از دخالت‌های سپاه و کارشکنی فرماندهان آن در امور دولت اصلاحات در سراسر کشور به بهانه به خطر افتادن ارزش‌های انقلاب اسلامی و دفاع از ولایت فقیه از تهدید و فشار، ارعاب و حملات لفظی گرفته تا تحمیل نیروهای وابسته برای به کار گماردن در مناصب دولتی، ممانعت از به کارگیری نیروهای شایسته و توانمند و تلاش برای بسط نفوذ اقتصادی ارائه داد؛ اما مهم‌ترین اتفاقی که در این دوره رخ داد و بیش از هر اقدام دیگری آشکارگر قصد و نیت نظامیان برای مداخله در سیاست است، نوشتن نامه‌ای سرگشاده و به شدت تهدیدآمیز برای رئیس‌جمهور، متعاقب وقایع 18 تیر دانشگاه تهران بود که در جریان آن اعتراضات دامنه‌دار و گسترده‌ای در میان دانشجویان پدید آمد و تظاهرات خیابانی نیز به وقوع پیوست (2).

در این نامه تاریخی که به امضای 24 تن از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین سرداران سپاه رسیده بود نام کسانی چون سردار جعفری فرمانده فعلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سردار قالیباف شهردار کنونی تهران نیز به چشم می‌خورد. این سپاهیان که تهدیدات آشکار، انتقادات و دیدگاه‌های سیاسی خود را در قالب درد نامه هزاران زجر کشیده انقلاب مطرح کرده بودند، ضمن اظهار نگرانی از بی‌احترامی به ولایت فقیه، با به رخ کشیدن توانمندی‌های نظامی خود از لبریز شدن کاسه صبرشان و عدم امکان تحمل این شرایط سخن به میان آورده بودند. اگرچه این لبریز شدن کاسه صبر در آن روزها به صورت یک کودتای نظامی کلاسیک خود را نشان نداد؛ اما حرکت، اقدامات و جهت‌گیری که سپاه از آن زمان به بعد به آن شدت و عمق ویژه‌ای بخشید، ده سال بعد زمینه‌های موفقیت یک شبه کودتای سیاسی علیه رای مردم متعاقب انتخابات ریاست جمهوری دهم را فراهم نمود.

از اواخر دوره اول ریاست جمهوری خاتمی، سپاه با سازمان‌دهی جدید بسیج و گسترش آن در تمام اقشار اجتماعی از بازار و دانشگاه و مدرسه گرفته تا روستا و شهر و ایلات، عملا این نهاد پیرامونی را که در زمان جنگ از آن به عنوان منبع اصلی تامین نیروی انسانی لازم در جبهه‌ها استفاده می‌شد و بعد از جنگ نیز حتی در مقطعی زمزمه‌هایی مبنی بر انحلال آن شنیده می‌شد، به یک حزب پادگانی تمام عیار تبدیل کرد. پایگاه‌های بسیج که روزگاری تنها به مساجد و برای ثبت نام داوطلبان حضور در جبهه‌ها و یا محلی برای توزیع اقلام و مایحتاج مورد نیاز خانواده‌ها و طبقات و اقشار کم درآمد جامعه محدود بود، در حال حاضر به تمام محلات، ادارات، دانشگاه‌ها و سازمان‌های دولتی و غیردولتی و همه افراد جامعه در سطوح متفاوت اجتماعی گسترش یافته است و از این منظر بسیج علاوه بر مکانی برای ترویج اسلام فقاهتی، تبلیغ دیدگاه‌های ایدئولوژیک حاکمیت و ارائه قرائت پیشواسالار از رهبری نظام، به یک حزب تمام عیار و و بزرگ‌ترین سازمان مردم‌محور کشور تبدیل شده است که با توجه به ساختار متمرکز و شبه نظامی، انگیزش‌های مالی، برخورداری از تشکیلات سراسری، سرعت و انعطاف بالا و مخصوصا در غیاب احزاب واقعی و یا قدرتمند در شرایط مختلف از انتخابات گرفته تا سرکوب اعتراضات مردمی و یا سایر برنامه‌های حکومت به کار گرفته می‌شود؛ به گونه‌ای که از این جهت می‌توان آن را نمونه بارز یک حزب پادگانی دانست (3).

گرچه اساسا نظام پارلمانی ایران یک نظام حزبی نیست؛ اما این رویکرد و طمع سپاه در تصاحب کرسی‌های مجلس به خوبی مبین نگاه حزبی این نیروی نظامی است و در رمزگشایی از مجموعه اقدامات برای ارائه نمایش مضحکی از شبه دمکراسی در نظام استبداد دینی و حکومت فقها موثر است

در این دوران، توسعه نقش اقتصادی سپاه نیز ادامه پیدا می‌کند و حتی می‌توان گفت که دولت اصلاحات برای راضی نگه داشتن فرماندهان و کاهش حساسیت‌های سپاه در زمینه توسعه سیاسی، دست و دل بازی‌هایی هم داشته است (4). اما از سوی دیگر به دنبال افشا شدن قتل‌های زنجیره‌ای مخالفان سیاسی توسط وزارت اطلاعات که تنها یکی از صدها اقدام مشابه در سالیان گذشته محسوب می‌شد و همچنین عدم اعتماد رهبر به سیستم امنیتی وزارت‌خانه که خواه ناخواه تحت نظارت اصلاح‌طلبان قرار داشت و به جای استراتژی النصر بالرعب (استراتژی که شخص رهبر علاقه خاصی به آن دارد) مهار نرم‌افزاری را جایگزین کرده بود، تجدید ساختار و تعریف وظایف جدید برای واحد اطلاعات سپاه در دستور کار قرار گرفت و عملا وظیفه رصد، کنترل، حذف فیزیکی و یا پرونده‌سازی و افشاگری علیه فعالان سیاسی، اجتماعی و مدنی و روزنامه‌نگاران منتقد به این بخش از سپاه پاسداران که تا قبل از تشکیل وزارت اطلاعات از کارکرد مشابهی برخوردار بود، سپرده شد.

همچنین از مجلس هفتم به بعد رویکرد ورود سپاهیان به مجلس به منظور به کنترل درآوردن قوه مقننه در ابعاد قانون‌گزاری و تحت فشار قرار دادن وزرای نامنطبق با استانداردهای ولایی از شتاب فزاینده‌ای برخوردار شد؛ به گونه‌ای که در مجلس هشتم تعداد بیشتری از نمایندگان مجلس نسبت به دوره‌های قبل از سابقه حضور در سپاه برخوردار شدند. گرچه اساسا نظام پارلمانی ایران یک نظام حزبی نیست؛ اما این رویکرد و طمع سپاه در تصاحب کرسی‌های مجلس به خوبی مبین نگاه حزبی این نیروی نظامی است و در رمزگشایی از مجموعه اقدامات برای ارائه نمایش مضحکی از شبه دمکراسی (5)در نظام استبداد دینی و حکومت فقها موثر است.

