۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

ضرورت مشارکت کردها در شکل گیری ایران دمکراتیک

از اکتبر 1906 که در پی جنبش مشروطه اولین مجلس شورای ملی در ایران شکل گرفت تا تقلب انتخاباتی در می 2009 که سرآغاز جنبش سبز محسوب می شود تاریخ سیاسی این کشور سال های پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است و علیرغم تغییر سلسله پادشاهی قاجار به پهلوی¹ و پس از آن برپایی نظام جمهوری اسلامی²، جامعه در حال گذار ایران همچنان صحنه بروز شکاف های اجتماعی متعددی است که حاصل رهایش انرژی آنها بصورت جنبش های فعال دانشجویی، قومی، کارگری، زنان و.... خود را نشان می دهد. این جنبش ها مخصوصا در سالهای پایانی دهه 90 بدلیل ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی و رسانه ای که بدنبال برسرکارآمدن محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب ایران، برای مدت کوتاهی پدید آمده بود از امکان ظهور و بروز بیشتری برخوردار شدند اما همین فرصت زود گذر کافی بود تا با بهره گیری از روش های نوین به تجدید سازمان و نوسازی خود بپردازند بگونه ای که علیرغم تلاش های گسترده حاکمیت برای سرکوب آنها از طریق بستن مطبوعات، زندانی نمودن فعالان این عرصه ها و ارعاب و تهدید، این حرکت های اجتماعی همچنان وجود داشته و از پتانسیل قابل توجهی نیز برای ایجاد تغییر برخوردار هستند. حرکت اعتراضی مردم ایران به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم که بعدها به جنبش سبز معروف شد در نتیجه زمینه های اجتماعی که این حرکت ها از قبل فراهم کرده بودند توانست از چنان گستردگی برخوردار شود که از یک سو بقای جمهوری اسلامی را با خطر مواجه سازد و از دیگرسو توجه جهانیان را به خود جلب نماید. یکسال پس از انتخابات پرتنش دهمین دوره ریاست جمهوری با اینکه برخلاف درخواست دو تن از رهبران معترضین،مهدی کروبی و میرحسین موسوی، از سوی مقامات حکومت اجازه برگزاری هیچ گونه مراسم و یا راهپیمایی داده نشد اما این به معنای خاتمه یافتن اعتراضات نیست زیرا بنظر می رسد که جنبش سبز با عبور از فاز حرکت های خیابانی به مرحله حساس بازی رهبران و نقش آفرینی جریان های سیاسی وارد شده است. بهمین دلیل ضرورت تعیین نسبت و حتی بازنگری در نحوه تعامل جنبش های پیشینی با جنبش سبز از اهمیت حیاتی برخوردار بوده و می تواند در حفظ پویایی هرکدام از این حرکت ها و بدست گرفتن ابتکار عمل و محقق نمودن اهداف آنها بسیار موثر باشد و از سوی دیگر می توان با هم افزایی این نیروها امکان و شانس دمکراتیزاسیون جامعه و به تبع آن قدرت سیاسی ایران را افزایش داد.

در این میان برای کردها ضرورت تعیین نسبت با جنبش سبز در قالب طراحی یک "گفتمان سیاسی مشترک" به دلایل مختلفی از اهمیت بیشتری برخوردار است که برخی از مهمترین آنها به این شرح هستند:

1- اگرچه موجودیت " كرد" ریشه در دوران ایران باستان و اساطیر دارد اما "مسئله كرد" پدیده ای جدید و محدود به دوران معاصر است. سرزمین کردستان از زمان امپراتوری ماد تا سال ۱۵۱۴ میلادی یکی از ایالات ایران بود..پس از جنگ چالدران که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی رخ داد بر اثر شکست ایران، بخشی از سرزمین کردستان از ایران جدا شد و نصیب عثمانی ‌گردید با پایان جنگ جهانی اول و نابودی امپراتوری عثمانی متصرفات آن از جمله سرزمین کردستان، سرزمینهای عربی، آسیای کوچک و بالکان تدریجا تقسیم و یا مستقل گردیدند. بخش جدا شده سرزمین کردستان از ایران، در نقشهٔ جغرافیای امروزی در سه کشور ترکیه، عراق، و سوریه قرار می‌گیرد³. از آن پس و با شکل گیری دولت- ملت ها، در نتیجه برخوردهای تبعیض آمیز حکومت های کشورهای محل سکونت کردها و نادیده گرفته شدن هویت ملی و نژادی آنها و تمایل ذاتی کردها برای پیوستگی، " جنبش ملی کرد" همواره وجود داشته است بگونه ای که می توان آن را یکی از قدیمی ترین جنبش های خاورمیانه دانست. این حرکت ها که عمده تا با هدف مشارکت در قدرت سیاسی، کسب منزلت برابر و توسعه اقتصادی بوده است بجز در کردستان عراق که پس از سرنگونی صدام حسین در سال 2003 یک نظام فدرال در این کشور حاکمیت یافت، تاکنون در سایر کشورهایی که محل سکونت آنهاست فرجام خوشایندی نیافته است و وقوع دو جنگ جهانی و چندین جنگ بزرگ منطقه ای علیرغم درگیر نمودن زیست - بوم آنها هرگز نتوانسته است انتظارات کردها را برآورده نماید با این وجود این جنبش مخصوصا در ایران همچنان از "پتانسیل بالایی" برای پیگیری مطالبات ملی برخوردار است. تغییر گفتمان جهانی به سوی صلح و برابری حقوقی و جلب توجه کشورهای موثر دنیا به "مسئله کرد" در سطح بین المللی، فرصت استثنایی و بی نظیری را برای "حاملان جنبش ملی کرد"پدیدآورده است.

2- بنظر می رسد درگیری و نبرد مسلحانه نیروهای سیاسی کرد با حکومت مرکزی ایران از سال 1979 تاکنون بیش از هرچیز دیگر ناشی از یک عدم شناخت دقیق شرایط و طرح موضوعات نامتناسب با ظرفیت های زمان از سوی جریان های مدافع حقوق کرد و ویژگی های منفی حاکمیت انقلابی بوده است. بعنوان مثال گرچه به درستی و هوشمندانه شعار دمکراسی برای ایران، بعنوان پیش نیاز خودمختاری در کردستان مطرح می شود اما خود طرح مفهوم خودمختاری در فضای سیاسی سالهای دهه 80 و شرایط ملتهب کشور و پافشاری مسلحانه بر آن بعنوان یگانه راه حل " مسئله کرد" که به سرعت نیز به گفتمان غالب سیاسی کردها تبدیل می شود(یا حداقل توسط حکومت اینگونه در افکار عمومی القا می گردد که کردها بجز راه های خشونت آمیز به راهکار دیگری نمی اندیشند) و ازسوی دیگر ناخویشتن داری غیرقابل توجیه حکومت ، بی توجهی به ظرف انقلابی زمان و نادیده گرفتن پتانسیل " جنگ" بوده است . حکومت انقلابی به بهانه ی مقابله با تجزیه طلبی نه تنها موجبات سرکوب خونین در کردستان را فراهم آورد بلکه زمینه های برخورد با دیگر مطالبات آزادی خواهانه در سایر نقاط کشور و در نتیجه، استیلای استبداد و خفقان در سراسر ایران را برای سالیان متمادی پدیدآورد. با توجه به این تجربه ممکن است حکومت قصد داشته باشد که بار دیگر از پتانسیل تشدید درگیری در کردستان و به تبع آن رادیکالیزه کردن کل کشوربمنظور خلل در پروسه دمکراتیزاسیون ایران بهره گیرد به همین دلیل همراهی روزافزون کردها با جنبش سبز می تواند در خنثی سازی این نقشه شوم تاثیر به سزایی داشته باشد.

3- شناخت ناکافی و گاها وارونه افکار عمومی ایران و جهان از مطالبات کردها یکی از معضلات اساسی در مسیر جنبش ملی کرد است که فقط محدود به مردم عادی جامعه نمی شود و این مشکل کم تا بیش گریبانگیر نخبگان و حتی جریانات و احزاب ملی غیر کرد هم هست. کم توجهی به برقراری دیالوگ و عدم همراهی با سایر مردم ایران و گروه های سیاسی و اجتماعی در بزنگاه های تاریخی، باعث شده است که شناختی ناقص و یا بعضا کاملا متناقض از حقیقت مطالبات مردم کرد در ذهن سایر مردم ایران شکل بگیرد.همین موضوع نه تنها زمینه های پذیرش هر نوع دروغ و فریب در خصوص مطالبات مشروع و قانونی مردم کرد و به تبع آن ذهنیت های منفی برای سایر هموطنان را فراهم نموده بلکه در مواردی موجبات باورپذیرنمودن تبلیغات منفی و دروغین درباره واقعیت جنبش را حتی برای برخی از خود کردها نیز سبب شده است. بعنوان مثال در اوائل انقلاب، بزرگنمایی تهدید غیرواقعی تجزیه طلبی احزابی مانند کومله و دمکرات (والبته تقابل غیرمنطقی آنها با دین باوران)، بیشترین نقش را در رویارویی مسلحانه بخش هایی از مردم کرد در برابر این جریانات بر عهده داشت که متاسفانه تبعات منفی آن برادر کشی ها همچنان ادامه دارد. توجه به این نکته از دیدگاه آسیب شناسی، اهمیت فراوانی بخصوص در کاهش خصومت و درگیری میان کردها و نمایان کردن "واقعیت مسئله کرد"دارد.

4-متاسفانه قبل و بعد از انقلاب هرگونه مطالبه حقوق ملی و هویت طلبی ، به اشتباه بعنوان تمایل به جدایی از سرزمین ایران ترجمه شده است و هر درخواستی برای رفع تبعیض و ستم ، تامین زیست برابر و برخورداری از منزلت مناسب و مشارکت جدی در قدرت از سوی اقوام ایرانی ولو مسالمت آمیز و صلح جویانه با اینکه بخشی از حقوق مسلم شهروندی آنان است، به بهانه به خطر انداختن امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی به بدترین نحو ممکن پاسخ داده شده و اساسا تفکری در حکومت و حتی بخشی از نخبگان سیاسی و آکادمیک رشد نموده است که گویا پاک کردن صورت مسئله موجب تحکیم همبستگی ملی خواهد شد و یا سرکوب این مطالبات می تواند مانع از رشد آنها شود این در حالی است که بدلیل ماهیت ریشه دار احساسات و تفکرات ملی گرایانه از یک طرف و مدیریت غلط حکومت در برخورد با این مسئله از سوی دیگر که عمده تا با فشار، تبعیض و ستم در حق اقوام مختلف ایرانی همراه بوده است، تاکنون چنین نتیجه ای محقق نشده و حتی می توان به جرات ادعا کرد که اگر احساسات جدایی طلبانه ای نیز در حال پیدایش است در اثر همین رویکرد اشتباه حکومت های یکصد سال اخیر ایران بوده است. لذا کار فرهنگی گسترده از هم اکنون بر روی مفاهیم و واژگانی مانند فدرالیسم از اهمیت چشم گیری برخوردار است روشن نمودن این موضوع که در دنیای امروز فدرالیسم به مثابه یک روش همزیستی مسالمت آمیز نه تنها موجب حفظ قلمرو کشورها شده است بلکه به تحقق زندگی بهتر و آسوده مردمان نیز یاری رسانده است و یا بیان این قضیه که ایران تا قبل از حکومت قاجار به روش فدرال یا حکومت های خودگردان محلی (ممالک محروسه) اداره می شده است٤ و در آن زمان به مراتب از یکپارچگی و ضریب همبستگی بالاتری برخوردار بوده است، می تواند در ایجاد اعتماد متقابل، ظرفیت سازی و فضاسازی در راستای فرهنگ دمکراسی بسیار موثر باشد.

