۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

جرقه در انبار باروت

یکم- هفت ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، اعتراضات مدنی و مسالمت آمیزمردم ایران نسبت به تقلب رسوا و نتایج آن همچنان ادامه دارد. آخرین مورد از این سلسله حرکت ها ششم دیماه و مصادف با مراسم عاشورای حسینی در تهران و چند شهر بزرگ دیگرکشور اتفاق افتاد که بر اساس اخبار منتشرشده در نتیجه سرکوب خونین و وحشیانه این اعتراضات 8 نفر از شهروندان کشته، سیصد نفر زخمی و بالغ بر هزار نفر بازداشت شده اند. همچنین از بامداد 7 دیماه دور جدید دستگیری فعالان سیاسی منتقد و مشاوران کاندیداهای انتخاباتی و روزنامه نگاران آغاز شده است.مجموعه وقایع دو روز گذشته، حضور بی نظیر سبزها در مراسم خاکسپاری آیت الله منتظری و همچنین محکومیت شدید سرکوب مردم و بازداشت های اخیر از سوی نهادهای بین المللی و کشورهای جهان، برخلاف پیش بینی های اقتدارگرایان مبنی بر پایان جنبش ، نشان از آغازمرحله جدیدی در حرکت اعتراضی مردم ایران دارد.

دوم- از حدود یک ماه قبل روزنامه ها و خبرگزاری های رسمی طرفدار دولت و تریبون های نماز جمعه که منعکس کننده نظریات ستاد کودتا هستند با شبیه سازی سخیف حرکت های اعتراضی مردم به وقایع صدر اسلام و اتفاقات کربلا که از بار ارزشی و احساسی خاصی میان اکثریت جمعیت ایران برخوردار است تلاش های گسترده ای را برای تحریک و تهییج هواداران خود آغاز نمودند و با یزیدی خواندن طرفداران جنبش سبز عملا زمینه و مجوز های لازم برای برخورد های خونین در ماه محرم الحرام را صادر نمودند این در حالی است که پیش از اسلام نیز این ماه از قداست ویژه ای برخوردار بوده و در این ایام جنگ و خونریزی حتی با کفار حرام بوده و حرمت این ماه توسط رژیم گذشته نیز محفوظ مانده بود. بنابراین کشتار روز گذشته مردم بی گناه اگرچه از منظر خوی دیکتاتوری حاکمان فعلی چندان غیر منتظره نبود اما تناقض های آشکار این مسئله با آموزه های دین اسلام نشان دهنده عمق استفاده ابزاری از مذهب و دین توسط حکومت ایران است. تبیین و تشریح این موضوع برای افکار عمومی می تواند با مشروعیت زدایی دینی از حاکمیتی که ادعای دینداری و رهبری جهانی دارد در تضعیف استبداد دینی موثر باشد.

سوم- بدنبال وقایع خونبار دیروز در ادامه پروژه مظلوم نمایی و تحریک احساسات مردم، ارگان های حکومتی نظیر شورای نگهبان، سپاه پاسداران، جامعه روحانیت مبارز، تشکل های دانشجویی و بسیجی وابسته به حکومت و .... در اقدامی مشترک با صدور بیانیه هایی که محور همه آنها محکومیت حرمت شکنی مقدسات توسط سبزها و درخواست اشد مجازات برای سران فتنه و آشوبگران بود در یک فرار وقیحانه به جلو ضمن نادیده گرفتن حرمت شکنی واقعی که ریختن خون انسان های بی گناه توسط عوامل نظامی و لباس شخصی بود با قلب واقعیت، شانتاژ وسیع رسانه ای را علیه طرفداران جنبش سبز براه انداخته اند.

چهارم- علیرغم اصرار حاکمیت بر سلامت انتخابات و تاکید ویژه رهبر بر این موضوع و همچنین تحلیل ارگان های رسانه ای ستاد کودتا مبنی بر از میان رفتن فتنه پس از 13 آبان و 16 آذر، تجدید قوای جنبش در عاشورای سبز و وقایع دیروز نشان داد که نه تنها این جنبش به سردی نگرائیده است بلکه تمامی شواهد نشان از سرزندگی آن در ابعاد مختلف رهبری، سازماندهی و گسترش خیابانی دارد. واقعیت آن است که اقتدارگرایان حاکم بر ایران دچار یک خطای فاحش محاسباتی شده اند و با فتنه تلقی نمودن این جنبش گسترده و مدرن اجتماعی و نادیده گرفتن تغییرات عمیق جامعه نسبت به سالیان آغازین انقلاب، تصور می کردند که با فریب افکار عمومی واستفاده از حربه ضدانقلاب خواندن معترضان و منتقدان و سنگر گرفتن پشت باورهای مذهبی مردم قادر به کنترل اوضاع و از سر گذراندن این بحران همچون دیگر بحران های سی سال گذشته خواهند بود.