در اواخر دوره خاتمی در جریان افتتاح فرودگاه بین‌المللی امام خمینی، سپاه که به بهانه مشکلات امنیتی پیمانکار امور خدماتی با افتتاح فرودگاه مخالف بود (اما در اصل این اختلاف به نارضایتی از نادیده گرفته شدن منافع اقتصادی سپاه برای واگذاری امور خدماتی فرودگاه به شرکت‌های وابسته ارتباط داشت) در یک حرکت کاملا نمایشی و با استفاده از تجهیزات نظامی با به خطر انداختن جان مسافران مانع از فرود دومین هواپیمایی که قرار بود در این فرودگاه بر زمین بنشیند، شده و عملا نشان داد که در راه تثبیت سلطه خود بر ارکان اجرایی کشور تا چه حد پیشرفت نموده است و در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد بود! مانور اقتداری که خشونت و سبوعیت عملیات واقعی آن 5 سال بعد در خیابان‌های تهران، صحنه‌های فاجعه‌باری آفرید که جهانیان را در بهت و ماتم فرو برد و ایرانیان را متاسف سرنوشت نیرویی کرد که روزگاری قرار بود حافظ جان و پاسدار ارزش‌های اخلاقی آنان باشد.
ادامه دارد

—————

پی‌نوشت‌ها:
1- در مورد رویدادی که در دوم خرداد 76 اتفاق افتاد و بعدها سرآغاز فصل جدیدی از تاریخ سیاسی ایران بنام دوره اصلاحات شد تحلیل‌ها و بحث‌های فراوانی وجود دارد؛ اما صرف نظر از تفاوت‌های گاه متضاد، می‌توان ادعا نمود که تقریبا همه آنها در یک نقطه مشترک هستند و آن انتخاب سید محمد خاتمی برخلاف خواست و اراده رهبر جمهوری اسلامی است و تجارب انتخابات بعد از آن نیز نشان داد که آخرین آن هم بوده است! زیرا از آن پس حاکمیت با مهندسی انتخابات به گونه‌ای عمل نمود که تنها افراد مورد نظر آنها از صندوق‌ها امکان خروج یافتند و در مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز که این مهندسی از ضریب اطمینان بالایی برخوردار نبود، ناچارا از تقلب آشکار و تغییر نتایج آن در برابر انظار همگان استفاده شد.

2- البته چند روز قبل از نوشته شدن این نامه و در جریان تظاهرات دانشجویان که قصد حرکت به سمت بیت رهبری را داشتند فرمانده سپاه تهران در تماس با معاون سیاسی وزیر کشور تهدید کرده بود که در صورت عبور تظاهر کنندگان از خیابان فلسطین به سوی آنان تیراندازی مستقیم خواهد شد. او همچنین به ناتوانی دولت در کنترل ناآرامی‌ها به شدت اعتراض کرده بود و از دخالت همه جانبه سپاه در صورت تداوم وضع موجود خبر داده بود. علاوه بر آن در جلسه شورای عالی امنیت ملی که به منظور بررسی وقایع 18 تیر تشکیل شده بود، سرلشکر صفوی که در آن زمان فرمانده کل سپاه بود در سخنانی تند، آشکارا به رئیس‌جمهور نسبت به احتمال دخالت سپاه هشدار داده بود. بنا بر این اگر چه در نامه‌ای که بعدا توسط فرماندهان سپاه به رئیس‌جمهور نوشته شد، نام فرمانده کل وقت سپاه به چشم نمی‌خورد؛ اما وقایع قبل‌الذکر از برنامه‌ریزی شده بودن این نامه از سوی سپاه و احتمال وقوع یک کودتا حکایت داشت.

3- هدایت نتیجه انتخابات ریاست جمهوری نهم که با تقلب و مهندسی آرا همراه بود، بهترین مثال برای سنجش کارایی و قدرت انعطاف بسیج و یا استفاده از همین نیرو برای سرکوب اعتراضات مردم بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، بهترین مدعا برای سواستفاده ایدئولوژیک از قدرت مردم علیه مردم در قالب حزب پادگانی بسیج است.

4- تسریع و تسهیل واگذاری برخی صنایع دولتی به سپاه، تقویت مالی ارگان‌های پیرامونی سپاه، به خصوص صندوق بازنشستگی پاسداران و افزایش بودجه بسیج از آن جمله است.

5- واژه شبه دمکراسی در اینجا ناظر بر شرایط دوران گذار و انتقال از نظام استبدادی به دمکراسی کامل نیست. مروری بر رویکرد فقها در حکومت سی و یک ساله‌شان نشان می‌دهد که برای آنان دمکراسی موضوعی ابزاری برای کسب وجهه بین‌المللی و تامین مشروعیت داخلی بوده است و به هیچ وجه به دمکراسی به عنوان روشی برای جابجایی قدرت یا تجلی اراده مردم در حکومت‌داری نمی‌نگرند؛ چه، از دیدگاه آنان محدود بودن قدرت و یا نقش اراده مردم بی‌معناست، زیرا ولی فقیه از یک مشروعیت قدسی برخوردار است و رای و نظر مردم تزئینی بیش نیست؛ اما اگر بتوان از ادعای شبه دمکراسی برای تثبیت حکومت و کاهش مشکلات بهره برد، طبیعتا توسل به آن جایز و بلا اشکال است!

*روزنامه نگار و عضو پیشین شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران


۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

تشابهات و تفاوتهای "حزب ولایت" با "حزب رستاخیز"


احمدی‌نژاد در دیداری که اخیرا با نمایندگان رهبری در دانشگاهها داشت اعلام کرد که نظام جمهوری اسلامی تنها یک حزب دارد و آن هم حزب ولایت است. آیا جمهوری اسلامی به سمت تک حزبی شدن پیش می‌رود یا الان هم یک نظام تک حزبی است؟

محمود احمدی‌نژاد از آن دست رئیس جمهورهایی است که هرازگاهی سخنانش نقل محافل و مجالس می‌شود. از انکار هولوکاست گرفته تا ادعای هاله نور، تشبیه یکی از وزرای کابینه به هلو و خس و خاشاک نامیدن میلیونها معترض به نتیجه انتخابات.

این بار اما سخن نغز رئیس جمهوری اسلامی، طنز تلختری دارد. او در تازه‌ترین سخنرانی‌اش اعلام کرده که «نظام ما تنها یک حزب دارد و آن هم حزب ولایت است». این سخن در حالی بیان شده که تنها در طول یک سال اخیر، مجوز فعالیت دو حزب لغو و دفتر یک حزب دیگر نیز پلمپ شده است. خیلی پیشتر از اینها نیز در اولین سال ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، یارانه احزاب سیاسی قطع شد. همچنین صفار هرندی اولین وزیر ارشاد احمدی‌نژاد نیز در ابتدای وزارتش پیشنهاد داد که تشکلهای سپاه و بسیج جانشین احزاب شوند.

این سخن احمدی‌نژاد، بسیاری را به سال ۱۳۵۴ برد. سالی که محمدرضا پهلوی پادشاه وقت ایران، اعلام کرد که تنها یک حزب در ایران قانونی است و آن هم حزب رستاخیز است. وی گفت هرکس نمیخواهد عضو این حزب شود بیاید گذرنامه‌اش را بگیرد و از ایران خارج شود.

حالا پس از گذشت ۳۵ سال از آن روز و در حالی که نوع حکومت ایران از پادشاهی به جمهوری بدل شده، ریاست این جمهوری همان سخن را تکرار میکند.