بنابراین اگر شرایط جدید کشور را در قالب جنبش سبز، دوران تکوین اولیه "ایران دمکراتیک" فرض نمائیم، امروز که اکثریت مردم برخلاف سی و یک سال قبل که تنها خواهان سرنگونی رژیم پادشاهی بودند بخوبی می دانند که "چه نوع حکومتی می خواهند" و بخشی ازشعار سی سال قبل کردها مبنی بر دمکراسی را نیز سرلوحه حرکت خود قرار داده اند کم توجهی کردها به این جنبش سرنوشت ساز بیانگرنوعی زمان نشناسی و باعث عقب ماندن از تحولات آینده و تکرار تجارب تلخ گذشته خواهد شد. جنبش سبز در حال حاضر برای تعمیق و گسترش خود که لازمه اثربخشی اجتماعی و به بار نشستن نتایج آن است، نیازمبرم به همراهی تمامی مردم ایران از کرد، ترک ،بلوچ، عرب و فارس دارد و تحقق اهداف آن در گرو میزان مشارکت آحاد جامعه ایران است. مشارکت در شکل گیری ایران دمکراتیک که بنظر می رسد منطقی ترین، کم هزینه ترین و مفیدترین راه حل مسئله کرد نیز هست، موضوع مهمی است که به هیچ وجه نباید از سوی احزاب، جریانات و مردم کرد نادیده گرفته شود.

از دیگر سو رهبران و جریانات شکل دهنده جنبش سبز باید به پتانسیل های موجود در جنبش های دیگر مانند اقوام توجه ویژه داشته باشند و با اعتمادسازی، لحاظ نمودن مطالبات این حرکت های اصیل در برنامه ها خود و تلاش برای دستیابی به یک گفتمان مشترک با آنها، زمینه های تبدیل جنبش سبز به یک بسترعمل مشترک برای تغییر و تحول جامعه ایران و گذر به شرایط دمکراتیک از طریق همراهی و همگرایی همه جنبش ها را فراهم نمایند.

------------------

پی نوشت ها:

1- در سال 1925 در جریان یک کودتا رضا خان میرپنچ با ساقط کردن سلسله پادشاهی قاجار دودمان پهلوی را بر ایران حاکم نمود.

2-در پی پیروزی مردم در انقلاب 1978 رژیم ایران به جمهوری اسلامی تغییر یافت

3-تاریخ کردها، ویکی پدیا، فارسی

4-سعید حجاریان،دوهفته نامه "روژهه لات" دوره جدید،پیش شماره یکم

منبع:سایت گذار

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

کلاف سردرگم دانشگاه آزاد

میزگرد در برنامه دیدگاه های رادیو فردا

امیر مصدق کاتوزیان

دعوا در مجلس ایران بالا گرفته است. دعوا بر سر سرنوشت دانشگاه آزاد. جدال لفظی به ویژه میان علی مطهری، نماینده اصول گرای منتقد دولت و روح الله حسینیان، نماینده حامی دولت، بارزترین نمونه آشکار شدن این دعوا در رسانه های حکومتی ایران است.

معمولاً رئیسان مجلس شعارهای ناراضیان در کوچه وخیابان را در صحن مجلس مطرح نکرده اند. اما این بار علی لاریجانی ترجیح داد برای انتقاد از سازمان دهندگان تظاهرات جوانان بسیجی حامی دولت در برابر مجلس در هفته گذشته، تک تک شعارهای آنان را با صدای خود تکرار کند: «وای بر این مجلس جاسبی گرا، مجلس بی کفایت، حمایت حمایت، وکیل جاسبی گرا استعفا استعفا، مجلس اشرافیت مایه ننگ ملت، نماینده جاهل نمی خواهیم نمی خواهیم، خانه ملت ننگ ملت، مجلس بی ولایت تعطیل باید گردد، مرگ بر منافق، مافیای مجلس پیوندتان مبارک. تابلوی کیف انگلیسی را هم برای توهین به مجلس آوردند. این مجلس را متهم به کیف انگلیسی می کنید؟ این مجلس را متهم به بی ولایتی و تهدید به تعطیلی می کنید؟ این مجلس خمینی است. این مجلس خامنه ای است. آن مراکزی که این تجمعات را شکل می دهند، به رفتار خود توجه کنند.»

اختلاف نظر بر سر مدیریت دانشگاه آزاد است و حفظ استقلال نسبی آن از دولت یا برعکس چیره شدن دولت بر درآمد، مدیریت و امکانات دانشگاه آزاد. اختلاف نظری که سابقه آن به اولین دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد باز می گردد. زمانی که او مصمم شد دولت را ناظر بر امور دانشگاه آزاد کند. حتی تصمیم اولین هیات موسس دانشگاه آزاد در مورد وقف این دانشگاه در سال ۱۳۸۸ هم سبب نشد که دولت از تصمیم خود صرف نظر کند. تا جایی که شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد کار شد و با برکناری میرحسین موسوی از هیات موسس دانشگاه آزاد و انتصاب حامیان دولت در این هیات پیگیر تغییراتی در مدیریت دانشگاه آزاد شد.

مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی بر پیچ و تاب این تحول افزود و این شورا مرجع نهایی تعیین رئیس جدید دانشگاه آزاد شد. اقدامی که به باور آگاهان سیاسی ایران، عبدالله جاسبی، رئیس دانشگاه آزاد از زمان تاسیس آن را هدف می گرفت. با اینکه این چهره شاخص نظام و نامزد چند دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، تنها فرد از چهره های مورد اعتماد اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس توامان مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری بود که سال گذشته در مراسم تنفیذ حکم دومین دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد شرکت کرد.

مجلس در ابتدا در مورد مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی موضع گیری نکرد. اما کوشش نمایندگان منتقد دولت سبب شد، در هفته گذشته، مجلس با مصوبه ای تصمیم این شورا را لغو کند. اقدامی که تظاهرات یادشده جوانان بسیجی را در پی داشت و موجب شد مجلس با قید یک فوریت بررسی مجدد مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را در دستور کار خود قرار دهد.

دعوا بر سر مدیریت دانشگاه آزاد تا چه حد آموزشی، تا چه حد اقتصادی و تا چه حد سیاسی است؟ میهمانان این هفته برنامه دیدگاه ها: سعید پیوندی، استاد جامعه شناسی دانشگاه پاریس ۸ و کارشناس آموزش عالی و باز در پاریس محمدعلی توفیقی، عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و در واشینگتن رسول نفیسی، استاد جامعه شناسی دانشگاه استریر، از جمله به این پرسش ها پاسخ می گویند.

*آقای پیوندی، از سابقه مناسبات دولت و هیات امنای دانشگاه آزاد بگویید. در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی هم، مصطفی معین، وزیر آموزش عالی و تحقیقات و فن آوری معتقد بود باید دولت نظارت داشته باشد بر کار دانشگاه آزاد. ماهیت دخالتی که مد نظر دانشجویان بسیجی و دولت احمدی نژاد است، اکنون چیست؟

سعید پیوندی: از هنگام شروع به کار دانشگاه آزاد در ۱۳۶۱ با سه هزار دانشجو تا الان که یک و نیم میلیون دانشجو در این دانشگاه درس می خوانند، با سه رفتار متفاوت با این دانشگاه مواجه بودیم. در دوره آقای رفسنجانی، تقریباً می شود گفت دانشگاه آزاد با دست باز هر کار دلش می خواست می کرد برای اینکه یک نوع حمایت کامل دولت را داشت و یک نوع اعتماد متقابل بین دولت و دانشگاه آزاد وجود داشت. در دوره آقای خاتمی بحث بر سر نظارت بر کیفیت دانشگاه آزاد مطرح شد برای اینکه رشد بی در و پیکر دانشگاه آزاد و رقابتش با بخش دولتی این پرسش را در مورد به خصوص کیفیت آموزشی و یا نقش پژوهش در دانشگاه آزاد مطرح می کرد. و بالاخره در دوره جدید از پنج سال پیش ما شاهد این هستیم که دولت آقای احمدی نژاد اساساً کار زیادی به کیفیت آموزشی و بحث آموزشی دانشگاه آزاد ندارد و به نفع سیاسی و نفوذ این دانشگاه به امکانات مالی و نقشی که مسئولان دانشگاه معمولاً با جناح های دولت در داخل حکومت دارند، بیشتر توجه کرده و به درگیری اخیر هم باید بیشتر از همین زاویه توجه کرد.

*آقای توفیقی، نظر شما چیست؟ مبنای اختلاف نظری که در مجلس بروز کرد تا چه حد دغدغه های فرهنگی آموزشی است و تا چه حد منافع اقتصادی و دعوای جناحی؟

محمدعلی توفیقی: دعوای موجود به هیچ وجه نمی تواند مبنای آموزشی داشته باشد. یعنی به فرض آقایان دلشان سوخته باشد برای وضعیت آموزش مملکت و یا ارتقاء وضعیت آموزش و یا کیفیت تولید علم را بخواهند دنبال کنند. اصل دعوا بر می گردد به منابع سرشار مالی و بی حساب و کتاب که در اختیار دانشگاه آزاد هست و این ثروت می تواند در حوزه قدرت اثرگذاری داشته باشد. دانشگاه آزاد به روایتی ۱۲۵ هزار میلیارد تومان یا ۱۲۵ میلیارد دلار ثروت برای آن تخمین می زنند که با توجه به ارتباطات گسترده ای که با طیف دانشجو و جوانان این نهاد دارد، اینها دچار هراس و وحشت شدند.

مخصوصاً در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، عملاً دانشگاه آزاد یک گرایشی را برخلاف احمدی نژاد و طبیعتاً بر خلاف رهبر جمهوری اسلامی از خود نشان داد و همین موضوع زمینه این را فراهم کرد که امروزه این هراس و وحشت در دل حاکمان به وجود بیاید که اگر یک نهادی به این مهمی و با این دایره اثرگذاری قرار باشد از پیکره و جاذبه ولایت فقیه خارج شود، می تواند خطرات جدی را متوجه استبداد دینی موجود بکند. اصلاً موضوع آموزشی نیست. اگرچه ریشه های اقتصادی دارد، هدف آن متمرکز کردن بیشتر قدرت به نفع رهبری و جناح حاکم به حساب می آید.

*آقای نفیسی، درجه اهمیت سیاسی این اختلاف نظر برای سمت و سو دادن به آرایش سیاسی جناح های جمهوری اسلامی ایران تا چه حد است؟

رسول نفیسی: مقدمتاً اجازه بدهید عرض کنم که دانشگاه آزاد یک نقش بسیار مثبت در ایران دارد که مورد توجه قرار نگرفته و آن کمک کردن به ملت سازی است. به این معنا که چون این دانشگاه دارای ۳۵۷ شعبه در شهرک های مختلف ایران است و دانشجویان از اقصا نقاط ایران به جاهای مختلف برای ثبت نام می روند و فرض کنید دانشجوی کرمانی با دانشجوی زنجانی مخلوط می شود، و اینها همدیگر را ملاقات می کنند، اولاً یک تاثیر مثبتی روی شهرک ها و دهاتی دارد که این دانشگاه ها در آن تاسیس شده اند و دوم اینکه ملت ایران را با هم آشنا می کند و سوم اینکه امکانات تحصیلی برای یک میلیون و ۴۰۰ هزار دانشجو که احتمالاً نمی توانستند به دانشگاه های دولتی راه پیدا کنند، ایجاد می کند. برای همین، نقش بسیار مثبت این دانشگاه را به هیچ وجه نباید از نظر دور داشت.