پنجم- با توجه به بی اثر بودن بازداشت های قبلی و برپایی دادگاه های فرمایشی در کاهش روند اعتراضات مردمی و مقدمه چینی های روزهای اخیر در اظهارات مقامات رسمی برای برخورد با سران جنبش، موج جدید بازداشت های فعالان سیاسی و روزنامه نگاران مبین این موضوع است که چند روز آینده باید در انتظار گسترش دستگیری ها و به احتمال زیاد بازداشت کاندیداهای معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بود. اقدامی که بسیاری از تحلیل گران آن را به مثابه جرقه ای در انبار باروت مطالبات فشرده شده سالیان دور ایرانیان می دانند.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

آیت الله منتظری، فقیهی که شیفته قدرت نشد

در سرتا سر گیتی و همیشه اعصار، انسان ها و اندیشمندان فراوانی بوده اند که در زمان حیات اشان مورد بی مهری و جفای حاکمان قرار گرفته اند، بخصوص تاریخ دور و نزدیک سرزمین استبداد زده ایران مملو از داستان های تلخ و سرنوشت های غم بار "آزادگان " و "دگراندیشان" ی است که یا بر "دار" و یا در "گوشه" خلوت و انزوایی که ظالمانه بر آنها تحمیل شده است در تنهایی و غربت روزگار به سرآورده اند. اما در این میان قصه پر غصه ی آیت الله منتظری داستان دیگری است، فقیه وارسته ای که در دوران شیفتگی فقیهان به قدرت، در چند قدمی منصبی چون " رهبری" به آن پشت پا زد تا در عمل نشان دهد که اگر "حقوق ملت" - حتی زندانی و دگر اندیش - به نام دین و به نمایندگی از خدا ضایع و پایمال گردد، نشستن بر مسند و حکم راندن به هیچ نمی ارزد. بدون شک سخن گفتن از چنین انسانی که به آزادگی درس داده است و مصلحت پرستی و دین فروشی را شرمنده خود کرده است در مجالی چنین اندک و یاداشتی اینگونه کوتاه نه مطلوب است و نه ادای حق مطلب، اما ساکت بودن هم نشاید چه که: آب دریا را گر نتوان کشید، هم بقدر تشنگی باید چشید. لذا اشاره ای هر چند مختصر و گذرا به چند ویژگی ایشان حداقل برای نسلی که در سایه حصر و سانسور ممکن است آشنایی کمتری با روش ها و رویکردهای آن عزیز سفر کرده داشته باشند خالی از منفعت نخواهد بود.

آیت الله منتظری بعنوان یکی از کسانیکه در دوران های مختلف انقلاب نقش آفرین بوده و در شکل گیری نظام موجود و تئوریزه کردن اصول متعدد آن مخصوصا ولایت فقیه از جایگاه برجسته ای برخوردار بوده است از اولین کسانی بود که هوشمندانه صدای پای استبداد دینی را در جمهوری اسلامی شنید و وظیفه شرعی و انسانی خویش را در انتقاد از وضعیتی که آن را برخلاف آرمان های انقلاب می دانست به نحو احسن انجام داد و از این نظر می توان او را جزو پیشگامان اصلاح انحراف بوجودآمده در مسیر نظام موجود دانست. شجاعت کم نظیر ایشان در مقابله با اعدام های وحشتناک سیاسی سال 67 و تلاش برای بهبود وضعیت زندانیان اگرچه نقطه عطفی در مسیر زندگی ایشان محسوب می شود اما واقعیت آن است که این رویکرد انسانی و متفاوت، درتمامی سال هایی که در حاکمیت بوده است همواره و در اشکال مختلف وجود داشته و نقش بسیار موثری در تعدیل رفتارهای تندروانه اوایل انقلاب ایفا نموده است بگونه ای که بدون این حضور متعادل کننده، قطعا می بایست امروز شاهد تلخی ها و فجایع بیشتری در حافظه تاریخی ملت باشیم.