البته این یادآوری ذهنی به فکر محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین نیز خطور کرد. وی در سخنرانی‌اش در این باره چنین گفت: «اخیرا گفته‌اند فقط یک حزب وجود دارد و همه تشكل ها و احزاب، ناباب و باطلند. واقعا عجیب است! در زمان شاه نیز او گفت که یک حزب داریم و هرکه نمی خواهد عضو آن باشد از کشور خارج شود. امروز نیز بسیاری از مردم، اساتید، دانشجوها، متخصصان، روزنامه‌نگاران و سرمایه های کشور در حال خروج از کشور هستند.چرا جلوی این فجایع گرفته نمی‌شود؟»

داریوش همایون معتقد است شرایط زمانی شکل گیری حزب رستاخیز با شرایط کنونی کاملا متفاوت استداریوش همایون معتقد است شرایط زمانی شکل گیری حزب رستاخیز با شرایط کنونی کاملا متفاوت است

داریوش همایون یکی از اعضای حزب رستاخیز ایران در سالهای پایانی حکومت پهلوی، مقایسه این دو وضعیت را بی‌مورد میداند. او می‌گوید: «این حزب ولایت نه حزب است، نه تشکیلات دارد. معلوم نیست حرفش چه هست. ولایت هم مشخص نیست. آخرش این است که هر چه او می‌گوید، باید بشود. چون تمام سازمانهای موجود را هم دارد از بین می‌برد یا از بین برده است. قصدش این است که در ایران جز سخن او سخنی نباشد. به جایی هم نخواهد رسید. ولی حزب ولایت معنایش همین است. من هیچ معنی دیگری در آن نمی‌بینم. موجودیتی هم پیدا نخواهد کرد. احزاب یگانه در کشور ما و در کشورهای دیگر استانداردهایی داشتند، اساسی داشتند. این هیچ چیز ندارد. فقط یک کلمه گفته است که حزب ولایت است و خبر دیگری نباید در این کشور باشد».

این روزنامه‌نگار و فعال سیاسی می‌گوید حتی اگر بر فرض محال چنین حزبی هم شکل بگیرد، شرایط زمانی حزب رستاخیز با این زمان بسیار متفاوت است: «آن نظام تک حزبی در شرایط رونق اقتصادی و ثباتی که تصور میشد خیلی جدی است، ولی زیرش خراب بود، تشکیل شد. این حزب اگر تشکیل شود، در بدترین شرایط جمهوری اسلامی است. در حالی است که دارد همه چیز ازهم می‌گسلد و بسیار بعید است که کمترین کمکی به بقای این رژیم بکند».

محمدعلی توفیقی عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اما شباهت‌هایی بین این دوره و سالهای پایانی رژیم شاه قایل است. او می‌گوید: « به نظر من باید شباهت‌ها را در رویکرد دو نظام گذشته و فعلی جستجو کرد. با اینکه نظام گذشته یک نظام شاهنشاهی بوده و نظام جدید در ظاهر و در ادعا یک نظام جمهوری هست به نظر من تقطه اشتراک اینها یک رویکرد استبدادی هست که در دوره قدیم یک استبداد متفاوت بوده ولی در دوره جدید یک استبداد دینی است».
«جمهوری اسلامی از ابتدا تک حزبی بود»

در میان اظهارنظرهایی که در مورد این سخن احمدی‌نژاد ابراز شده، برخی نیز این نکته را مطرح کرده‌اند که این حرف چیز جدیدی نیست و جمهوری اسلامی سی سال است که یک نظام تک حزبی است.

محمدعلی توفیقی عضو سابق مجاهدین انقلاب معتقد است نظام جمهوری اسلامی سی سال است که تک حزبی استمحمدعلی توفیقی عضو سابق مجاهدین انقلاب معتقد است نظام جمهوری اسلامی سی سال است که تک حزبی است

محمدعلی توفیقی در این مورد چنین میگوید: «به نظر من این صحبتهایی که آقای احمدی‌نژاد کردند اصلا موضوع جدیدی نیست. در جمهوری اسلامی در سالهای دهه ۶۰ هم ما مشابه همین شعار را می‌بینیم، شعار "حزب فقط حزب الله و رهبر فقط روح الله". در آن شرایط این شعار جامعه تک صدایی و فاقد فعالیت حزبی را به وجود آورد که تا سالها این شرایط ادامه داشت و این امید وجود داشت که با اصلاح نظام موجود و تغییر شرایط، یک وضعیت مناسبتری از فعالیت احزاب را ما شاهد باشیم».

وی مانع جدی بر سر راه فعالیت مستقل احزاب در جمهوری اسلامی را اصل ولایت مطلقه فقیه میداند و می‌گوید: «من معتقدم در جمهوری اسلامی که البته در وضع و شرایط موجود عملا به حکومت فقها تنزل پیدا کرده و از آن فقط یک اسمی باقی مانده، یک مانع جدی بر سر راه فعالیت آزاد و مستقل احزاب به معنای رایج آن در کشورهای آزاد و دموکراتیک وجود دارد و آن هم به نظر من خود ولایت مطلقه فقیه است که روح مسلط بر قانون اساسی فعلی ایران را شکل می دهد».

توفیقی میگوید ولایت فقیه اساسا با اینکه جامعه‌ی ایران یک ساماندهی ذهنی داشته باشد و یا اینکه در این جامعه و یا حتی در خود ساختار قدرت، احزاب فعالیت آزاد و به مفهوم واقعی داشته باشند، سر ناسازگاری دارد.

داریوش همایون نیز به نوعی معتقد به عدم پذیرش تفکر حزبی منتها از سوی شخص احمدی‌نژاد است. او می‌گوید: «احمدی‌نژاد آدمی نیست که هیچ تشکیلاتی را تحمل کند حتی اگر حزبی مورد نظر خودش باشد و با تسلط خودش قدرت بگیرد. او می‌خواهد با چسبیدن به خامنه‌ای، که خامنه‌ای هم روز به روز بیشتر اسباب دست سپاه می‌شود، هرچه اراده‌ی اوست در کشور عمل کند و ارادهی او هم کشور را دارد به ویرانی میکشد. بسیار بعید می‌دانم که اصلاً تصور یک تشکیلات حزبی را داشته باشد و کمترین علاقه‌ای به این که خودش را درگیر این مسائل کند. چنین روحیه و چنین طرز فکری حتی با ساختار یک سازمان تک حزبی هم سازگار نخواهد بود».

انکار هولوکاست، ادعای هاله نور و خس و خاشاک نامیدن میلیونها انسان معترض، پیامدهای بسیاری برای جمهوری اسلامی داشت. باید دید پیامد این سخن نغز و تازه ریاست جمهوری اسلامی چه خواهد بود.

میترا شجاعی
تحریریه: فرید وحیدی

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

نگاهی دوباره به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- بخش دوم

دوران سازندگی، فصل ورود آشکار سپاه به حوزه اقتصاد

عبور کشور از بحران‌های سخت دهه شصت که در راس آن جنگ ویرانگر و بی‌حاصل هشت ساله با عراق قرار داشت، بازنگری در قانون اساسی به نفع کاهش ظرفیت‌های دموکراتیک نظام موجود و آغاز رهبری آقای خامنه‌ای دوران جدیدی از حیات سپاه را هم شکل داد. در سال‌های دهه هفتاد این نهاد برخاسته از قرائت فاشیستی از دین و حکومت با توجه به وضعیت جدید ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در کشور در عین حالیکه از درون، تغییرات جدی سازمانی مانند تقویت نیروهای چندگانه (هوایی، زمینی، دریایی، قدس و بسیج)، مقید شدن به رعایت سلسله مراتب و درجات نظامی، ضمیمه کردن سازمان بسیج مستضعفین بصورت قانونی و افزایش بهره‌مندی از بودجه‌های رسمی را تجربه می‌کرد، سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در یک چرخش علنی و آشکار با تعریف جدیدی از اهداف و کارکرد ، صحنه اقتصاد کشور را نیز رسما به حوزه فعالیت‌های خود اضافه کرد. گر چه این ورود سپاه به امور غیرمرتبط به قبضه شدن ابزارهای مالی و تلاش برای کسب ثروت، اولین خروج سپاه از دایره قانون و عرف منطقی یک نیروی نظامی محسوب نمی‌شد (1) اما به دلیل آنکه نشان‌دهنده تمایل شدید سپاه برای ورود به این حوزه و اثبات کننده این مدعا است که سپاه سعی در چنگ‌اندازی به همه امور کشور و به انحصار درآوردن تمام فعالیت‌های حکومت دارد، اشاره مختصر و گذرا به آن حائز اهمیت است.