دوم اینکه از روز اولی که احمدی نژاد رئیس جمهور ایران شد، معلوم بود که شاخ و شانه می کشد برای دانشگاه آزاد و این را من در قاموس سیاست های خود احمدی نژاد نمی بینم. چون باید توجه کرد که احمدی نژاد در حتی یک زمانی رئیس ستادهای انتخاباتی آقای رفسنجانی بود. رقابت بین رفسنجانی و خامنه ای است و آقای خامنه ای می خواهد به هر وسیله ای شده، رفسنجانی را به کلی از صحنه خارج کند و دانشگاه آزاد که از روز اول گفته می شد برای تامین بودجه برای هیات موتلفه تاسیس شده، یک پایگاه بسیار مهمی است برای آقای رفسنجانی و برای تامین بودجه برای فعالیت های ایشان و برای تامین نظر و حمایت حتی گفته می شد که در انتخابات این دانشگاه نقش موثری در حمایت از جناح ایشان داشت.

بنابراین موضوع دانشگاه آزاد موضوع کوچکی نیست و از روز اول احمدی نژاد در صدد خارج کردن این دانشگاه از دست رفسنجانی بوده که با یک مانوور این دانشگاه را وقف کردند که نتوانند جاسبی را از ریاست آن خلع کنند. شورای عالی انقلاب فرهنگی قانون گذاشت. مجلس مخالفت کرد. و این نشان دهنده اهمیت این است در ایران. ولی در کنار این، چیزی که به نظر من مهم است و در حال شکل گرفتن است، آگاهی جناح داخل حکومت است به خطری که در حال بروز است. و آن خطر این گروه های خیابانی است.

مثلاً گروهی که خودش را جنبش عدالتخواه می نامد و در مقابل مجلس شروع کرد به اعتراض، این گروه های نیمه فاشیستی جناح های داخل حکومت را هم ترسانده و ما می بینیم این هراسی که اینها دارند از گروه های نیمه فاشیستی، باعث شد که مجلس یک اتحادی پیدا کند و جناح عمل گرا و جناح محافظه کار با هم نزدیک شوند و حمایت کنند از رفسنجانی و آخر عاقبت این گروه ها حتی ممکن است که به جاهایی بکشد که خود آنها هم که اینها را هدایت می کنند، چندان از آن راضی نباشند.

*آقای پیوندی، از نظر تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ایران، اینگونه دعواهایی که به مناسبات توامان سیاسی آموزشی مربوط می شود، که از انقلاب فرهنگی شروع شد، چگونه حل شده و این یکی چگونه حل می شود؟

این دعوا بر سر دانشگاه آزاد بعد از اختلافی که بر سر انقلاب فرهنگی در دهه ۶۰ وجود داشت، عملاً شاید مهمترین حادثه ای باشد که ما با آن مواجه شده ایم. هرچند که بر خلاف آن حادثه در این جریان دانشجوها و استادان نقش خیلی فعالی ندارند و بیشترین نقش در راس هرم قدرت است. بین مجلس، شورای نگهبان، گروه های فشار و دولت. تا حدودی به خاطر همین هم بعد آموزشی را به کلی باید از این بحث خارج کرد برای اینکه اساساً اینها را باید در چرخه دعوای قدرت دید.

اما در کنار بحث هایی که شد می خواستم اضافه کنم دانشگاه آزاد فقط به دلایل مالی و حمایت سیاسی از آقای رفسنجانی مورد غضب قرار نگرفته و شیوه کار دانشگاه آزاد آشکارا در مقابل دانشگاه های دولتی قرار دارد. یعنی دانشگاه‌های دولتی که در گذشته از فضای بهتری برخوردار بودند در این پنج سال به تدریج فضایشان بسته‌تر شده و فشار بر استادان و دانشجویان بیشتر شده، امکانات کار علمی و کار آزادانه پژوهشی در آن خیلی کمتر شده در حالی که در مقابل آن دانشگاه آزاد میدان زیادتری به استادان داده و برای همین هم با سختگیری‌های کمتری در دانشگاه آزاد مواجه هستیم و هم با فضای بهتری برای کار که خیلی از استادان کنار گذاشته شده یا مورد غصب قرار گرفته شده بخش دولتی هم روی می آورند به این دانشگاه.

از این نظر هم می شود گفت برای دولت احمدی نژاد تحمل دانشگاه آزاد در شکل کنونی اش، غیرقابل قبول است. آن فشارهایی که وزارت علوم و دولت می توانند به دانشگاه دولتی بیاورند، به هیچ وجه نمی توانند به دانشگاه آزاد وارد کنند. این موضوع بحثی است که نباید از بعد سیاسی آموزشی دور بماند.

*آقای توفیقی، آیا این اختلاف نظری که در مجلس بروز کرد، موجب شد که جناح عمل گرا، یعنی آنهایی که با آقای هاشمی رفسنجانی و کارگزاران سازندگی شناسایی می شوند، نزدیک تر شوند به جناح محافظه کار که با علی لاریجانی و حتی حزب موتلفه اسلامی شناسایی می شوند؟ در این مدت یک ساله شاهد این بودیم که آقای علی مطهری یک صحبت هایی در موازات پیشنهادهایی که آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه ۲۶ تیرماه کرده بود، کردند ولی شاهد یک اقدام کلی نبودیم. آیا این شرایط دارد عوض می شود؟

محمدعلی توفیقی: در این که در خود اصول گرایان شکاف ها و اختلافاتی وجود دارد، تردیدی نیست. همین مصوبه اخیر که در مجلس به تصویب رسید، نشان داد که بخشی از اصول گرایان که منطقی تر به قضایا نگاه می کنند و با اصول حکومت داری آشنا هستند، منتقد وضعیتی هستند که آقای احمدی نژاد و دوستانش در حاکمیت اجرا می کنند، قصد دارند تقابل هایی داشته باشند.

اما موضوع اینجاست که حاکمیت در حال حاضر به اندازه ای یک دست شده و نهادهایی مانند مجلس و قوه قضائیه به حدی استقلال و موضوعیت خود را از دست داده اند، که به نظر نمی رسد یک چنین اقداماتی بتواند رویکرد غلط و سراشیبی که در برابر حاکمیت و نظام موجود قرار گرفته را بتوانند برطرف کنند. طیف حاکم که اساساً نظامیان هستند با یک منطق خاص در حال حکومت داری اند که خیلی با مسائل علمی و تجزیه تحلیل های منطقی قابل ارزیابی نیست.

اما یکی از دلایلی که اینها در حال حاضر با دانشگاه آزاد مخالفت می کنند، با آقای دکتر پیوندی موافق هستم، همین است که دانشگاه آزاد خارج از انتظار حکومت ظاهر شده و اساساً آنها فکر نمی کردند که دانشگاه آزاد در نهاد سازی وتقویت جامعه مدنی بتواند اینقدر موثر باشد و چون فکر می کنند، این نقش مربوط به آقای هاشمی رفسنجانی و اطرافیانش بیشتر بوده، سعی می کنند با حذف آنها به خیال خود این وضعیت از دست رفته را جبران کنند.


آقای توفیقی بر این نکته تاکید می کند که اگر در این چالش، طرفداران دولت پیروز شوند، می توان گفت وضعیت آقای هاشمی رفسنجانی بیش از گذشته تضعیف می شود. وی در عین حال با اشاره به مهارت آقای هاشمی رفسنجانی در پشت سر گذاشتن بحرانهای گوناگون طی سه دهه اخیر، می افزاید پیش بینی آینده کار ساده ای نیست.

رسول نفیسی در پاسخ به این پرسش که آیا دعوت رهبر جمهوری اسلامی ایران از جناح های حاکم به وحدت، تلاش برای مهار کردن حامیان دولت است، می گوید: «برای بررسی شعار وحدت باید در نظر داشت که این سی و یک سال مرتب این شعار داده شده و شعاری توخالی و بی معنایی است. دوم اینکه اشاره به نظر من به آقای لاریجانی بود در این صحبت اخیر و اینکه ایشان دارد به سرعت از احمدی نژاد فاصله می گیرد، بیشتر اشاره به این بود. موضوع دیگری که باید اشاره کنیم، تظاهراتی که در مدفن آیت الله خمینی صورت گرفت، امکان ندارد که بدون اجازه رهبر باشد. نقشی که آقای خامنه ای در تمام این جریانات دارد، تدریجاً دارد روشن می شود و خیلی ها قدرتی را به احمدی نژاد منتسب می کنند که ندارد.

قدرت و نفوذی که رهبر در میان همین گروه های فشار و افرادی که از مساجد مختلف سرازیر می شوند، دارد را به هیچ وجه نباید دست کم گرفت. احمدی نژاد رقمی نیست. در مقابل آقای رفسنجانی ایشان قرار داده شده و آن کسی که واقعاً در مقابل رفسنجانی قرار دارد، خود خامنه ای است. من هیچوقت این نظر را قبول نکرده ام که این گروه ها مثلاً از طرف جناح احمدی نژاد هدایت می شوند و احمدی نژاد جناح مستقلی است از خامنه ای. حتی ممکن است که در آینده شاهد این باشیم که همین گروه ها علیه همین احمدی نژاد و دارد و دسته اش هم مورد استفاده قرار گیرند.»

آقای توفیقی در همین زمینه ابراز عقیده می کند که رهبر جمهوری اسلامی ایران متمایل به حذف کامل آقای هاشمی رفسنجانی نیست: «ولی بسیار خوشنود می شود که آقای رفسنجانی یک حوزه قدرت کاملاً بی اثر داشته باشد و می شود گفت ایشان را در یک موقعیت فرمایشی قرار دهد. اساساً در ده سال گذشته حرکتی از طرف آقای خامنه ای از سوی بیت ایشان هدایت شده در کشور که نهادهای رسمی مانند مجلس، دولت و قوه قضائیه را تضعیف بکنند و در یک نقش فرمانبردار و فرمایشی قرار دهند. استبداد دینی امروز به جایی رسیده که پس از تضعیف این نهادها دارد سراغ اشخاص می آید. من موافق هستم که آقای خامنه ای قصد دارند که حوزه قدرت خود را تا حد امکان افزایش دهند و در این راه شخصیت ها و نهادهایی را که در سر راه ایشان باشند در درجه اول تضیعف، خالی از محتوا و حتی اگر لازم باشد حذف خواهند کرد.»