یکی دیگر از ویژگی های منحصربفرد آیت الله منتظری نقد مسئولانه مبانی اندیشه ای نظام موجود و در راس آن اصل ولایت مطلقه فقیه است.او که سالیان متمادی در درس و بحث طرفدار نظریه ولایت فقیه و مروج آن بود و در مجلس خبرگان قانون اساسی نیز برای وارد نمودن این اصل به قانون اساسی مجدانه و مصرانه تلاش کرده بود این فرصت را یافت تا نتیجه سی سال حکومت فقها را از نزدیک شاهد باشد وبا مشاهده ناکارآمدی آن در عمل، تا آخرین روزهای حیاتش منتقد جدی آن باشد. گویی چون بنوعی خود را در پیدایش مصائب بوجود آمده مسئول می دید لذا نقد آن را مسئولیت جدی خویش می دانست . ایشان در جنجالی ترین اظهار نظر خود ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق بارز شرک دانست و بی مهابا و به دور از تعصب آن را به چالش كشید .البته این روحیه حقیقت جویی و نقد گذشته تنها به مبانی نظری محدود نبوده و برخلاف بسیاری از سیاستمداران (اصلاح طلب و اصولگرا) که معمولا از عملکرد گذشته تابویی بی عیب و نقص و زیبا ترسیم می کنند، بسیاری از رویدادهای سالیان گذشته را ارزیابی و صراحتا به اشتباه بودن برخی از آنها اذعان نمود بعنوان مثال می توان به موضوع نادرست دانستن اشغال سفارت آمريكا در بدو انقلاب اشاره کرد.

آیت الله منتظری همواره منادی وحدت عملی مذاهب اسلامی در جهان و ایران بود. در همین راستا در اوائل انقلاب با دیدی عمیق و آینده نگر طرح "هفته وحدت" را ارائه داد که اگر به صورت واقعی و فراتر از شعار و بر مبنای اصل "همه با هم" و نه "همه با من" به اجرا در می آمد می توانست نقش موثری در کاهش تنش های مذهبی ایران و حتی جهان اسلام داشته باشد.ایشان خود در حد توان به این اصل اسلامی همواره پایبند بود. جامعه اهل سنت ایران هنوز از یاد نبرده است که چگونه سال گذشته هنگامیکه توهین های آشکار و گستاخانه یکی از خطیبان حکومتی به اهل سنت در جامعه به طرز مشکوک و وسیعی انتشار یافت، ایشان در کمال تواضع و بی توجه به مرتبه بلندی که در جهان تشیع دارد از براداران و خواهران اهل سنت خود عذر خواهی نمود و اینگونه برخوردها را نتیجه بی سوادی عاملان و ناشران آن دانست.

این مرجع برجسته برخلاف بسیاری از روحانیون نسبت به وضعیت اقوام ایرانی حساسیت ویژه ای داشت و از وجود تبعیض ها و مدیریت اشتباه مسائل آنان اظهار نگرانی می نمود و در آخرین موضع گیری در این زمینه اعدام احسان فتاحیان (که به بهانه عضویت در یک حزب کردی علیرغم اینکه در حکم اولیه به ده سال زندان محکوم شده بود، برای هشدار و ارعاب جنبش سبز به دار آویخته شد) را برخلاف قانون دانست و نشان دادند که در طرفداری از حقوق بشر و مظلومین، گزینشی عمل نمی کند و لقب "پدر حقوق بشر" ایران برازنده و شایسته ایشان است.

علیرغم اینکه در تمام این سالها ناجوانمردانه تلاش شد تا مانع ارتباط آیت الله منتظری با بدنه اجتماع مخصوصا نسل جوان شوند خوشبختانه اندیشه و جایگاه این مجاهد نستوه همچنان از منزلت بالایی نزد عموم مردم برخوردار است و جریان های سیاسی نیز اقبال گسترده ای به ایشان داشتند بگونه ای که در جنبش سبز نقش مهمی بعهده گرفته و در حمایت معنوی ازآن خوش درخشیدند، حضور گسترده صدها هزار مردمی که علیرغم بایکوت خبری و موانع مختلف خود را برای شرکت در مراسم تشیع جنازه این عالم به قم رساندند نشان از موقعیت ممتاز و بی بدیل در افکار عمومی و تبدیل شدن تفکر ایشان به یکی از نمادهای جنبش سبز دارد. شاید همین موضوع و ترس از تداوم اثرگذاری "اندیشه و رویکرد منتظری" بود که برخی از آقایان را واداشت تا در پیام های خود تنها به نقش فقهی این بزرگوار اشاره نمایند و با نادیده گرفتن جایگاه رفیع سیاسی – اجتماعی اش در قلب و خاطره مردم ایران این ضایعه را تنها به آیات عظام و شاگردان و حوزه های علمیه تسلیت بگویند! و "ملت همیشه در صحنه" که به بهانه های بسیار ناچیز و گاه برخلاف منافع ملی هزینه می شوند، را ساده لوحانه حذف نمایند و در عین حال در اقدامی بی سابقه وزارت ارشاد دولت کودتا برای روزنامه ها دستورالعمل سانسور و عدم انعکاس این واقعه مهم را صادر می کند و تیم های نظارت بر حسن اجرای این دستور وقیحانه در چاپخانه ها مستقر می شوند غافل ازاینکه: انه لایذل من والیت و لا یعز من عادیت.