سال‌های پایانی دهه شصت و آغازین دهه هفتاد در ادبیات کشور بنام دوران سازندگی یاد می‌شود که وجه تسمیه آن نیز محوریت پیدا کردن بازسازی ویرانی‌های جنگ و همچنین تدوین اولین برنامه پنچ ساله توسعه کشور است. اکبر هاشمی رفسنجانی در این دوران به مدت هشت سال ریاست جمهوری کشور که در بازنگری قانون اساسی با حذف نخست‌وزیر به دومین جایگاه مدیریتی کشور پس از رهبر تبدیل شده بود را بعهده داشت. او با این توجیه که خود به اندازه کافی سیاسی هست، عملا جهت‌گیری‌های رسمی و اصلی کشور و اولویت اول دولت را اقتصاد اعلام کرد و بنظر می‌رسید که الگوی توسعه در کشورهایی مانند اندونزی و کره جنوبی که دوران‌های طولانی از مدیریت نظامیان بر اریکه قدرت را در سابقه داشتند مد نظر قرار داده است و عملا از الگوی توسعه آمرانه حمایت می‌نمود.

با توجه به عدم توان فنی کافی سپاه و احاطه لازم در همه زمینه‌ها، گاها سپاه تنها بصورت واسطه عمل می‌نماید و پس از عقد قرارداد اولیه با دولت و برداشت سهم مربوطه نسبت به واگذاری پروژه به پیمانکاران بخش خصوصی اقدام می‌نماید

در این دوران با استناد به اصل 147 قانون اساسی (که در مورد استفاده از امکانات ارتش! در زمان صلح است) و به بهانه استفاده از ظرفیت‌های موجود، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا (2) و همچنین ثبت تعدادی شرکت تجاری اقماری زمینه‌های ورود رسمی پاسداران به مسائل اقتصادی را فراهم نمود. این فعالیت‌ها در طول تمام سالیان گذشته ادامه یافته است و از نظر کمی و کیفی هر روز بر ابعاد آن افزوده می‌شود؛ بگونه‌ای که در حال حاضر حوزه‌های مختلفی از نفت و آب و جاده و سد گرفته تا موشک و خودرو و دوچرخه را شامل می‌شود. نکته شایان توجه آن است که با توجه به عدم توان فنی کافی و احاطه لازم در همه زمینه‌ها، گاها سپاه تنها بصورت واسطه عمل می‌نماید و پس از عقد قرارداد اولیه با دولت و برداشت سهم مربوطه نسبت به واگذاری پروژه به پیمانکاران بخش خصوصی اقدام می‌نماید! در همان دوران سازندگی علاوه بر تداوم معاملات پنهانی که ریشه‌های آن به دوران جنگ و برای فرار از تحریم‌های ایجاد شده و کسب درآمد بازمی‌گشت، امتیازات انحصاری فراوانی در زمینه واردات و صادرات کالا به سپاه واگذار شد که البته این موضوع از قاچاق رسمی کالا از اسکله‌های خارج از کنترل وزارت بازرگانی و گمرک کشور متفاوت است (3). در همین زمان که واگذاری کارخانه‌های دولتی با هدف کوچک ساختن دولت و افزایش توان بخش خصوصی آغاز شده بود (که البته در عمل نوعی خودی‌سازی بود) سپاه و شرکت‌های اقماری نیز بی‌بهره نماندند. این فعالیت‌های غیرمرتبط با ماموریت سازمانی علاوه بر اعمال اثرات مخربی مانند تضعیف بخش خصوصی، عدم پرداخت مالیات، اجرای پروژه‌های ملی با کیفیت‌های نازل و تکنولوژی‌های قدیمی، حذف نظارت مشاوران و ناظران فنی، نه تنها نقش مثبتی در تولید ثروت ملی و رفاه عمومی نداشت؛ بلکه به مرور زمان به شکل‌گیری منابع فاسد اقتصادی و انباشت نامشروع ثروت بصورت خارج از نظارت عمومی منجر شد و در عین حال به شکل‌گیری طبقه‌ای محدودی از نظامیان ثروتمند که خود و اطرافیانشان به راحتی می‌توانستند از تمام یا بخشی از مزایای ویژه این ثروت بهره‌مند باشند، کمک کرد (4).

این طبقه اگرچه ابتدا بنا به شرایط خاص زمانی بیشتر توجه خود را به تسلط بر شاهرگ‌های اقتصادی کشور معطوف نموده بود؛ اما دیر زمانی تا اعلام ورود به عرصه رسمی فعالیت‌های سیاسی‌اش باقی نمانده بود؛ زیرا گروه فشار حزب‌الله (5) که در آن زمان بدنه اجتماعی این جریان را شکل می‌داد، پس از انتخابات مجلس پنجم و در سال آخر ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در بیانیه‌ای از اولین عملیات موفقیت‌آمیز سیاسی سپاه در هدایت مسیر انتخابات به جریان صحیح خبر داد (6). البته طبیعی می‌نمود که با روند طی شده از ابتدای انقلاب تا آن مقطع، اشتهای قدرت‌طلبی در این حزب تمام‌عیار نظامی سیری‌ناپذیر باشد و پس از یکدست نمودن فضای سیاسی کشور و ورود مقتدرانه به صحنه اقتصاد، اینک خود را برای دوران جدیدی از توسعه سلطه استبداد دینی آماده نماید؛ گر چه هنوز مدت زمان بیشتری لازم بود تا جامعه شاهد نقش‌آفرینی کامل حزب پادگانی در انتخابات ریاست جمهوری نهم یا کودتای تمام عیار در انتخابات ریاست جمهوری دهم باشد (7).

همچنین در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، سپاه قدس؛ یکی از نیروهای پنج‌گانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در سال‌های پیشین برای صدور انقلاب (از طریق توسعه عملیات نظامی در خارج از کشور) پدید آمده بود نیز دستخوش تغییر و تحول شد. این نیرو که ابتدا تنها به حمایت از نیروهای کرد عراقی مخالف صدام حسین و مجاهدین افغان در جنگ با شوروی سابق می‌پرداخت، در گام بعدی به حمایت از نیروهای شیعه در لبنان تمایل یافت و این موضوع به حضور رسمی و آشکار سپاه در جنوب لبنان منجر گشت که بعد از اخراج آنها نیز از طریق حزب‌الله لبنان این حضور همچنان تداوم یافته است. پس از تلاش ناکام سپاه برای حضور در اروپا در قالب کمک به رزمندگان بوسنی و هرزه‌گوین بود که طرح ترور رهبران مخالف در دستور کار سپاه قرار گرفت (8). این بخش از سپاه عملا در تعیین سیاست خارجی کشور نقش ویژه ای دارد.

ادامه دارد

—————

پانویس‌ها:
1ـ البته اینگونه خروج از شرح وظایف و عبور از رسالت سازمانی در بوروکراسی جمهوری اسلامی پدیده‌ای منحصر به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نبوده است. در همان سال‌های ریاست جمهوری هاشمی، وزارت اطلاعات که بر اساس قانون، وظیفه تامین امنیت و حفظ اطلاعات سری کشور را بر عهده داشت به بهانه ایجاد پوشش برای فعالیت‌های مخفی با تاسیس شرکت‌های مختلف تجاری عملا به حوزه اقتصاد کشور وارد شد و با توجه به اشرافی که به امور پنهان کشور و امکان دسترسی به اطلاعات شرکت‌های اقتصادی داشت، در شکل‌گیری یک مافیای اقتصادی و پیدایش طبقه اشرافی و نوکیسه در جمهوری اسلامی و البته ویرانی بنیان‌های اقتصاد ملی و افزایش فساد حکومتی نقش موثری ایفا نمود.