*آقای پیوندی، اگر این اختلاف بر سر دانشگاه آزاد به چه ترتیبی حل شود، تهدیدی بیشتر برای آموزش عالی محسوب می شود؟

سعید پیوندی: با توجه به اینکه این بحث درباره دانشگاه آزاد کاملاً یک دعوای سیاسی است، هر تصمیمی که گرفته شود، بازنده اش آموزش عالی ایران خواهد بود. برای اینکه منافع و مصالح و آن چیزهایی که نگرانی های دانشجویان، استادان و محققین ایران است، در این دعوا حتماً منظور نخواهد شد و باید دید در روزهای آینده چه اتفاقی می افتد. من فکر می کنم وقتی مجلس آن لایحه را تصویب کرد، تا حدودی این امید به وجود آمده بود که جلوی آقای احمدی نژاد و کسانی که می خواهند به دانشگاه آزاد تعرض کنند، قرار است به نحوی گرفته شود. ولی واکنش بعدی مجلس و بحث هایی که به وجود آمد باعث می شود فکر کنیم که همه چیز در هر لحظه ممکن است عوض شود و باید منتظر تصمیم شورای نگهبان و تصمیم بعدی مجلس بود.

اما چیزی که جالب است، ورود نظامی ها و بسیج به این بحث است. این که خیلی جالب و تا حدود زیادی برملا کننده اوضاع ایران است، اینست که این نهادها که ارتباطی با دانشگاه ندارند، وارد میدان شده اند و به شدت به دانشگاه آزاد و امکانات آن و کارهای آن می تازند در حالی که خیلی از مسئولان که در دولت آقای احمدی نژاد دست اندرکار اند، در همین دانشگاه درس خواندند و یا مدرک شان را در همین دانشگاه گرفتند.

من فکر می کنم که آنچه که برای آموزش ایران نگران کننده است، این تسلط نیروهای امنیتی به دانشگاه آزاد هم کشیده شود و ما شاهد بسته تر شدن فضای آموزشی ایران باشیم. به خصوص که در بخش آموزش عالی بدون آزادی و آزادی های اولیه برای تحقیق عملاً حق تنفس از آن گرفته می شود و به نوعی خفقان علمی و ذهنی دچار می شود.

محمدعلی توفیقی در پاسخ به اینکه آیا این دعوا را می شود نقطه عطفی در آرایش سیاسی جناح های جمهوری اسلامی تفسیر کرد، می گوید: «در اینکه در سی سال گذشته جمهوری اسلامی مرتباً از محیط خود کم کرده و دارد به یک هسته مرکزی و مرکز قدرت نزدیک می شود، شکی نیست و می شود این دعوا را هم پالایش بیشتر و حرکت به سمت استبدادی تر شدن اوضاع تلقی کرد.» وی معتقد است این وضعیت می تواند به بسته تر شدن فضای آزادی های سیاسی در کشور منجر شود.

رسول نفیسی نیز به این پرسش پاسخ می دهد که نتیجه نوع حل این اختلاف نظر برای مسائل فرهنگی و آموزش عالی چه چیزهایی می تواند باشد: «مسئله این که جناح احمدی نژاد این بازی را ببرد و یا این دست هیات موتلفه باقی بماند، تصور نمی کنم تاثیر مشخصی بر سیستم آموزشی داشته باشد. البته در روند کلی پلیسی شدن و نظامی شدن ایران طبعاً وقتی دانشگاه آزاد به طور غیر مستقیم تحت نظارت شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفت، کنترل ها بیشتر می شود. حتی صحبت هست که اینجا به پایگاه های بسیجی بیشتر تبدیل می شود. الان هم بسیج می تواند این کار را با اینها بکند و می تواند سپاه همین کار ها را بکند. چون الان مقاومت در برابر این جریان پلیسی نظامی شدن ایران تقریباً غیر ممکن است.»

آقای پیوندی در توضیح نظر خود درباره آزاد تر بودن دانشگاه آزاد می گوید: «این که گفتم فقط مربوط به سه چهار سال در مقایسه با فشارهایی که در سالهای اخیر به دانشگاه های دولتی وارد شده و این هم یک تحلیل کلی نیست بلکه شهادتی است که همکاران و دوستان من در ایران در دانشگاه آزاد و دانشگاه دولتی در مقایسه به خصوص در دوره اخیر می دهند.»

آقای توفیقی هم در این زمینه می گوید: «اساساً در جمهوری اسلامی هر چیزی که به سمت اثرگذاری در دایره خارج از ولایت فقیه حرکت کند و هر چیزی که برخلاف ولایت مطلقه فقیه حرکت کند، سعی می کنند مسیرش را عوض کنند.»

جنبش سبز، حقانیت مطالبات مردم کرد را ثابت کرد

گفتگویی با کوردیش پرسپکتیو

در یک سالگی جنبش موسوم به سبز و باتکیه بر سیاستی که از ابتدای کار خواهان عملی کردن آن بوده و به خاطر شرایط موجود ایران و کردستان و به منظور بررسی یک به یک رویدادها و تغییرات جهان و منطقه در حال مصاحبه با چند تن از روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی کورد در داخل و خارج از ایران می باشد. کوردیش پرسپکتیو به امید یافتن پاسخ برای برخی از پرسشها که این روزها به میدان می آید و همچنین با هدف ایجاد فضایی برای مطرح شدن برخی از موضوعات مهم و گشوده شدن دروازه ای برای دیالوگ و تحلیل شرایط موجود دست به این فعالیت زده است.

محمد علی توفیقی در گفتگویی با کوردیش پرسپکتیو به موضوع تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در یک سالگی جنبش سبز پرداخته است.

این عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران بر این باور است که جنبش سبز طی یک سال گذشته روند تکاملی داشته است و برآورده شدن مطالبات و خواست های مردم جز با جابه‌جایی قدرت میسر نیست.

از دیدگاه آقای توفیقی فضای کنونی کردستان جهت همراهی با این جنبش کاملا مناسب می باشد.
ایشان در ادامه می افزاید که ماهیت غیر انسانی و استبدادی حکومت اگرچه به تازگی برای مردم ایران آشکار شده است، اما این گونه ستم ها و تبعیض ها برای مردم کردستان تازگی ندارد و از قبل در کردستان وجود داشته است.

*با گذشت یک سال از جنبش موسوم به سبز، وضعیت کنونی جنبش را چگونه ارزیانی می کنید؟

در مجموع وضعیت جنبش را مثبت ارزیابی می نمایم و عمر کوتاه اما بالنده حرکت اعتراضی و دمکراسی خواهانه مردم ایران را بسیار پربار می دانم. برخلاف آنچه که حاکمیت در تبلیغات خود اعلام می نماید نه تنها جنبش سبز (یا از دید آنها فتنه) از میان نرفته است بلکه از یک روند روبه رشد و فزاینده نیز برخوردار بوده است. این جنبش را نمی توان و نباید تنها در صحنه خیابان ارزیابی نمود.

هر جنبش ابعاد مختلفی می تواند داشته باشد که تظاهرات خیابانی هم یکی از این ابعاد است. اما دلایلی که برای این ادعای خودم یعنی زنده بودن جنبش سبز می توانم ارائه دهم اینها هستند: اولا این جنبش روند تکاملی داشته است، یعنی حرکتی که ابتدا تنها برای اعتراض به تقلب در انتخابات پدید آمده بود به سرعت به یک درخواست عمومی برای تغییرات اساسی در ساختار حقیقی قدرت تبدیل شد.

نگاهی به بیانیه ها و سایر شعارها نشان می دهد که برآورده شدن آنها جز با جابجایی قدرت مستقر میسر نیست. ثانیا در سطح رهبری جنبش مخصوصا در داخل کشور که فشارها و تهدیدات شدیدی برای توبه و استغفار و یا حداقل سکوت و انفعال آنها وجود داشته است تا این لحظه پافشاری بر عدم قبول نتایج انتخابات، مشروعیت قائل نشدن برای دولت کودتا و ارتقا مطالبات از بازنگری در نتایج انتخابات به ضرورت اصلاحات عمیق در همه ابعاد حاکمیت رسیده است.

همچنین انرژی مادی و معنوی شدیدی که حاکمیت برای کنترل امنیتی فضا صرف می کند نشان از پتانسیل بالایی دارد که در قالب جنبش سبز برای تغییر وضع موجود و دمکراتیزه کردن ساختار قدرت در ایران خود را آشکار کرده است. اگرچه در نتیجه برخوردهای خشن و سرکوب شدید، حضور مردم در خیابان کاهش پیدا کرده است اما حاکمیت بخوبی دریافته است که چون ریشه ها و دلایل اعتراض مردم – که بنظرمن در استبداد دینی نهفته است- همچنان پابرجاست لذا آتش مخالفت مردم در زیر خاکستر تنها پنهان شده است و وزش هر نسیمی می تواند اوضاع را به شدت بحرانی نماید به همین دلیل تا این لحظه اجازه نداده اند که حتی برای یادبود کشته شدگان وقایع اخیرمراسم های سنتی عزاداری برگزار شود تا چه رسد به صدور مجوز راهپیمایی برای سالگرد 22 خرداد! کنترل امنیتی کشور که به قیمت تعطیل سایر امور تمام شده است در نتیجه وحشت از بروز راهپیمای ها و اعتراضات مردمی است.

*بارزترین دست آوردهای این جنبش به نظر شما چیست؟

به نظر من مهمترین دستاورد این جنبش کاهش مشروعیت حکومت فقها و افزایش شانس دمکراتیزاسیون ساختار قدرت و جامعه در ایران بوده است. حکومتی که ناتوان از پاسخگویی به اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی مردم خود باشد و در جواب پرسش ساده ای نظیر "رای من کجاست؟" از خشن ترین روش ها برای سرکوب استفاده نماید در حقیقت حکم به مرگ خود داده است . اقدامات بی نتیجه ای مانند بستن مطبوعات ، بازداشت فعالان سیاسی و روزنامه نگاران و فجایعی مانند کهریزک، احکام سنگین زندان و یا اعدام که به تنفس مصنوعی برای احیای یک مرده می ماند، ممکن است بتواند چند صباحی به تدوام استبداد دینی در ایران یاری برساند اما در دنیای امروز جایی برای حکومت های فاشیستی باقی نمانده و در عین حال ناکارآمدی شدیدی که نظام موجود در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با آن مواجه شده است حتی زمینه های ادامه یک دیکتاتوری صالح را هم از آنها سلب کرده است.

از سوی دیگر ماهیت مسالمت آمیز و مدنی جنبش سبز و تاکید بر خواسته های دمکراتیک این امیدواری را پدیدآورده که پروسه ناتمام و طولانی دمکراتیزاسیون در ایران به نقطه نهایی خود که تشکیل یک حکومت مدرن و منطبق بر اراده مردم باشد ، نزدیک شده است.

*این ویژگی ها کدام است که این جنبش را از حرکت های مشابه خود تا آن حد متمایز کرده که شما از آن به عنوان حرکتی جهت رسیدن به نقطه نهایی پروسه ناتمام دمکراتیزاسیون در ایران یاد می کنید؟

در سی سال گذشته حرکت های مختلف و متفاوتی از اصلاحی تا براندازی وجود داشته است اما هیچکدام از این جنبش ها نتوانسته بودند نوعی همگرایی اثرگذار بین اپوزیسیون و مخالفان خارج و داخل کشور ایجاد نمایند اما جنبش سبز این نقص جدی را برطرف کرد و نوعی سینرژیسم(همگرایی نیرو) پدید آمد که مشابه آن را در گذشته شاهد نیستیم. به رسمیت شناخته شدن و اعلام حمایت بسیاری از کشورهای خارجی نیز یکی دیگر از ویژگی های متمایز کننده این حرکت است.