خدایش بیامرزد و راهش مستدام باد

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

نگاه دوستان


در چند روز گذشته که خبر خروج من از کشور برخلاف میل باطنی ام رسانه ای شد تعدادی از دوستان از سر لطف و صفا در همین زمینه مطالبی به رشته تحریر درآوردند که بنظرم رسید لینک آنها را جهت اطلاع مراجعه کنندگان به وبلاگم در این پست قرار دهم.

http://nav.sfr.fr/default.php?mac=00-21-5D-00-18-E8&url=http://www.jarahmany.blogfa.com/post-9.aspx

http://xalidt.blogspot.com/2009/12/blog-post.html

http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=26561&p=1

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

نامه روزنامه‌نگاران به دبيرکل سازمان ملل: بر آزادی مطبوعات در ايران نظارت کنيد

ما روزنامه نگاران امضا کننده ذيل اين نامه، عميقاً نگران سرنوشت جامعه روزنامه نگاران ايران هستيم.حکومت تهران از مدت ها قبل و خصوصاً از زمان برگزاری انتخابات خرداد ۱۳۸۸، آزادی مطبوعات و تجمعات را سرکوب کرده است. در سال ۲۰۰۸، بيش از ۴۰۰ نفر، نويسنده، روزنامه نگار و خبرنگار، بر اثر فشار سنگين کشور را ترک کرده اند.
بر اساس گزارش منتشر شده در روزنامه نيويورک تايمز تاريخ ۲۰ مهر ۱۳۸۸، اخيراً نزديک به ۲۰۰۰ روزنامه نگار شغل خود را از دست داده اند. سازمان گزارشگران بدون مرز در پاريس گزارش کرده است تعداد روزنامه نگارانی که در سال گذشته از ايران خارج شده اند نسبت به عده ای که در خلال سال های اول پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ از کشور گريخته اند، بيشتر بوده است.
درهمان حالی که اين روزنامه نگاران امکانات اوليه زندگی خود را از دست داده اند، رژيم ايران سرگرم صرف ميليون ها دلار برای مسائلی است که ربطی به منافع ملی ايران ندارد. از خرداد ۱۳۸۸، که جامعه مدنی ايران آماج حملات همه جانبه جمهوری اسلامی قرار گرفته است، ده ها نفر از روزنامه نگاران زن و مرد، به اقدام عليه امنيت ملی کشور بازداشت شده اند. آنها زندانی شده اند، در سلول انفرادی نگاه داشته شده اند و به شدت تحت شکنجه قرار گرفته اند.
يکی از آنها دکتر احمد زيدآبادی است که پس از تحمل شش ماه شکنجه شديد در زندان اوين، اکنون به پنج سال تبعيد به يک نقطه دور افتاده در ايران محکوم شده است. سيامک پور زند، روزنامه نگار ۷۸ ساله و کهنه کار ديگر نيز (پس از آنکه در گذشته تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفته)، از نظر سلامتی در وضعيت بحرانی قرار دارد و به وی اجازه خروج از کشور برای ديدارهمسر و فرزندانش داده نمی شود.
بسياری ديگرمجبور به توديع وثيقه های سنگين شده اند و بعضی نيز با شرايط نامشخصی روبرو هستند؛ ديگران نيز تحت فشار، تصميم به خود تبعيدی به کشورهای همسايه و اروپائی گرفته اند. تعداد بسياری از مجلات و روزنامه ها تعطيل شده اند. با اين حال، هنوز سردبيران و روزنامه نگاران، تحت شرايط بسيار طاقت فرسا، نهايت کوشش خود را برای خبررسانی و چاپ و نشرمطالب به عمل می آورند.
ما در آستانه دهم دسامبر، روز جهانی حقوق بشر، خواستار آن هستيم که شما مقامات و مسؤولان جمهوری اسلامی ايران را به پايان دادن به نقض آشکار از حقوق اوليه روزنامه نگاران و مجاز شمردن آزادی مطبوعات در ايران فرابخوانيد. جمهوری اسلامی ايران امضأ کننده منشور حقوق بشر سازمان ملل است و شعر شاعر بنام ايرانی سعدی، زينت بخش سالن سازمان ملل می باشد که “بنی آدم اعضای يکديگرند…”.
با همه اين اوصاف، رژيم در هرفرصتی به ارعاب روزنامه نگاران، سردبيران و خانواده های آنها در ايران دست می زند و مانع از دسترسی آنها به حقوق اوليه بشری می شود. به همين دليل ما از شما تقاضا داريم که خواستار تحت نظارت قرار گرفتن و محترم شمرده شدن آزادی مطبوعات در ايران شويد و آزادی بدون قيد و شرط تمامی زندانيان فکری و خصوصاً روزنامه نگاران ايرانی را طلب کنيد.”