2ـ پیش از تشکیل قرارگاه خاتم‌الانبیا که رسما برای ورود سپاه به عرصه فعالیت‌های عمرانی (یا در اصل بهره‌مندی اقتصادی) بوجود آمد، شرکت ساختمانی قرب تاسیس شد که بر اساس چارت سازمانی، رئیس هیت مدیره آن فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

3ـ مهدی کروبی در یکی از مصاحبه‌های خود در جریان رقابت‌های انتخاباتی دوره نهم ریاست جمهوری از وجود ده‌ها اسکله غیرقانونی به مدیریت نظامیان خبر داد که خارج از نظارت دولت به واردات کالا مشغول هستند.

4ـ سردار صادق محصولی با 160 میلیارد ثروت ثبت شده نمونه بارزی از این گونه افراد نوکیسه است. او که یکی از فرماندهان قدیمی سپاه آذربایجان غربی است، تنها یکی از صدها مورد مشابه است که افکار عمومی از برخی جزئیات فعالیت‌ها و ثروت آنها مطلع شده است.

5ـ اگرچه سازماندهی گروه‌های فشار از میان طبقات اجتماعی پائین جامعه برای تامین اهداف حاکمان جمهوری اسلامی از طریق اعمال خشونت در جامعه و ایجاد فضای رعب و وحشت، پدیده جدیدی نبوده و همواره در اشکال و ابعاد مختلف وجود داشته است؛ اما در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی به خصوص پس از شکست سیاست‌های اقتصادی و شکاف جدی در بدنه راست سنتی، با اعلام حضور رسمی گروه حزب‌الله، به سرکردگی تعدادی از فرماندهان سپاه حمله به تجمعات رسمی، تخریب کتاب فروشی‌ها و برهم زدن سخنرانی‌های منتقدین وارد مرحله تازه‌ای شد.

6ـ در جریان انتخابات مجلس پنجم که گروه کارگزاران سازندگی در نتیجه شکاف در بدنه راست سنتی بوجود آمد، در پاسخ به اظهار نگرانی رهبر انقلاب از نفوذ لیبرال‌ها به مجلس، محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه، فرمان عملیات سیاسی را در مراسم صبحگاه لشکر 7 حضرت رسول صادر کرد و گفت: «… ما در مرحله دوم باید به صحنه بیائیم و با رای خود نگذاریم لیبرال‌ها ولو یک نفر اینها به مجلس بروند و بخواهند برای ملت و کشور مشکل درست کنند».

7ـ البته شاید در آن زمان کمتر کسی تصور می‌کرد که میرحسین موسوی، نخست‌وزیر زمان جنگ که در سازمان‌دهی و تقویت سپاه نقش کلیدی داشت، روزی نگرانی خود از انحراف سپاه از اهداف اولیه را اینگونه بیان کند: «از سویی اسلحه سپاه و بسیج به جای دشمن در مقابل مردم قرار گرفته است و در سرکوب و دستگیری‌ها و بازجوئی‌های نیروهای سیاسی و معترضین نقش درجه اول دارند و از سوی دیگر سپاه در حجم غیر قابل باوری درگیر مسائل اقتصادی است … سپاهی که مشغله فکریش بالا و پائین رفتن قیمت دلار و دخالت در امور بانکداری و بازار سهام و پیمانکاری و صادرات و واردات است، نمی‌تواند برای تامین امنیت کشور و انقلاب مورد اعتماد باشد». (سایت کلمه)

8ـ در سال‌های اخیر با فرار تعدادی از فرماندهان و افراد مرتبط با این نیروی سپاه اعترافات متعددی در این زمینه مطرح شده است از جمله می‌توان به شهادت یکی از نیروهای اطلاعاتی سابق در دادگاه میکونوس که برای محاکمه متهمان به ترور رهبران حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان تشکیل شده بود، اشاره کرد.

منبع: سایت تهران ریویو

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

رهبری و واژه‌ی بصیرت

گفتگو با رادیو زمانه

سید سراج‌الدین میردامادی

آیت‌الله خامنه‌ای، روز یکشنبه، ششم تیرماه در دیدار جمعی از مردم بوشهر، حوادث دوران امام اول شیعیان را مورد بازخوانی تاریخی قرار داد.

وی در این سخنان، بر عنصر بصیرت تأکید ورزید و گفت: «... زندگی امیر‌المؤمنین سر تا پا درس است و آن چیزی که انسان در میان رفتارهای امیر‌المؤمنین مشاهده می‌کند که برترین این خصوصیات برای امروز ما است، بصیرت‌بخشی و بصیرت‌دهی به کسانی است که نیاز به بصیرت دارند، روشن کردن فضا... امیر‌المؤمنین اهل بصیرت دادن است، امروز ما به این احتیاج داریم ... بسیاری از معضلات این کشور با بصیرت مردم حل شده است ... جوان‌های ما امروز بحمدلله بصیرت‌شان بصیرت بسیار خوبی است.»

با دکتر محمد‌علی توفیقی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی مقیم فرانسه، درباره‌ی موضوع سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در بوشهر گفت‌وگوی کوتاهی کرده‌ام.

*چرا آقای خامنه‌ای در این مقطع این قدر روی واژه‌ی بصیرت تأکید می‌کند؟

آقای خامنه‌ای در یک سال گذشته مخصوصاً پس از وقایع انتخابات ریاست جمهوری تکیه کلامی تحت عنوان بصیرت و بصیرت‌شناسی پیدا کرده‌اند و به واکاوی وقایع صدر اسلام از زاویه‌ی بصیرت و مسائلی از این دست می‌پردازند. به‌تبع ایشان، اذناب و رسانه‌های وابسته به بیت رهبری مثل کیهان هم موضوع و مصادیق این مباحث را به‌طور مکرر روشن کرده‌اند.

آقای خامنه‌ای معتقد هستند آن‌چه در یک سال گذشته اتفاق افتاده حاصل توطئه‌ی دشمنان علیه نظام اسلامی است و ایشان اساساً هیچ اعتقادی به این‌که در انتخابات کوچک‌ترین تخلفی - حالا چه برسد به تقلب - اتفاق افتاده باشد، ندارد و منتقدان و معترضان به نتایج انتخابات را که در دایره‌ی خود نظام بودند، به بی بصیرتی متهم می‌کند. یک زمانی هم آنها را نخبگانی نامید که مردود شده‌اند.آقای خامنه‌ای معتقد است آنها از درک و شناخت کافی نسبت به این توطئه برخوردار نیستند.
به‌هرحال این واقعیتی است که در هیئت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی شکاف بزرگی ایجاد شده است.گرچه هنوز به مرحله‌ی جنگ لفظی صریحی نرسیده است، اما همین نکاتی که آقای خامنه‌ای بیان می‌کند و همین موضوعی که افرادی را به بی‌بصیرتی متهم می‌کند، نشان‌دهنده‌ی آن است که از دیدگاه ایشان عده‌ای از حاکمیت و کسانی که در گذشته در حاکمیت بوده‌اند، متوجه اصل قضیه نشده‌اند و در تحلیل‌های خودشان دچار اشتباه شده‌اند.
می‌شود گفت آقای هاشمی رفسنجانی در نامه‌ای که چندروز قبل در سایت رسمی خودشان منتشر کردند، پاسخ این نوع تحلیل‌ها و شبیه‌سازی‌های آقای خامنه‌ای را داده‌اند.