همچنین پس از انقلاب بهمن 57 برای اولین بار تظاهرات های میلیونی مردم در ساختاری خارج از اراده و سازماندهی دستگاه های تبلیغی حاکمیت اتفاق افتاد و بنوعی پرهیز مردم از رویایی با حاکمیت از میان رفت.

*پلاتفرم، رهبری و متدهای رسیدن به مطالبات عنوان شده در این جنبش را چگونه ارزیابی میکنید؟

جنبش موجود، جنبشی گسترده میان طبقه متوسط شهری جامعه است که در فرآیند دموکراتیزاسیون جامعه ایران اتفاق افتاده است. این حرکت مدرن، در نتیجه ناتوانی حکومت (ایدئولوژیک یا دانشی) در پاسخگویی به انتظارات بخش قابل توجهی از جمعیت کشور بوجود آمده و به دیگر سخن می توان آن را با " ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی" نیز مرتبط دانست.

رشد (کمی و کیفی) سریع طبقه متوسط شهری ایران از یک سو و ساختار سنتی اجتماع و قدرت حاکم از دیگر سوعدم توازن و چالش آشکاری را سبب شده است که پس از انتخابات اخیر همچون یک کوه یخ تنها بخش کوچکی از آن مشاهده شد که به مرور زمان خود را بیشتر نمایان خواهد کرد. بنابراین جنبش سبز را می توان تمایل اکثریت مردم برای "تغییر مسالمت آمیز" حکومت تلقی نمود به همین دلیل بنظرم می تواند بعنوان یک پلات فورم مناسب-بدلیل فراگیری و گستردگی- برای همگرایی سایر جنبش های فعال در ایران عمل نماید. خوشبختانه رهبری جنبش هم متمرکز و فردی نیست این نکته مهمی است زیرا می تواند در پیش گیری از تکرار تجارب تلخ گذشته که بصورت بازتولید استبداد و روابط سلطه طلبانه ی پس از انقلاب خود را نشان داد موثر باشد.

مدرن بودن این جنبش و گستردگی اجتماعی آن باعث شده است که روش های مورد استفاده، مبتنی بر الزامات مبارزات بدون خشونت باشد یعنی در برابر وحشیانه ترین اقدامات حکومت برای سرکوب، بازهم مردم و رهبران جنبش روش های مسالمت آمیز را بکاربردند این مهم می تواند در نهادینه کردن اصل مدارا و تساهل که لازمه شکوفایی و غلبه فرهنگ دمکراسی است بسیارموثر باشد.

*جنبش سبز با جنبش های اجتماعی ملیتهای دیگر و اقلیت ها در ایران تا چه حد همگرایی و ارتباط دارد؟

جامعه در حال گذار ایران سالیان درازی است که صحنه بروز شکاف های اجتماعی متعدد است که حاصل رهایش انرژی آنها بصورت جنبش های فعال دانشجویی، قومی، کارگری، زنان و.... خود را نشان داده است. این جنبش ها مخصوصا در سالهای پایانی دهه 70 بدلیل ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی و رسانه ای که بدنبال برسرکارآمدن محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب ایران، برای مدت کوتاهی پدید آمده بود از امکان ظهور و بروز بیشتری برخوردار شدند اما همین فرصت زود گذر کافی بود تا با بهره گیری از روش های نوین به تجدید سازمان و نوسازی خود بپردازند بگونه ای که علیرغم تلاش های گسترده حاکمیت برای سرکوب از طریق بستن مطبوعات، زندانی نمودن فعالان این عرصه ها و ارعاب و تهدید، این حرکت های اجتماعی همچنان وجود داشته و از پتانسیل قابل توجهی نیز برای ایجاد تغییر برخوردار هستند.

حرکت اعتراضی مردم ایران به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم که بعدها به جنبش سبز معروف شد در نتیجه زمینه‌های اجتماعی که این حرکت ها از قبل فراهم کرده بودند توانست از چنان گستردگی برخوردار شود که از یک سو بقای جمهوری اسلامی را با خطر مواجه سازد و از دیگرسو توجه جهانیان را به خود جلب نماید. بنظر من متقابلا زمینه های بهره مندی این جنبش ها از پلات فورم جنبش سبز برای تامین مطالبات آنها فراهم است که باید از آن حداکثر استفاده را نمود.

*تحلیل شما از وضعیت امروز کردستان و ارتباط آن با جنبش سبز چیست؟

کردستان نیز مانند سایر نقاط کشور از آمادگی بسیار بالایی برای همراهی با جنبش سبز برخوردار است حتی این آمادگی در کردستان از جاهای دیگر بیشتر است علت آن هم به ستم ها و تبعیض های برمی گردد که از قبل در کردستان وجود داشته است. واقعیت آن است که جلوه هایی از ماهیت غیرانسانی و استبدادی حکومت که به تازگی برای مردم سایر نقاط کشور آشکار شده است سال های سال بود که در کردستان اعمال می شد، اتفاقاتی که در یک سال گذشته رخ داد و جنایاتی که بنام خدا و دین مردم ناباورانه شاهد آن بودند برای مردم کردستان تازگی ندارد و می توان ادعا نمود که جنبش سبز حقانیت مطالبات مردم کرد را اثبات نمود.
منبع: سایت کوردیش پرسپکتیو

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

یک سال حرکت مردمی در گفتگو با دو روزنامه‌نگار

جنبش سبز از تولد تا چشم‌انداز

آیدا قجر

اگر قرار باشد در یک سالگی جنبش سبز از کسی بپرسیم که کجا بودیم؟ چه کردیم؟ و به کجا می‌رویم؟ راویان و شاهدان دست اول این فصل تازه از حیات سیاسی اجتماعی مردم ایران، روزنامه‌نگاران هستند.
مهاجرت به پاریس و همسایگی با دو روزنامه‌نگار باتجربه ایرانی، بابک داد و محمدعلی توفیقی، کافی است تا فرصت را مغتنم بشمارم و چند پرسش کلیدی را از آنها بپرسم.

از تولد تا بلوغ

نخست از بابک داد که در بیش از دو دهه کار حرفه‌ای خود، ستون پرآوازه “الو سلام” در روزنامه سلام، و نیز ستون جذاب “صد روز با خاتمی” در روزنامه جامعه را در کارنامه خود دارد، می‌پرسم: نقطه تولد جنبش سبز را در کجا می‌بیند؟ و او گزارش می‌دهد که: “مردم پس از گذراندن دوره‌ی خاتمی و احمدی‌نژاد به بلوغ سواد عمومی و آزادی‌های سیاسی ـ اجتماعی رسیده بودند.
وقتی این بلوغ حاصل شد؛ مردم با شور و نشاط به پای صندوق‌های رای رفتند تا حضور خود در جامعه را با حق انتخاب تثبیت کنند، در نتیجه توقع نداشتند که پاسخ این حرکت و حضورشان تقلب و دزدی باشد.
دارایی و سرمایه‌ی معنوی هر کس شعور، عقل و بلوغ اوست. وقتی به شعور مردم توهین می‌شود، به سرمایه‌ی آنها توهین می‌شود؛ حکومت با دستکاری در آراء به سرمایه‌ی معنوی یک ملت اهانت کرد.
دروغ و تقلب از جانب حاکمیت، دخالت رهبری در فردای روز انتخابات و توجیه این تقلب بزرگ، همه اهانت به شعور یک مردم بالغ بود که پذیرفته بودند نامزدها در چارچوب قوانین موجود، نباید “دروغ” بگویند. اما در مقابل، بزرگ‌ترین دروغ تاریخ به آنها گفته شد:”احمدی‌نژاد ۲۴ میلیون رأی آورده!”
این روند در جامعه‌ای که مردم به بلوغ رسیده‌اند، خود به خود یک حرکت اجتماعی را ایجاد می‌کند که در روز کودتا، از “امید به تغییر” به “خشم از فریب” تبدیل شد. در واقع روز ۲۲ خرداد، روز چرخش یک جنبش به یک حرکت اعتراضی بود.

از تولد می‌گذرم و روند رشد و بلوغ جنبش سبز را از دکتر محمدعلی توفیقی می‌پرسم که سردبیری دو نشریه بلند آوازه کردستان ایران؛ هاوار و روژه هالات را بر عهده داشته و با دیگر هفته‌نامه معتبر کردستان، سیروان نیز به عنوان نویسنده همکاری کرده است.
آقای توفیقی درباره روند تکاملی و رشد و بلوغ جنبش می‌گوید: “حرکتی که ابتدا تنها برای اعتراض به تقلب در انتخابات پدید آمده بود، به سرعت به یک درخواست عمومی برای تغییرات اساسی در ساختار حقیقی قدرت تبدیل شد. نگاهی به بیانیه‌ها و سیر شعارها نشان می‌دهد که برآورده شدن آنها جز با جابجایی قدرت مستقر میسر نیست. ثانیا در سطح رهبری جنبش مخصوصا در داخل کشور که فشارها و تهدیدات شدیدی برای توبه و استغفار و یا حداقل سکوت و انفعال آنها وجود داشته است تا این لحظه پافشاری بر عدم قبول نتایج انتخابات، مشروعیت قائل نشدن برای دولت کودتا و ارتقا مطالبات از بازنگری در نتایج انتخابات به ضرورت اصلاحات عمیق در همه ابعاد حاکمیت رسیده است”.

زیر پوست شهر

زیر پوست شهر چه خبر است؟ آیا یک روزنامه‌نگار بیش از آنچه در ظاهر می‌بینیم تحلیلی دارد؟
پاسخ بابک داد مثبت است؛ او می‌گوید: “اتفاقا حرکت اصلی جامعه در زیر پوست آن اتفاق افتاده است. با این حال حکومت با تظاهر و نمایش سعی در “جمع کردن” مساله و به تعبیر حکومت “فتنه سبز” دارد؛ در حالیکه مسائل اجتماعی با “جمع شدن” حل نمی‌شوند، بلکه محتاج به “حل مساله” و درمان قطعی است. راهی که بارها به آقای خامنه‌ای پیشنهاد شد اما او توجهی نکرد؛ راه‌هایی مثل ابطال انتخابات، عذرخواهی از مردم و برکناری دولت کودتا تا به سمت درمان این جراحت عمومی ناشی از تقلب پیش رویم”.

محمد علی توفیقی نیز اتفاق را بسیار عمیق‌تر از آنچه به نظر می‌رسد تحلیل می‌کند و می‌گوید: “مهم‌ترین اتفاق، کاهش مشروعیت حکومت فقها و افزایش شانس دمکراتیزاسیون ساختار قدرت و جامعه در ایران بوده است. حکومتی که ناتوان از پاسخگویی به اعتراضات مسالمت‌آمیز و مدنی مردم خود باشد و در جواب پرسش ساده‌ای نظیر “رای من کجاست؟” از خشن‌ترین روش‌ها برای سرکوب استفاده نماید در حقیقت حکم به مرگ خود داده است . اقدامات بی‌نتیجه‌ای مانند بستن مطبوعات، بازاداشت فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران و فجایعی مانند کهریزک، احکام سنگین زندان و یا اعدام که به تنفس مصنوعی برای احیای یک مرده می‌ماند، ممکن است بتواند چند صباحی به تدوام استبداد دینی در ایران یاری برساند؛ اما در دنیای امروز جایی برای حکومت‌های فاشیستی باقی نمانده و در عین حال ناکارآمدی شدیدی که نظام موجود در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با آن مواجه شده است حتی زمینه‌های ادامه یک دیکتاتوری صالح را هم از آنها سلب کرده است. از سوی دیگر ماهیت مسالمت‌آمیز و مدنی جنبش سبز و تاکید بر خواسته‌های دمکراتیک این امیدواری را پدید آورده که پروسه ناتمام و طولانی دمکراتیزاسیون در ایران به نقطه نهایی خود که تشکیل یک حکومت مدرن و منطبق بر اراده مردم باشد ، نزدیک شده است”.