نوشابه اميری، فريبا امينی، جهانشاه جاويد، هوشنگ اسدی، استيون کينزر، فرشته قاضی، سامان رسول پور، ميترا شجاعی، شهرام رفيع زاده، روزبه ميرابراهيمی، عبدی کلانتری، شعله شمس شهباز، احمد رفعت، محمد تهوری، فرهمند علی پور، پويان فخرايی، حنيف مزروعی، مهدی محسنی، بهرام رفيعی، علی اکرمی، فرزانه بذرپور، مسيح علی نژاد، محمد علی توفيقی، تقی مختاری، مهدی جدی نيا

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

دروغ پردازی به رویکرد ثابت خبرگزاری فارس تبدیل شده است.

مصاحبه با سایت رادیو کردانه

هفته گذشته خبری مبنی بر پناهندگی شما به غرب در خروجی خبرگزاری "فارس" قرار گرفت.این خبر تا چه اندازه صحت دارد؟

خبرگزاری فارس که در چند ماه گذاشته بصورت "ارگان رسانه ای" کودتاچیان عمل کرده است- البته عملکرد امنیتی – نظامی آن از گذشته نیز اظهر و من الشمس بود- با دروغ پردازی هایی که متاسفانه به رویکرد ثابت اش تبدیل شده است من را پناهنده به کشوری معرفی کرد که تا این لحظه هرگز به آنجا پا نگذاشته ام. ظاهرا این ارگان رسانه ای که مدعی اخلاق و دیانت هم هست در راستای پروژه تخریب اصلاح طلبان و تکمیل سناریوی مضحک ارتباط جنبش اخیر با بیگانکان، احتمالا با استناد به اطلاعیه ای که در آن از حضور من در سمیناری در سوئد خبر می داد به چنین کشف محیرالعقولی نائل آمده است. در حالیکه من قرار بود بصورت اینترنتی در آن سمینار شرکت نمایم که بدلایلی هم منصرف شدم.

اما در همین زمینه سازمان متبوع شما هم طی اطلاعیه ای از استعفای شما خبر داد!

بله، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران که من عضو شورای مرکزی آن بودم برای جلوگیری از فضاسازی مسمومی که کودتاچیان قصد داشتند با بهره داری از آن حملات خود را به این حزب اصلاح طلب تشدید نمایند، طی اطلاعیه ای موضوع استعفای من از سازمان، که مسئله ای داخلی و مربوط به چند ماه گذشته بود را رسانه ای کرد.

اگر ممکن است کمی بیشتر در مورد دلایل استعفا از سازمان توضیح دهید.