آقای هاشمی رفسنجانی در توصیف وضع موجود اعلام می‌کند: «کشور به آشفته بازاری گرفتار شده است که انتقادات را برنمی‌تابد و دارد نقشه‌ی شوم دشمنان دوست‌نما را اجرا می‌کند. نفاق را صداقت، توهین را صراحت، دروغ را درایت و البته شعار را بصیرت می‌دانیم.» من فکر می‌کنم این پاسخ به تحلیلی است که در یک سال گذشته تکیه‌ کلام آقای خامنه‌ای بوده است.

*در بخشی از سخنان آیت‌الله خامنه‌ای آمده است که نخبگان گاهی دچار خطا و اشتباه می‌شوند و این خطا را ادامه می‌دهند. توده‌ی مردم گاهی مسائل را از خواص و نخبگان بهتر می‌فهمند و بهتر می‌بینند. به‌نظر شما آیا این یک نوع اقرار و اعتراف به این نیست که خواص و نخبگان در جامعه‌ی ایران پشت سر رهبری نیستند و در برابر رهبری و حاکمیت قرار دارند؟

بله، در حال حاضر آن دایره و هسته‌ی مرکزی که در حال رهبری کردن جمهوری اسلامی است، روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شود. علت آن هم این است که هرکس تفسیر، قرائت و تحلیلی خارج از آن‌چه در ذهن رهبر است و آن‌چه بیت رهبری سازماندهی می‌کند و در رسانه‌ها انتشار می‌یابد داشته باشد، متهم به بی‌بصیرتی و کج‌فهمی می‌شود. اگر کسی نظری غیر از این داشته باشد متهم می‌شود که از تحلیل درستی برخوردار نیست.

طیف بزرگی از نخبگان جامعه‌ی ما و اتفاقاً طیف بزرگتری از عوام جامعه‌ی ما هم تحلیل‌های رسمی حکومت را قبول ندارند، اما هیچ جایگاه و منفذی برای اظهار نظر و اعلام مخالفت با تحلیل و نظر رسمی حکومت ندارند.

حتی اجازه‌ی یک راهپیمایی آرام و کوچک‌ترین اعتراضی هم به آنها داده نمی‌شود و با این تحلیل‌های یک‌طرفه بخش عمده‌ای از جامعه نادیده گرفته می‌شود. حتی آقای خامنه‌ای هم صریحاً اعلام می کند که نظر ایشان خلاف نظر نخبگان و خواص جامعه است.

*در بخش دیگری از همین سخنان، آیت‌الله خامنه‌ای از همبستگی ملی سخن گفته‌ و تأکید کرده‌ است که باید روز‌به‌روز همبستگی ملی را بیش‌تر کرد. فکر می‌کنید در مقطع کنونی موانع ایجاد و تقویت همبستگی ملی چیست؟

من فکر می‌کنم مهم‌ترین مانعی که وجود دارد نگاه آقایان حاکم به خود مفهوم همبستگی و وحدت است. در نگاه حاکمان ما و مخصوصاً آقای خامنه‌ای، وحدت به‌مفهوم همه‌با ایشان بودن است، نه پذیرش یک تکثر طبیعی و فطری و ذاتی. انتظار آقایان این است که هرچه می‌گویند، دیگران تأیید کنند. در این صورت است که می‌توانند با آنها همراهی کنند، در حاکمیت با آنها باشند و در سرنوشت جامعه نقش داشته باشند.

در حالی که تجارب دنیای امروز نشان داده بدون پذیرش تکثر که یک امر خدادادی و فطری در نهاد انسان‌ها و جوامع است، امکان همبستگی وجود ندارد. البته به‌نظر می‌آید با رویکری که حکومت ما در پیش گرفته و متأسفانه باید اذعان کرد بیش از هر چیز نماینده و جلوه‌گر یک نوع استبداد دینی است، صحبت کردن از همبستگی، بیش‌تر شبیه به شوخی است.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

نگاهی دوباره به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ بخش نخست


سپاه؛ حزبی مسلح برای یک‌دست کردن قدرت

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که از عمری تقریبا برابر با نظام جمهوری اسلامی برخوردار است، در طول حیات سی و یک ساله خود اگر چه دوران‌های مختلف و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است؛ اما همواره در راستای یک ماموریت اصلی (حفاظت و پاسداری از نظام ولایت مطلقه فقیه) به عنوان یک نیروی عقیدتی ـ نظامی به فعالیت ادامه داده و به احتمال زیاد این رسالت محوری تا آخرین لحظه حیات حکومت فقیهان در ایران تداوم خواهد داشت. پاسداران از طریق دفاتر نمایندگی ولی فقیه در این نهاد، به شدت متاثر و وابسته به ولی فقیه هستند. آموزش‌های حوزوی که آنها در راستای اسلام فقاهتی می‌بینند و انگیزش‌های درونی (مادی و معنوی) که برای حفظ نظام موجود دارند، باعث تبدیل شدن سپاه به بخشی از صنف روحانیت سیاسی شده است؛ زیرا تعلق خاطر به صنف روحانیت صرفا در مدل معینی از پوشش و یا بروز رفتارهایی از یک تیپ شخصیتی معین، خلاصه نمی‌شود و در تعیین میزان این وابستگی مسائلی مانند قرابت فکری و تغذیه ایدئولوژیک از یک آبشخور از اهمیت بیشتری برخوردار است.

باید اذعان نمود که حضور روحانیون مقتدر در ارکان فرماندهی سپاه و از آن مهم‌تر نفوذ تفکر اسلام فقاهتی، آموزش و پرورش پاسداران با این فلسفه و تغییرات اساسی و ساختاری چندین باره سپاه، عملا تفکیک و بازشناسی مستقل این نهاد از حوزه قدرت ولی فقیه و صنف روحانی حاکم در ایران را بسیار سخت و در مواردی حتی غیر ممکن نموده است.

گرچه ممکن است برخی از فرماندهان و یا بخشی از بدنه سپاه در معادله منفعت شخصی ـ منفعت اجتماعی و یا منفعت ملی ـ منفعت صنف روحانیت، منافع اجتماعی و ملی را ترجیح دهند؛ اما تصفیه‌های دائمی، حذف و بازنشستگی‌های اجباری همواره مانع از اثر بخشی معنادار اینگونه افراد بوده و جهت‌گیری سیستماتیک کلیت سپاه به نفع تقویت و ارتقای استبداد دینی بسیار قوی‌تر از حسن نیت فردی کسانی است که صداقت و سلامت خود را در میدان‌های سخت جنگ آزموده‌اند و حتی بسیاری از آنان در اوج نیاز مادی، دامن به فساد اقتصادی نیالودند و یا دست در خون آزادی‌خواهان نشسته‌اند.

سپاه همواره در مسائل کشور و یک‌دست نمودن قدرت به نفع حکومت فقها نقش اساسی داشته است؛ اما تا همین اواخر عوامل متعددی باعث شده بودند که این نقش کلیدی سپاه در وقایع کشور کمتر مورد توجه افکار عمومی قرار گیرد

مروری بر وقایع سی و یک سال گذشته ایران از دریچه نقش سپاه نشان می‌دهد که این نهاد به شدت ایدئولوژیک و مکتبی همواره فراتر از یک نیروی نظامی معمول (براساس تعاریف و استانداردهای بین‌المللی) که رسالت حفظ استقلال و مرزهای سرزمینی و یا پاسداری از پیوستگی و انسجام یک کشور را بر عهده دارند، ظاهر شده و حتی می‌توان ادعا نمود که اساسا کاربردهای غیر نظامی این نهاد، بیشتر مد نظر حاکمان جمهوری اسلامی ایران بوده است.