رهبران سبز

رهبران جنبش سبز در چشم و ذهن مهمانان این گزارش چگونه نشسته‌اند؟ بابک داد آنها را “نه به عنوان رهبرانی پیش رو، بلکه به عنوان همراهانی میانه‌رو” توصیف می‌کند و می‌گوید:
“آنها در حد وسط این خیزش عمومی حضور داشته و حرکت کرده‌اند و به درستی سعی کرده‌اند نه به تندی صفوف جلویی این جمعیت حرکت کنند و نه فراموش کنند مردمی نیز در پشت سر هستند که یا سرعتشان کمتر است و یا اساسا” به رغم نارضایتی‌هایی که دارند، اما حاضر به پرداخت هزینه‌های زندان و یا شرکت در تظاهرات و اعتراضات علنی نیستند. “میدان‌داری” سران جنبش سبز در این یک سال اگرچه قابل نقد است، ولی در مجموع قابل تحسین است”.

اما محمدعلی توفیقی “عدم تمرکز در رهبری جنبش” را عامل مهم و خوشایندی در عدم تکرار تجارب تلخ گذشته می‌داند و معتقد است: “جنبش سبز را می‌توان تمایل اکثریت مردم برای “تغییر مسالمت‌آمیز” حکومت تلقی نمود به همین دلیل بنظرم می‌تواند بعنوان یک پلات فورم مناسب ـ بدلیل فراگیری و گستردگی ـ برای همگرایی سایر جنبش‌های فعال در ایران عمل نماید. خوشبختانه رهبری جنبش هم متمرکز و فردی نیست این نکته مهمی است؛ زیرا می‌تواند در پیش‌گیری از تکرار تجارب تلخ گذشته که بصورت بازتولید استبداد و روابط سلطه‌طلبانه‌ی پس از انقلاب خود را نشان داد موثر باشد. مدرن بودن این جنبش و گستردگی اجتماعی آن باعث شده است که روش‌های مورد استفاده، مبتنی بر الزامات مبارزات بدون خشونت باشد یعنی در برابر وحشیانه‌ترین اقدامات حکومت برای سرکوب، بازهم مردم و رهبران جنبش روش‌های مسالمت‌آمیز را بکار بردند. این مهم می‌تواند در نهادینه کردن اصل مدارا و تساهل که لازمه شکوفایی و غلبه فرهنگ دمکراسی است بسیار موثر باشد”.

از خاتمی تا امروز

بابک داد شهرت مطبوعاتی‌اش را در دوران خاتمی و با سلسله گزارش‌های “صد روز با خاتمی” به دست آورده است. به طور خاص از او درباره آن دوره و تأثیرش بر امروز می‌پرسم؛ می‌گوید: “در واقع در دوره‌ی خاتمی مردم آرام آرام حکومت را شناختند؛ قتل‌های زنجیره‌ای، کارشکنی‌های رهبر و شورای نگهبان در انتخابات‌های آن دوره مردم را آگاه و بالغ تر کرد. دوره‌ی بعد که احمدی‌نژاد روی کار آمد در واقع درس‌هایی که در دوره‌های قبل “تئوری” خوانده بودیم، به صورت دوره عملی و با کلاس‌های عملی توأم با تحقیر، تنبیه و توهین از سر گذراندیم. مثلا” معنای “حقارت ملی” را در نوع حضور بین‌المللی احمدی‌نژاد لمس کردیم. معنای “دروغ وقیحانه” یک مسئول اجرایی به ملت و مجلس را از نزدیک دیدیم. معناهای زیادی را از همین قبیل درک کردیم، آن هم به صورت عملی! با فرا رسیدن ایام انتخابات، مردم به دنبال یک راه نجات از طریق قانون بودند. یعنی با کمترین هزینه بتوانند شّر این فرد را از مقدرات کشور دور کنند. اما یادمان باشد که فرآیند اصلاحات دوره‌ی خاتمی ما را به نتیجه‌ی امروزمان رساند؛ زیرا در مجموع اتفاقات سال‌های اصلاحات، متوسط جامعه ما آگاه و بالغ شده بود.
آگاهی در میان مردم سرایت پیدا کرد، اما وقتی آگاهی تبدیل به عمل می‌شود قدرتش را نیز پیدا می‌کند. مردم به یک تن واحد تبدیل شدند در نتیجه خشونت حاکمیت نیز با شنیدن بوی قدرت مردم و شنیدن “نه بزرگ” عریان شد.

وقتی پاسخ او را واقع‌بینانه می‌بینم از او می‌پرسم؛ نمی‌ترسد که دوری از ایران، او و سایر روزنامه‌نگاران تبعیدی را از واقع‌بینی دور کند؟ به صراحت می‌گوید که این تهدید وجود دارد؛ اما توضیح می‌دهد که:

“همراهی و همخانگی با واقعیت لزوما نیازمند حضور در یک محل نیست. می‌توانیم از لحاظ مسافتی از ایران دور باشیم اما واقعیت ایران را رصد کنیم. اما اگر اهل واقع‌بینی نباشیم در یک واقعه‌ای مثل یک تظاهرات هم که ایستاده باشیم حواسمان به حاشیه‌هایی است که در متن اهمیت ندارد.
خیلی از روزنامه‌نگارانی که از ایران خارج شدند به این دلیل که سعی کردند به صفت فردیشان با مسائل ایران همراه باشند و فعالیت کنند موفق بودند، اما عده‌ای هم از واقعیت‌ها جا ماندند و این خطری است که به لحاظ حرفه‌ای همه روزنامه‌نگاران مهاجر و از جمله مرا تهدید می‌کند.
گروه‌های روزنامه‌نگارانی که تازه از ایران خارج شده‌اند و تعدادی نیز در حال خارج شدن هستند، در صورت تبادل اطلاعات میان خودشان این شانس را دارند که به عارضه فراموشی و دوری از واقعیت‌ها دچار نشوند”.

چشم‌انداز آینده

و در آخر از سرانجام جنبش می‌پرسم؛ محمدعلی توفیقی می‌گوید: “انرژی مادی و معنوی شدیدی که حاکمیت برای کنترل امنیتی فضا صرف می‌کند نشان از پتانسیل بالایی دارد که در قالب جنبش سبز برای تغییر وضع موجود و دمکراتیزه کردن ساختار قدرت در ایران خود را آشکار کرده است. اگرچه در نتیجه برخوردهای خشن و سرکوب شدید، حضور مردم در خیابان کاهش پیدا کرده است؛ اما حاکمیت به خوبی دریافته است که چون ریشه‌ها و دلایل اعتراض مردم ـ که به نظر من در استبداد دینی نهفته است ـ همچنان پابرجاست؛ لذا آتش مخالفت مردم در زیر خاکستر تنها پنهان شده است و وزش هر نسیمی می‌تواند اوضاع را به شدت بحرانی نماید …” از نظر آقای توفیقی، این جنبش “از چنان گستردگی برخوردار شده که از یک سو بقای جمهوری اسلامی را با خطر مواجه ساخته و از دیگرسو توجه جهانیان را به خود جلب کرده است”.

بابک داد اما ماجرا را از منظر “حق‌طلبی فطری انسان” تعریف می‌کند و می‌گوید:
“انسان به دنبال “کسب حقوق” خویش است. طلب حق امری همیشگی و فطری و ذاتی است. انسان هرگز فراموش نخواهد کرد که حقش ضایع شده است و بنابراین هرگز حرکت حق طلبانه‌اش را از یاد نمی‌برد و دنبال می‌کند”.

وی در پایان توجه ما را به آنچه که “یک نکته کلیدی” می‌نامد جلب می‌کند و می‌گوید: در این حرکت مردمی قرار نیست کار بزرگی بکنی، کافی است کارهای کوچکی را که می‌توانیم، با تعهدی عظیم و عشقی بزرگ انجام دهیم. به تعبیر دیگر اگر یک کار کوچک را با عشقی بزرگ انجام دهی، نتیجه‌اش حتما کار بزرگی خواهد بود.
منبع: تهران ریویو

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

داخستنی دووكانه‌كان له‌ كوردستانه‌وه‌ ده‌گاته‌ تاران

ئازاد كوردی‌

داخستنی‌ دووكان ‌و بازاڕ وه‌ك شێوازێكی ناڕه‌زایی ده‌ربڕین بووه‌ته‌ نه‌ریتێك‌و خه‌ریكه‌ بۆ شاره‌كانی‌ ئێرانیش بگوزارێته‌وه‌، كۆماری ئیسلامی ئێرانیش به‌ داخستنی‌ دووكانه‌كان (یلۆمپكردن) سزای‌ ئه‌و دووكاندارانه‌ ده‌دات. دووكاندارێكی‌ سنه‌یی‌ ده‌ڵێ‌ "له‌كوێ‌ داخستنی‌ دووكان ‌و بازار تاوانه‌؟"، پارێزه‌رێكی‌ كوردیش ده‌ڵێت "پلۆمپكردنی‌ دووكان به‌بیانووی‌ داخستنی‌ دووكانه‌كه‌ له‌رۆژێكی‌ دیاریكراودا یاسایی‌ نییه‌".

له‌چه‌ند ساڵی‌ رابردوودا، داخستنی‌ به‌كۆمه‌ڵی دووكان ‌و بازاڕ له‌ شاره‌كانی‌ رۆژهه‌ڵاتی‌ كوردستان له‌ چه‌ندین بۆنه‌ی‌ جۆراوجۆردا روویداوه‌و خه‌ریكه‌ ده‌بێته‌ خه‌باتێكی‌ مه‌ده‌نی‌ به‌رفراوان ‌و په‌ل بۆ شاره‌كانی‌ دیكه‌ی‌ ئێرانیش ده‌هاوێژێ. له‌ماوه‌ی‌ 10 ساڵی‌ رابردوودا، چه‌ند شێوازێكی‌ مه‌ده‌نیانه‌ی‌ ناڕه‌زایه‌تی ده‌ربڕین به‌رامبه‌ر كۆماری‌ ئیسلامی‌ ئێران نیشانداوه‌، كه‌ به‌رچاوترینیان داخستنی‌ دووكان ‌و بازاره‌كان بووه‌، به‌تایبه‌تی‌ دوای‌ له‌سێداره‌دانی‌ چوار زیندانی كورد له‌ زیندانی‌ ئه‌وینی‌ تاران له‌سه‌ره‌تای‌ مانگی‌ رابردوو.

د.محه‌ممه‌د عه‌لی‌ تۆفیقی، چالاكڤانی‌ سیاسی‌ گوتی‌ به‌ر له‌شۆڕشی‌ ساڵی‌ 1979 له‌ئێران داخستنی‌ دووكان ‌و بازاڕ به‌شێوه‌ی‌ مانگرتنی‌ گشتی‌ بووه‌، ئه‌ویش له‌ هه‌لومه‌رجێكی‌ سیاسی‌ زۆر تایبه‌ت بوو كه‌ كۆمه‌ڵگه‌ی‌ ئێران ئاماده‌ی‌ شۆڕش ‌و گۆڕانێكی‌ ته‌واو بوو "به‌ڵام له‌دوای‌ ئه‌و قۆناخه‌ له‌ئێراندا مانگرتنی‌ مه‌ده‌نی‌ ‌و ئابووری‌ به‌مشێوه‌یه‌ كه‌ ئێستا له‌ رۆژهه‌ڵاتی‌ كوردستان هه‌یه‌، نه‌بووه‌".