من بنا به دلایل شخصی و اینکه زمان و شرایط موجود را برای طرح این موضوعات مناسب نمی بینم قصد داشتم وارد این مقوله نشوم اما با توجه به رسانه ای شدن این قضیه می توانم بصورت خلاصه بگویم استعفای من از سازمان مجاهدین انقلاب موضوع جدیدی نیست و مربوط به فروردین 87 است، در آن زمان به این نتیجه رسیدم که اصلاح نظام موجود و بهبود وضعیت زندگی مردم علاوه بر استعداد، تمايل و اراده قدرت حاکم ، نيازمند برگزيدن استراتژاي هاي كارآمد ، تدوين برنامه هاي علمي و عملياتي و اتخاذ روش هاي صحيح و منطقي از سوی احزاب و جریانات موجود است كه متاسفانه بدلیل فقدان این عوامل، فعالیت های حزبی (به مفهوم عام و در سیکل معیوبی که حاکمیت استبدای و احزاب کشور گرفتار آن شده اند زیرا همچنان سازمان را در مقایسه با احزاب دیگر پیشرو می دانم وبرای تلاش های دوستانم احترام قائل هستم ) از اثربخشی لازم برخوردار نیست، به همین دلیل انگیزش های درونی ام برای ادامه مسیر(تلاش برای دمکراتیزاسیون ایران) از طریق همکاری با سازمان به حداقل ممکن رسید و در عین حال از اینکه می دیدم بنوعی بخشی از سناریوی شبه دمکراسی برای حفظ وضع موجود هستیم، احساس ناخوشایندی داشتم به همین دلیل در تاریخ 19/1/87 طی نامه مکتوبی استعفای خودم را تقدیم دبیرکل سازمان نمودم ، پس از بحث های داخلی که در این زمینه صورت گرفت و با توجه به نزدیک شدن به زمان برگزاری کنگره دوازدهم، صلاح را در ادامه همکاری دیدم در حالیکه زاویه ایجاد شده برطرف نشده بود و همچنین وقایعی که باعث از دستور خارج شدن موضوع اصلاح مرامنامه سازمان در کنگره دوازدهم شد بر شدت آن افزود. به دلیل شروع زود هنگام فعالیت های مربوط به انتخابات دهم ریاست جمهوری و مشغولیت هایی که برای انتشار دوباره هفته نامه روژهه لات پیدا کردم و بعد هم فعالیت های نفس گیر رقابت های انتخاباتی، بازهم قضیه استعفا به تعویق افتاد. اما وقایع پس از کودتا واینکه دیدم علیرغم فرصت های طلایی که برای استفاده حداکثری از پتانسیل مردم در خیابان ها و افزایش سرمایه اجتماعی داشتیم بازهم اثربخشی و شکل عمل سیاسی ما به صدور چند بیانیه که آنهم بدلیل قطع ارتباط با بدنه اجتماع بیشتر برای ثبت در تاریخ کاربرد دارد، همچنان محدود ماند، به این قناعت رسیدم که تاخیر در استعفا از سازمان دیگر توجیهی ندارد و این جدایی به نفع دو طرف است! لذا در تاریخ دوازدهم شهریورماه 88 استعفای مکتوب خود را به سازمان تسلیم نمودم که خوشبختانه این بار مورد موافقت قرار گرفت.

بنظر شما کار حزبی چه تاثیر بر آزاد اندیشی یک روزنامه نگار دارد؟

واقعیت اش را بخواهید کار روزنامه نگاری چندان با فعالیت حزبی انطباق ندارد و محدودیت ها و مواضع حزبی، برخی مواقع ممکن است بر رویکرد مستقل و نداشتن پیش داوری که از الزامات روزنامه نگاری است، اثرات منفی اعمال نمایند البته من در دو نشریه ای که سردبیر آنها بودم نهایت تلاش ام این بود که واقعیت زندگی و مشکلات مردم کرد را همان گونه که هست و نه از منظر سازمانی منعکس نمایم اما بدون شک محدودیت های حزبی، ناخودآگاه بر کیفیت کار من اثر داشته است. گرچه انصافا در این زمینه کمترین مشکل را با سازمان داشتم و حتی گاهی نوع فعالیت های روزنامه نگاری من هزینه هایی برای حزب داشته است.

آیا می توان هم حزبی بود و هم یک روزنامه نگار حرفه ای؟

در یک شرایط نرمال و در یک جامعه توسعه یافته پاسخ سئوال شما منفی است و تصور می کنم این دو فعالیت اگر همزمان شوند بر همدیگر اثرات مطلوبی اعمال نخواهند کرد. اما شرایط ایران بنظرم شرایط پیچیده ای است که براحتی نمی توان آن را با استانداردهای معمولی و جهانی مورد ارزیابی قرار داد و بدلیل درهم ریختگی همه چیز، گاهی همپوشانی فعالیت ها و یا استفاده متقابل از موقعیت ها برای اثرگزاری اجتماعی یا سیاسی ناگزیر است و حتی ممکن است ضروری باشد .