در یک خط سیر تاریخی می‌توان مهم‌ترین وقایعی که سپاه در آنها به ایفای نقش پرداخته و در تعیین مسیر حاکمیت و رسیدن کشور به وضعیت اسف‌بار کنونی موثر بوده است را در سرفصل‌هایی مانند وقایع بهمن 57 تا سقوط دولت موقت، وقایع کردستان، بلوچستان و خوزستان در راستای مطالبات قومی (1)، حذف گروه‌های سیاسی فعال کشور در سال‌های دهه 60، حذف بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری، جنگ ایران و عراق، دوران ریاست جمهوری رفسنجانی (فصل ورود آشکار سپاه به حوزه اقتصاد)، دوران ریاست جمهوری خاتمی (فصل ورود آشکار سپاه به حوزه سیاست) و دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد (فصل کامل شدن سلطه همه جانبه در امور کشور) دسته‌بندی نمود.

بررسی دقیق شرایط زمانی این رویدادها نشان می‌دهد که سپاه همواره در مسائل کشور و یک‌دست نمودن قدرت به نفع حکومت فقها نقش اساسی داشته است؛ اما تا همین اواخر عوامل متعددی باعث شده بودند که این نقش کلیدی سپاه در وقایع کشور کمتر مورد توجه افکار عمومی قرار گیرد (2).

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هیچ زمانی زیر نظر هیچ دولتی قرار نگرفت و اینک نیز در عمل و نظر به جای یک ارتش مردمی بازدارنده در برابر تهدیدات خارجی ویا بی‌نظمی‌های داخلی، به بازوی اقتدار ولی فقیه در برقراری، حفظ و تدوام یک استبداد دینی تمام عیار تبدیل شده است

به دلیل اهمیت موضوع و نقش بی‌بدیل و انحصاری سپاه در اداره امور کشور و به منظور داشتن یک راهنما برای آینده تغییر در ایران باید هرکدام از سرفصل‌های قبل‌الذکر را به صورت جداگانه، تفصیلی و با بهره‌گیری از متد مطالعات تاریخی و اجتماعی مورد کنکاش و بررسی قرار داد، لذا در این یاداشت کوتاه تنها به صورت توصیفی و بعنوان یک پیش درآمد، مروری سریع بر جابجایی اقتدار سپاه در سال‌های اخیر به عمل خواهد آمد.

سپاه که به نوعی ایده و زمینه‌های پیدایش آن حتی به قبل از پیروزی انقلاب بازمی‌گردد و عملا از اولین روزهای پیروزی انقلاب بهمن 57 در صحنه سیاست ایران حضورفعال و موثر داشته است، به صورت رسمی در دوم اردیبهشت ماه سال 1358 با فرمان آیت‌الله خمینی به شورای انقلاب تشکیل شد. با اینکه ابتدا آقای خمینی تاکید داشت که سپاه زیر نظر دولت موقت فعالیت نماید و هدف از تشکیل این نهاد را مواردی نظیر حفظ انضباط اجتماعی در شهرها و روستاها، جلوگیری از تحریک و توطئه، خرابکاری در موسسات دولتی و ملی و مراکز عمومی و سفارت‌خانه‌ها و پیش‌گیری از کودتا ذکر می‌نمود؛ اما سیر وقایع بعدی نشان داد که عملا قرار است از سپاه به عنوان یک حزب مسلح در یک‌دست نمودن قدرت و حذف رقبای سیاسی استفاده شود.
بازاداشت مخالفان و منتقدان آیت‌الله خمینی، دخالت در تصرف سفارت آمریکا علیرغم مخالفت‌های دولت موقت، ممانعت از حل مسئله کردستان از طریق مسالمت‌آمیز، سازمان‌دهی تقلب در انتخابات مجلس اول، کودتای خزنده علیه اولین رئیس‌جمهور ایران، تقابل مسلحانه با گروه‌های سیاسی، طولانی کردن بیهوده جنگ با ارائه تحلیل‌های غیر واقعی به فرمانده کل قوا (3) و ده‌ها مورد دیگر نشان می‌دهند که نه تنها در اوایل انقلاب؛ بلکه تا همین امروز، کلیت سپاه هرگز به اهداف اولیه از تشکیل آن که بیشتر مبین نقش‌های انتظامی و یا کارکردهای نظامی هستند، بسنده نکرده است و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هیچ زمانی زیر نظر هیچ دولتی قرار نگرفت و اینک نیز در عمل و نظر به جای یک ارتش مردمی بازدارنده در برابر تهدیدات خارجی ویا بی‌نظمی‌های داخلی، به بازوی اقتدار ولی فقیه در برقراری، حفظ و تدوام یک استبداد دینی تمام عیار تبدیل شده است.

ادامه دارد …

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت‌ها:

(1) در حالیکه این عملکرد سپاه چکیده‌ای از رویکرد سی و یک ساله این نهاد را به خوبی ترسیم می‌نماید؛ اما کمتر در تحلیل‌ها و بحث‌ها مورد اشاره قرار می‌گیرد. به عنوان مثال در تمام سال‌های گذشته عملا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کردستان بر همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این استان تسلط کامل داشته است. اکثریت مدیران ارشد و اثرگذار از میان پاسداران انتخاب می‌شوند و استانداران در تمام دوران پس از انقلاب با مشورت این نهاد به جابجایی و گزینش مدیران و یا اقدام به انجام طرح‌های مختلف نموده‌اند. طرح‌های اقتصادی فراوانی به دلیل امنیتی اعلام شدن منطقه از سوی سپاه هرگز اجازه عملیاتی شدن نیافتند و یک مافیای اقتصادی با محوریت سپاه مخصوصا از زمان شکل‌گیری حکومت اقلیم کردستان عراق در این منطقه بر همه چیز چنگ انداخته است. از نظر فرهنگی نیز اشاره به همین نکته کفایت می‌کند که از سال 59 تا 77 در تمام مناطق کردنشین تنها دو نشریه اجازه انتشار داشتند. اولی به نام “اصحاب انقلاب” که مستقیما توسط سپاه منتشر می‌شد و دومی به نام” سروه ” که به صورت غیر مستقیم زیر نظر قرارگاه حمزه سیدالشهدا و با مدیرمسئولی اسفندیار رحیم‌مشایی رئیس دفتر کنونی احمدی‌نژاد منتشر می‌شد.

(2) حضور موثر سپاه در جنگ (به خصوص در سال‌های اولیه حمله عراق به ایران)، حمایت ویژه رهبری کاریزماتیک نظام از سپاه، پرهیز از مداخله آشکار در دسته‌بندی‌های سیاسی داخل نظام و رعایت اصل پنهان‌کاری عواملی بودند که تا همین اواخر مانع از توجه ویژه افکار عمومی به نقش سپاه در تحولات کشور بود؛ اما با کاهش تدریجی مشروعیت نظام سیاسی، تحول در ساختارهای اطلاع‌رسانی و شکست انحصار رسانه‌های حکومت، تغییر تدریجی نگرش مردم به نهادهای موجود در جمهوری اسلامی و بالاخره مداخله همه جانبه این نهاد نظامی در انتخابات ریاست جمهوری دهم و تغییر نتایج آن (که شائبه یک کودتای انتخاباتی را ایجاد نمود) در حال دگرگونی نگرش مردم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

(3) متاسفانه فضای بسته و نگاه ایدئولوژیک به جنگ همچنان مانع از بررسی دقیق و همه جانبه این فاجعه ملی است و بیم آن می‌رود که به مرور زمان و با درگذشت موثرین این صحنه، هرگز طراحان اصلی برنامه‌هایی که با شعارهایی مانند “جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم” و یا “راه قدس از کربلا می‌گذرد” نمود می‌یافتند، برای مردم آشکار نگردند. جنگی که علاوه بر 350 میلیارد دلار خسارت مالی، کشته و معلول شدن صدها هزار انسان یکی از مهم‌ترین فرصت‌های تاریخی برای توسعه همه جانبه ایران را بر باد داد و راه را برای بازتولید استبداد (آن هم در شکل دینی) هموار نمود.