دانیشتووانی‌ رۆژهه‌لاَتی‌ كوردستان، له‌و پێنج ساڵه‌ی‌ دواییدا ئه‌و جۆره‌ ناڕه‌زایی ده‌ربڕینه‌ مه‌ده‌نیه‌یان به‌رفراوانتر كردووه‌، به‌ تایبه‌تی‌ له‌ 17ی‌ ته‌مموزدا، كه‌ ساڵرۆژی‌ تیرۆر كردنی‌ د.عه‌بدولره‌حمان قاسملۆیه‌، وه‌ك ناڕه‌زایی‌ ده‌ربڕین، زۆربه‌ی‌ دووكان‌و بازاڕه‌كانیان داده‌خه‌ن.

ته‌یموور مسته‌فایی‌، ئه‌ندامی‌ مه‌كته‌بی‌ سیاسی‌ حیزبی‌ دیموكراتی‌ كوردستانی‌ ئێران، ده‌ڵێت "له‌و جۆره‌ خه‌باته‌دا خه‌ڵك كه‌مترین نرخ ده‌دات ‌و یه‌كگرتوویی‌ له‌نێو چین ‌و توێژه‌كانی‌ كۆمه‌ڵگه‌ زیاتر ده‌كات . چونكه‌ له‌ ئێراندا هه‌موو ناڕه‌زایه‌تی‌ ‌و خۆپیشاندانێك قه‌ده‌خه‌یه‌ ‌و ده‌وڵه‌ت به‌ تووندترین شێوه‌ خۆپێشانده‌ران سه‌ركوت ده‌كا و ئه‌گه‌ر له‌ كوردستانیش بێ، سه‌ركوتكردنه‌كه‌ تووندتریش ده‌بێ".

چالاكڤانی‌ سیاسی‌ محه‌ممه‌د عه‌لی‌ تۆفیقی پێیوایه‌ بۆ نه‌ته‌وه‌ی‌ كورد له‌رۆژهه‌ڵاتی‌ كوردستان سه‌لماوه‌ كه‌ تێكۆشانی‌ مه‌ده‌نی‌ ‌و هێمنانه‌‌و دوور له‌تووندوتیژی‌ كاریگه‌ری‌ زۆرتره‌ "جگه‌ له‌وه‌ش له‌ ئێران رژێمێك هه‌یه‌ به‌ناوی‌ خودا خوێنی‌ خه‌ڵك له‌شه‌قامه‌كاندا ده‌ڕژێنێ‌، خه‌ڵك به‌ناحه‌ق له‌ سێداره‌ ده‌دات، خه‌ڵك روویان كردووه‌ته‌ شێوه‌ خه‌باتێك كه‌مترین باج بدات، مانگرتنی‌ دووكاندارانیش كه‌مترین باجی‌ هه‌یه‌".

مانگرتنی‌ شاره‌كانی‌ رۆژهه‌ڵاتی‌ كوردستان بووه‌ته‌ نموونه‌یه‌كی‌ به‌رچاو بۆ خه‌باتی‌ سه‌رتاسه‌ری‌ ئێران. محه‌ممه‌د عه‌لی‌ تۆفیقی‌ ده‌ڵێ‌ "له‌ بزووتنه‌وه‌ی‌ سه‌وزدا، هه‌ر حیزب ‌و كه‌سایه‌تییه‌ك كه‌ مۆدیلێك پێشنیاز ده‌كات، وه‌ك نموونه‌ ئاماژه‌ به‌كوردستان ده‌كات. باس له‌وه‌ ده‌كه‌ن مانگرتنی‌ مه‌ده‌نی‌ له‌كوردستان سه‌ركه‌وتوو بوو ‌و ده‌توانین بۆ هه‌موو ئێران كه‌ڵكی‌ لێوه‌رگرین".

بۆ به‌رگرتن له‌و جۆره‌ خه‌باته‌، كۆماری‌ ئیسلامی‌ ئێران زۆرجار ئه‌و دووكاندارانه‌ی‌ ناڕه‌زاییان ده‌ربڕیوه‌، دووكانه‌كانیان بۆ ماوه‌یه‌كی‌ دیاریكراو داده‌خات، به‌بێ‌ ئه‌وه‌ی‌ كاتی‌ كردنه‌وه‌یان بۆ دیاریبكات . له‌چه‌ند رۆژی‌ رابردووشدا، به‌سه‌دان دووكاندار له‌ رۆژهه‌لاَتی‌ كوردستان به‌ تایبه‌تی‌ له‌ شاری‌ سنه‌ له‌سه‌ر داخستنی‌ دووكانه‌كانیان له‌ رۆژی‌ 13/5/2010، بانگهێشتی‌ ناوه‌نده‌ سه‌ربازی‌‌و ئه‌منییه‌كان كراون ‌و به‌ڵێننامه‌یان پێ‌ پڕكراوه‌ته‌وه‌ كه‌ له‌ هیچ بۆنه‌یه‌كی‌ دیكه‌دا دووكانه‌كانیان دانه‌خه‌ن. ته‌یمور مسته‌فایی‌، ئاشكرایكرد بێجگه‌ له‌ پلوَمپكردنی‌ دووكانه‌كان‌و سه‌پاندنی‌ سزای‌ دارایی‌‌و هه‌ڕه‌شه‌كردن له‌دووكانداره‌كان، ژماره‌یه‌كی زۆر دووكانداریش گیراون و ئه‌شكه‌نجه‌دراون "به‌لاَم ئه‌م كاره‌ ته‌نیا بۆ چاوترسێنكردنی‌ دووكاندارانه‌، ساڵانی‌ رابردووش به‌رپرسانی‌ كۆماری‌ ئیسلامی‌ ئه‌م كاره‌یان كرد، به‌ڵام دووكانداران ئه‌مجاره‌ به‌رفراوانتر هاتنه‌ مه‌یدان".

(س.ق) كه‌ دووكاندارێكی‌ شاری‌ سنه‌یه‌‌و نه‌یویست ناوی‌ بلاَوبكرێته‌وه‌، بۆ(رووداو) گوتی "به‌بێ‌ هیچ روونكردنه‌وه‌یه‌ك ‌و بێ‌ ئه‌وه‌ی‌ تاوانێكمان كردبێ‌، بیانووی‌ جۆراوجۆر دێننه‌وه‌‌و دووكانه‌كانمان داده‌خه‌ن، ئێمه‌ش ناتوانین تا كاتێكی‌ نادیار دووكانه‌كه‌مان بكه‌ینه‌وه‌، ئه‌م كاره‌ی‌ ده‌وڵه‌ت ئێمه‌ی‌ تووشی‌ سه‌رسووڕمان كردووه‌، له‌كوێ‌ داخستنی‌ دووكان‌و بازاڕ تاوانه‌؟". ئه‌و دووكانداره‌ ئاشكرایكرد، زۆربه‌ی‌ ئه‌و دووكانانه‌ی‌ داخراون، كرێچین "ئه‌م كاره‌ زیانێكی‌ زۆری‌ دارایی‌ به‌خاوه‌ن دووكانه‌كان گه‌یاندووه‌".

جه‌لاله‌دین فه‌هیمی‌، كه‌ پارێزه‌رێكی‌ كورده‌و له‌ شاری‌ سنه‌ داده‌نیشێ‌، سه‌باره‌ت به‌ لایه‌نی‌ یاسایی‌ داخستنی‌ دووكانه‌كان له‌لایه‌ن هێزه‌كانی‌ ئێرانه‌وه‌ به‌ بیانووی‌ نه‌كردنه‌وه‌ی‌ له‌ رۆژێكی‌ دیاریكراودا گوتی‌ "ئه‌وه‌ كارێكی‌ یاسایی‌ نییه‌، به‌بیانووی‌ ئه‌وه‌ی‌ له‌رۆژێكی‌ دیاریكراودا دووكاندار دوكانه‌كه‌ی‌ داخستبێت‌و هیچ سه‌رپێچییه‌كی‌ پیشه‌یی نه‌كردبێت، دووكانه‌كه‌ی‌ دابخرێ‌".

به‌بڕوای‌ د. تۆفیقی ئه‌م گوشارلێكردنه‌ نابێته‌ هۆی‌ ساردبوونه‌وه‌ی‌ خه‌ڵكی‌ رۆژهه‌لاَتی‌ كوردستان له‌وخه‌باته‌ مه‌ده‌نییه‌ "به‌پێچه‌وانه‌وه‌ خه‌باته‌كه‌ تووندوتۆڵتر بووه‌، خه‌ڵك یه‌كگرتووتر بووه‌، بۆ نموونه‌ مانگرتنی‌ خه‌ڵكی‌ رۆژهه‌ڵاتی‌ كوردستان دوای‌ سێداره‌دانی‌ چوار زیندانی‌ سیاسی‌ كورد زۆر به‌رفراونتر له‌جاران به‌ڕێوه‌چوو، به‌جۆرێك كه‌ حكومه‌تی‌ خستووه‌ته‌ نێو ترس‌و تۆقانێكی‌ زۆر".

سه رچاوه: روژنامه ی رووداو

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

پیرامون منشور سبز




شرکت در برنامه صفحه دو بی بی سی فارسی
موضوع برنامه : بحث و بررسی پیرامون بیانیه هیجدهم مهندس موسوی و منشورسبز


۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

محاصره بیت آیت‌الله صانعی از سوی حاکمیت سازماندهی شده است

مصاحبه با رادیو فردا

بهروز کارونی

مهدی کروبی، از سران مخالف دولت که برای ديدار با آيت الله يوسف صانعی، از مراجع حامی اصلاح‌طلبان، به قم رفته بود، روز يکشنبه به دليل محاصره منزل اين روحانی از سوی گروهی از هواداران رهبر جمهوری اسلامی قادر به بازگشت به تهران نشد.

اين گروه همچنين به اتوموبيل آقای کروبی حمله کردند و در عين حال، اقدام به دادن شعار عليه آيت الله صانعی، مهدی کروبی و حسن خمينی، نوه آيت الله خمينی، کردند.

در سخنرانی‌ای که در اطراف منزل آيت الله صانعی از سوی هواداران رهبر جمهوری اسلامی صورت گرفت، القابی مانند «نانجيب» و «ناخلف» به اين مرجع تقليد و نيز نوه آيت الله خمينی داده شد.

محمد علی توفيقی، روزنامه‌نگار و تحليلگر سياسی در پاريس، درباره تجمع هواداران رهبری در مقابل منزل آيت الله صانعی به راديو فردا می‌گويد:

«من تصور می کنم که اينها يک رفتار سازماندهی شده از سوی حاکميت است. در شرايطی که اين آقايان ادعا می‌کنند و اعلام می‌کنند نيروی انتظامی برای جلوگيری از هر نوع اقدام غيرقانونی آمادگی دارد، چگونه است که به راحتی، اين گونه افراد بدون مجوز تجمع می‌کنند و اصلاً چطور اينها خبردار می‌شوند که يک فرد، سفر غير رسمی به قم داشته است. همه اينها شواهدی است که نشان می‌دهد که اين تجمع سازماندهی شده بوده و از سوی خود حاکميت راه افتاده است. من فکر می‌کنم که دليل اين قضيه هم بر می‌گردد به نوع مقابله‌ای که حاکميت می‌خواهد با رهبران جنبش داشته باشد.