شما جزو معدود فعالان سیاسی بودید که همواره "مسئله کرد" و بحث هویت قومی را میان اصلاح طلبان کشور مطرح می کردید. آیا در این رابطه تحت فشار های امنیتی هم قرار گرفتید؟

بدون شک یکی از خطوط قرمز نظام موجود پرداختن به مسائل مرتبط با قومیت هاست و هرنوع هویت طلبی با واکنشی غیر منطقی مواجه می شود. در ساختار حقیقی قدرت، تفکری (برخلاف قانون اساسی و حتی متون دینی )حاکم است که اساسا مقوله ای به نام قومیت را به رسمیت نمی شناسد و تبعا حقوقی هم برای اقوام ایرانی قائل نیست بنابراین هر نوع فعالیت سیاسی از این منظر ولو مدنی، مسالمت آمیز و قانونی قابل تحمل نیست.بعنوان مثال اقتدارگرایان نسبت به واژه "مسئله کرد" حساسیت دارند و در همین راستا نیز فشارهای زیادی برای نپرداختن به این موضوع وجود داشت حتی ترجیح می دادند ما حرف هایمان را در قالب "مشکلات کردستان" و یا "استان" طرح کنیم اما نسبت به کاربرد "مسئله " ای به نام "کرد" که از دیدگاه من مبیین نگاه تبعیض آمیز و رویکرد ناعادلانه حکومت نسبت به کردهاست آلرژی شدیدی وجود داشت.

آخرین کارمطبوعاتی شما هفته نامه "روژهه لات" بود که آنجا برای ارائه سبک جدیدی از کار فرهنگی و ایجاد ارتباط بین روزنامه نگاران کرد در داخل و خارج تلاش می کردید. آیا در این رابطه موفقیتی بدست آورید؟

عمر کوتاه "روژ هه لات" در دوره دوم انتشار مانع از اثر بخشی لازم آن شد به همین دلیل براساس آنچه که در هفته نامه منتشر شد نمی توان در مورد موفقیت یا عدم موفقیت آن قضاوت درستی داشت. اما با توجه به واکنش سریع و شدید نهادهای امنیتی که حتی پیش ازانتشار شماره اول بوجود آمده بود و پس از آن نیز به شدت ادامه یافت، می توان این برآورد را داشت که "روژهه لات" در جهت گیری به نفع مردم کرد و تلاش برای حل مسائل آنان نمره قابل قبولی داشته است(یکی از نیروهای امنیتی در تماس با مدیر مسئول نشریه گفته بود که نمره پیش شماره اول دوره جدید صفر است) و بنظر من ترس و وحشت اقتدارگرایان از موفقیت نشریه در دستیابی به اهدافی مانند ارتقا سطح آگاهی جامعه کردی، انعکاس نیازهای واقعی مردم و ایجاد پلی میان نویسندگان خارج و داخل کشور عامل اصلی لغو امتیاز آن بود. گرچه اساسا اقتدارگرایان حاکم بر ایران با جریان آزاد اطلاعات، آزادی بیان، فکر و اندیشه دشمنی دارند اما این عداوت در جایی مانند کردستان شدید تر است.

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

"دیوانه از قفس پرید"

پس از مدتها بالاخره امکان آن را یافتم تا وبلاگ تازه ام که بعد از فیلتر شدن وبلاگ قبلی ام با شور و اشتیاق فراوان ساخته بودم را به روز کنم که از این بابت خدای را شاکرم و از همه دوستانی که در این مدت از سر لطف و صفا به من سر می زدند نیزسپاسگزارم و از به روز نبودن وبلاگم عذرخواهی می نمایم. امیدوارم که از این پس فعلا بتوانم هرچند روزیک وب نوشت داشته باشم تا پس از فائق آمدن بر مشکلات این محیط جدید که به غیر از آسمانش همه چیز آن رنگ و بوی دیگری دارد، به مطلوب هر روز یک وب نوشت برسم .شاید انتخاب تیتر بالا برای مطلبی که از پس یک غیبت طولانی و نسبتا ناخواسته به رشته تحریر در می آید در نگاه اول کمی عجیب بنظر برسد! اما اگرراستش را بخواهید مدتی قبل که بنابر اضطرار و برای در امان ماندن از شر اقتدارگرایان و کودتاچیان ناچار به ترک وطن شدم هنگامیکه از آسمان ایران می گذشتم در حالیکه اشکی تلخ و آهی دلسوز جانم را فشرده بود نمی دانم چرا اولین چیزی که به نظرم رسید همین واژه "دیوانه از قفس پرید" بود.لابد فیلمی که با همین عنوان در ایران پخش شده است را به یاد دارید.فیلمی از "میلوش فورمن" که در 1975 برنده اسکار بهترین فیلم شد.