* روزنامه‌نگار و عضو پیشین شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران

منبع: تهران ریویو


۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

The Kurds and the Formation of a Democratic Iran


The lack of Kurdish solidarity with the Green Movement is a fatal miscalculation. Of course, the distance the Kurds have taken from the movement is understandable given their view of the leaders of the Green Movement and their experiences at their hands. The Kurds saw the slowness with which Green Movement leaders responded to the execution of four Kurds on May 9, 2010. The Kurds have had their hopes raised and dashed before.

Yet despite all this, if we consider Iran’s condition after the birth of Green Movement as the initial stage in the formation of a “democratic Iran,” then it makes sense for the Kurds to join the movement. Not just, for it is in the interest of the Kurds to stress clearly their relationship with the Green Movement by engaging in a “common political discourse.” This is immensely important for a number of reasons:

1-Although the Kurds’ “identity” is rooted in ancient Iran and its associated mythology, “the Kurdish problem” is a recent phenomenon and is confined to the contemporary era. The part of Kurdistan that has been separated from Iran is divided among Turkey, Iraq and Syria on today’s geographical map (2). After the division of Kurdistan and the formation of nation-states, the Kurdish national movement continued its resistance in reaction to the discriminatory treatment of the regimes that control the countries in which the Kurds reside. In fact, this movement can be considered one of the oldest in the Middle East. The lack of recognition of a Kurdish national and racial identity and the efforts to oppress their natural tendency for solidarity with one another are other reasons why this movement has endured. The objectives of this movement (participation in political power, economic development and acquisition of equal status) have not been achieved anywhere except in Iraqi Kurdistan, where, after the overthrow of Saddam Hussein, it became part of a federal system. Even the occurrence of two world wars and a number of large scale wars in the region, despite affecting the lives and environment of Kurds, has not improved this situation. Nevertheless, this movement, especially in Iran, still possesses a “tremendous potential” to advance its national demands. The global discourse has shifted towards peace and legal equality and the increasing attention of powerful countries to “the Kurdish problem” has created an exceptional opportunity for “the proponents of the Kurdish National Movement.”


2-It seems that the continued armed struggle between Kurdish political forces and Iran’s central government since 1979, more than anything else, has resulted from a lack of clear insight into the conditions and ill-timed demands by some of the movements that have defended the rights of Kurds. In addition, Iran’s revolutionary regime has raised barriers against democracy and economic development. The slogan of democracy for Iran has now been put forward as the precondition for the existence of a self-governing Kurdistan. The insistence on armed struggle as the sole method for solving “the Kurdish problem” in the tempestuous atmosphere of the 1980s, which also became the Kurds’ dominant discourse, was a costly blunder (of course, the idea that the Kurds do not think of any other solution but violent ones was somehow concocted by the regime). By accusing the Kurds of separatism, the revolutionary regime not only prepared the situation for a bloody repression in Kurdistan, it also succeeded in justifying the barbaric oppression of freedom-seeking demands in other parts of Iran. In this way, the regime was able to consolidate dictatorship and legitimize oppression for many years to come. Relying on this experience, the Islamic Republic may once again try to exploit the potential for intensified violence in Kurdistan—which will lead to the radicalization of the entire country—in order to hamper the process of democratization. That is why the Kurds’ increasing support for the Green Movement can effectively thwart this plot.

3-The inadequate knowledge and, at times, complete ignorance of world (and Iranian) public opinion of “the Kurds’ plight” is one of the major obstacles that can harm the Kurdish national movement. This problem is not confined to ordinary citizens but even shapes the perspective of many political experts and non-Kurdish parties and movements. Iranians lack a clear understanding of the demands of the Kurdish people. Not only has the Islamic Republic employed incessant lies and propaganda to create a negative image in the minds of Iranians about the legitimate and legal demands of the Kurdish people, it has also distorted the reality of the Kurdish national movement among the Kurds themselves. For example, in the early days of revolution, not only did the regime portray parties such as the Komeleh (The Kurdistan Organization of the Communist Party of Iran) and the Democratic Party of Iranian Kurdistan as the enemies of religion, it also aggrandized the unreal threat of separatism that these parties supposedly posed. This misrepresentation played a significant role in the armed confrontation between segments of the Kurdish population and these movements, a bloodshed that still continues by pitting brothers against brothers. Paying attention to this issue from the standpoint of pathology is instrumental in drawing attention to “the Kurdish problem” and stopping the animosity and violence among the Kurds.

4-Unfortunately, before and after the revolution, any demand for national rights or assertion of [ethnic] identity has been misinterpreted as separatism. By exaggerating the danger to national security, the Islamic Republic has responded to peaceful demands for an end to discrimination and injustice, the establishment of equal status, and serious participation in power, with naked violence. In fact, a segment of political and academic elites bluntly endorse this violence. They seem to think that by ignoring the existing problem and approving of violent oppression, the Islamic Republic can reinforce national solidarity. However, the Kurds’ nationalist sentiments are rooted in their history, culture and language. The regime has always assumed that by repressing and discriminating against various Iranian ethnicities, it can make the ethnic problem go away. However, this misguided policy has clearly failed. We can even confidently claim that this unwise approach has been the main cause for the emergence and growth of separatist tendencies in Iran in the last one hundred years.

Nonetheless, broad cultural work on concepts such as federalism is extremely vital at this point. Such work can demonstrate that federalism, as a framework for peaceful co-existence in today’s world, has not only preserved the territorial integrity of countries but has also contributed to the realization of a better and more comfortable life for people. We can even point to the fact that before the takeover of the Qajar dynasty, Iran used to be administered as a federal system with self-governing local governments. That is why it possessed a much stronger sense of unity and solidarity in those times. Federalism can be very effective in creating mutual trust, building capacity, and solidifying the culture of democracy.

Therefore given the emergence of the Green Movement, it is a mistake for the Kurds to be distant from the Green Movement. The consequences could be that bitter past experiences will be repeated and the Kurds will lag behind future developments. Unlike thirty-one years ago, when people only sought the Shah’s downfall, people now have a clear idea of what “type of government” they want and have referenced democracy slogans used by the Kurds thirty years ago as a guideline. At the present, the Green Movement urgently requires the participation of all Iranian people, including the Kurds, Turks, Baluchis, Arabs and Farsi-speaking citizens, in order to deepen and broaden its scope. The realization of the objectives of Green Movement depends on the participation of Iranian society in its entirety. Broad participation in the formation of a democratic Iran is the most logical, least costly and most productive solution to “the Kurdish problem.” It is an important issue that should not be neglected in any way by the Kurdish parties, movements or people.

On the other hand, the Green Movement should pay attention to the potential that exist in other movements, including ethnic movements. They must establish trust by using an agenda that includes the demands of genuine movements in order to achieve a common discourse with them. By supporting and uniting all movements, this process can transform the Green Movement into a bed for common praxis for the development of Iranian society and transition to democracy.

1-In 1925, after a coup d’état, Reza Khan established the Pahlavi monarchy by toppling the Qajar dynasty.
2-After the people’s victory in the 1978 revolution, the governing system of Iran became the Islamic Republic.
3-“The History of Kurds.” Wikipedia, Farsi.
4-Saeed Hajarian, two Weekly “Rojhelat,” new volume, Pre-Issue 1.