این فیلم گرچه در بیان تصویری جنبه های روانشناختی انسان یکی از بهترین فیلم های روانشناسی است اما شاید علت اصلی رده بندی آن بعنوان یکی از صد اثر ماندگار تاریخ سینما چیز دیگری بوده است که به نظر من به جنبه های عمیق انتقادی آن نسبت به سیستم فاسد آنروز آمریکا برمی گردد.قهرمان اصلی این فیلم که "مک مورفی " نام دارد به حکم دادگاه برای بررسی وضعیت روانی اش به تیمارستان اعزام می شود. مک مورفی در آنجا با مقرارت سخت و غیرانسانی مواجه می شود که توسط سرپرستار بخش تحمیل شده است . این به اصطلاح پرستار، نقش فرمانروایی مطلق ، خودکامه و شیطان صفت را بعهده دارد که با سواستفاده از عواطف و اعتقادات پاک انسان هایی که به صورتی مدرن به غل و زنجیر کشیده شده اند،بر تیمارستان حکمرانی می کند اما ورود این تازه وارد به آنجا که چندان هم دیوانه به نظر نمی رسد قدرت بلامنازع اش را با چالش جدی مواجه می نماید.مک مورفی در نبردی نابرابر با گردانندگان تیمارستان که استعاره ای واضح از جامعه ای بیمار و قدرت های نامشروع حاکم بر آن است، بارها و بارها نظم موجود که در آن بدیهی ترین حقوق انسانی نادیده گرفته شده اند را به چالش می کشد و در عین حال تلاش های هیئت حاکم برای مطیع کردن خود را نافرجام می گذارد و در نهایت پس از آنکه "عاقل بودن" مک مورفی ثابت می شود برای تداوم این سلطه مستکبرانه که تنها بر "سفیهان و صغار" امکانپذیر است با وارد کردن پی در پی شوک های الکتریکی او را از حیات انسانی ساقط و به یک حیات نباتی دچار می کنند.

تا اینجای نوشته احتمالا دوستانی که با سبک نوشته های من و علایق سیاسی که سالهاست برای آنها تلاش می کنم، آشنا هستند با خود می اندیشند که قصدم از این اشاره ها بهره برداری سیاسی از همانند سازی استعاری آن فیلم با فضای امروز ایران است (که البته چندان هم بی تشابه نیست) اما واقعیت این است که در آن لحظه تلخ، علت آنکه آن واژه از ذهنم گذشت این موضوع نبود بلکه تنها تداعی معانی بود که در فلاش بک خاطراتم به شعری از ادبیات کودکانه آمریکا که براساس آن شعر، نام اصلی همین فیلم یعنی "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" شکل گرفته است،به ذهنم یاری رساند زیرا اکنون که بهتر فکرمی کنم، می بینم که این شعر بیش از هرچیز دیگری زبان حال امروز من( وشاید هم ما) شده است:

سیم ، گل، قفل

سه غاز در پرواز بودند

یکی به سمت شرق و یکی به سوی غرب

و دیگری به پرواز بر فراز آشیانه فاخته پرداخت

در کتابی که دستمایه گارگردان برای ساخت این فیلم قرار گرفت، این شعر در ذهن رئیس سرخ پوست و عاقلی که او نیز مانند مک مورفی در همان تیمارستان اسیر است، مرتبا تکرار می شود.علیرغم آنکه این بخش از کتاب در فیلم‌نامه گنجانده نشد، اما بدلیل زیبایی اش همچنان وجه تسیمه نام فیلم باقی ماند : دو نفر به دلایل مختلف مردند، و دیگری آزاد شد. اما صحنه پایانی فیلم نیز به اندازه کافی در خلق یک اثرماندگار موفق است،آنجا که "رئیس" در حالیکه جنازه "مک مورفی" را بر دوش دارد و با عبور از دیوار شکافته شده از تیمارستان می گریزد : بهای آزادی مرگ است. مرگ و یا هجرتی ناگزیر که نوید بخش رویشی تازه و امید به فردا است.