آقايان در محاسبات خود می‌دانند که بازداشت رهبران جنبش يا هر برخوردی با آنان، هزينه‌های بسيار سنگينی بر حاکميت تحميل خواهد کرد و طبيعتاً مردم نيز آن را تحمل نمی‌کنند.

به خاطر همين موضوع، آقايان سعی دارند با چنين اقدامات نمايشی که از سوی گروه‌های حامی و طرفدار حاکميت بروز می‌يابد، فضايی ايجاد کنند تا عرصه را برای فعاليت رهبران جنبش سبز تنگ تر و آنها را وادار به انفعال و سکوت کنند.
ادبياتی که در تجمع هواداران دولت و رهبر جمهوری اسلامی ايران در مقابل منزل آيت الله صانعی مطرح شد و از جمله، القابی مانند «نانجيب» و «ناخلف» خطاب به آيت الله صانعی و حسن خمينی، نوه بنيانگذار جمهوری اسلامی، را چگونه ارزيابی می‌کنيد؟

در تاريخ سياسی ايران، سازماندهی گروه های لوده و لمپن برای برخورد با آزاديخواهان و روشنفکران و جريانات منتقد حکومت، مخصوصاً در ۳۰ سال گذشته، يک پديده نوظهور نيست.

از ابتدای اين جنبش و حتی در ۳۰ سال گذشته، هر گاه، صدای مخالفی و به وجود آمده يا انتقادی مطرح شده است، در هر سطحی، حتی در سطح مرجعيت مذهبی يا در سطح رهبران سياسی، به نوعی سعی شده است که گروه‌هايی که زمينه‌های اجتماعی اين نوع برخوردها و اين نوع سازماندهی‌ها را دارند، تحريک شوند.

طبيعتاً اين گروه‌ها، گروه‌هايی هستند که از لحاظ اجتماعی از يک پايگاه معين اجتماعی پايين برخوردارند و وقتی تحريک و تهييج می‌شوند، از آن ادبيات ويژه خودشان که می‌توانم بگويم فقط يک نوع لمپنيسم است، استفاده می‌کنند و معمولاً هم حرف هايی که می‌زنند، به نوعی، ترجمان سطح پايين همان ايده‌ها و تئوری‌هايی است که در روزنامه «کيهان» و رسانه‌های رسمی عنوان شده و آميزه‌ای از آن تئوری است، که اين آقايان آن را در طول چند ماه عليه جنبش به کار برده‌اند و گفتند که يک «فتنه» است.

ما می‌بينيم که اين افراد سعی دارند با تهييج احساسات و تحريک افکار عمومی به مقاصد خود، يعنی خاموش کردن جنبش سبز، برسند.
آيا شما ارتباطی بين تجمعی که در مقابل منزل آيت الله صانعی در روز يکشنبه برگزار شد، با اخلال در سخنرانی حسن خمينی در روز چهاردهم خرداد می بينيد؟

قطعاً همه اينها به صورت زنجيره‌ای به هم متصلند، به خاطر اينکه يک نهاد رهبری کننده و متمرکز در مقابله با جنبش سبز و اعتراض و دموکراسی‌خواهی و آزادی‌طلبی در ايران وجود دارد و اين اقدامی که در روز ۱۴ خرداد اتفاق افتاد، امکان ندارد در آن سطح و در آن وضعيتی که رهبر جمهوری اسلامی می‌آيد و سخنرانی می‌کند، بدون هماهنگی قبلی و بدون يک سازماندهی هوشمند صورت گرفته باشد.
فکر می کنيد چنين تجمعی و چنين توهينی به يک مرجع تقليد چه بازتابی می‌تواند در قم و در ميان مراجع تقليد داشته باشد؟

بدون شک بازتاب منفی خواهد داشت؛ زيرا مرجعيت اساساً بايد از يک آزادی برخوردار باشد و اين درخواستی که تجمع‌کنندگان مطرح کردند که آيت الله صانعی از مهر ماه درس نداشته باشد و جلوی تدريس او را بگيرند، بازتاب منفی خواهد داشت و اعتراضاتی را در سطوح مختلف مرجعيت قم ايجاد خواهد کرد.

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

القای تفرقه برای تداوم استبداد

سرلشکر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در تازه ترین اظهار نظر خود گفته است که موسوي با گرايش براندازانه به سمت هلاكت مي‌رود! این فرمانده عالی رتبه نظامی که خبرگزاری فارس اظهاراتش را منعکس کرده است در بخش ديگري از سخنانش در مورد مهدی کروبی افزوده است که شیخ اصلاحات در توهم رياست جنبش، منزوي شده است، نهضت آزادي همچنان پرچم‌دار خط آمريكا و محرك جريانات فتنه در داخل كشور است. روحانيون مبارز حركت در چارچوب نظام را مي‌خواهند مشي خود قرار دهند و در عين حال اصلاح‌طلبان ميانه‌رو به مرور به سمت نظام و خط امام تمايل پيدا كرده‌اند!
با توجه به سوابق امر و دخالت های آشکار سر لشکرفیروزآبادی در امور سیاسی و اینکه در این گزارش خبری کوتاه بنوعی همه جریانات و رهبران جنبش سبز در داخل کشور از سوی او مورد اشاره قرار گرفته اند باید آن را در راستای یک عملیات روانی جدید ارزیابی کرد. مخصوصا هنگامیکه درمی یابیم این سخنان در جمع مسئولان عملیات روانی ستاد کل نیروهای مسلح! ایراد شده است ذن به جنگ روانی بودن آن بیشتر تقویت می شود.
اما یک سال پس از چالش برانگیزترین انتخابات جمهوری اسلامی و در حالی که در تریبون های رسمی بارها در مورد "مرگ فتنه" و پایان عمر اصلاح طلبان سخن به میان آمده است جنگ روانی اخیر چه هدفی را تعقیب می نماید؟
علیرغم ادعای تسلط کامل بر اوضاع از سوی حاکمیت و عادی نمایی همه امور، شواهد متعددی وجود دارد که نشان می دهد اوضاع عادی نیست و انرژی وحشتناکی که حاکمیت صرف کنترل امنیتی کشور کرده اثر بخشی مورد انتظار را نداشته است و حاکمان تنها توانسته اند آتش اعتراض مردم به روش های غلط حکومت داری و درخواست آنها برای استقرار دمکراسی و آزادی را در زیر خاکستر سرکوب شدید پنهان نمایند. در آستانه سالگرد 22 خرداد که از یک سو رهبران و احزاب سیاسی تقاضای برگزاری راهپیمایی و مراسم یادبود نموده اند و از دیگر سو زمزمه های اعلام آمادگی گسترده مردم برای شرکت در راهپیمایی های اعتراضی –حتی بدون صادر شدن مجوز- شنیده می شود ( این زمزمه ها یقینا توسط دستگاه های امنیتی با فرکانس و وضوح به مراتب بالاتری به مسئولان مافوق گزارش می شوند!) این موضوع حاکمان را به شدت نگران بازتولید صحنه هایی مانند راهپیمایی های عظیم و میلیونی هفته اول پس از انتخابات نموده است.
این نگرانی از آنجا بیشتر تشدید شده است که علیرغم سرکوب خونین و انجام همه اقدامات ممکن مانند بستن مطبوعات، زندانی نمودن فعالان سیاسی و روزنامه نگاران، شکنجه، تجاوز، حبس های طویل المدت و حتی اعدام و تهدیدات صریح و آشکار رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه اخیر، جنبش سبز بصورت آشکار و کاملا چالشی در سطح رهبران و در حالت انباشت انرژی در زیر پوست اجتماع همچنان ادامه یافته است. بنابراین طراحان کودتای 22 خرداد به منظور غلبه بر مشکلات روزهای پیش رو علاوه بر گسیل نیروهای بسیج از سراسر کشور به تهران و شهرهای بزرگ، خط تفرقه افکنی و از میان بردن انسجام درونی رهبران جنبش در داخل کشور را در دستور کار قرار داده اند.
نگاهی به افزایش حجم و کیفیت خبرسازی های سایت ها و روزنامه های طرفدار دولت، این رویکرد غیراخلاقی که عمده تا با دروغپردازی و قلب واقعیت ها همراه است را بخوبی نشان می دهد.
بنظر می رسد حاکمان قصد دارند با توجه به تجاربی که از سالهای ابتدای انقلاب دارند، با ایجاد خط کشی های کاذبی مانند میانه رو و تند رو و جدا کردن نحوه برخورد با نیروهای فعال در جنبش با انگیزه های متفاوت مانند براندازی ،ریاست طلبی و پیروی از خط آمریکا و استکبار، ضمن ایجاد اختلافات درونی زمینه های انشقاق در صفوف بهم پیوسته آزادیخواهان را فراهم تا در فرصت مناسب امکان برخورد جدی با تک تک رهبران و جریانات فعال در جنبش فراهم شود. البته این جنگ روانی، ناامید کردن مردم از سران و آینده جنبش را نیز هدف گرفته است.
در همین راستا است که سرلشکر فیروز آبادی ناچار شده است ضمن آسمان و ریسمان کردن، ادعاهایی را مطرح نماید که هیچکدام از پایه و اساس منطقی و حتی زمینه های پذیرش در افکار عمومی برخوردار نیستند.بعنوان نمونه در حالی مهندس موسوی را به انگیزه های براندازانه متهم می نماید که او در کمتر از یکسال قبل کاندیدای مورد تائید نظام بوده است و پس از آن نیز هموراه اعتراضات خود را در چارچوب بازگشت به قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن مطرح نموده است و یا آقای کروبی نه تنها به هیچ وجه منزوی نشده است بلکه تقاضای صدور مجوز برای راهپیمایی 22 خرداد را بصورت مشترک با مهندس موسوی امضا و برای مراجع مربوطه ارسال نموده است.همچنین اصلاح طلبان همواره به کار در چارچوب نظام و خط امام تاکید داشته اند و اتفاقا یکی از اتهامات آنها در قضاوت های منفی برخی جریانها همین موضوع بوده است.
جنگ های روانی عمده تا با هدف قلب واقعیت ها و وارونه نمایی وضع موجود صورت می گیرند. بنابراین رمزگشایی از اظهارات نه چندان ماهرانه این فرمانده نظامی کار چندان دشواری نیست مخصوصا آنجائیکه او می گوید: اتحاد فتنه‌گران به بركت 14 و 15 خرداد و هوشياري مردم از هم پاشيده است و یا بعدا که اشاره می نماید هيچ علامتي از بازگشت به اتحاد در ميان آنان ديده نمي‌شود، محور اصلی این عملیات روانی لو می رود و نشان می دهد که ترس و واهمه شدید از بهم پیوستن نیروهای منتقد و مخالف بحدی است که آنها را به صرافت القا حقه کهنه ی تفرقه و ایجاد چند دستگی، برای تداوم استبداد دینی واداشته است.

منبع: سایت جرس

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

نگاهی به سالی که گذشت

برخلاف آنچه حاکمیت در تبلیغات خود اعلام می کند نه تنها جنبش سبز (یا از دید آنها فتنه) از میان نرفته؛ بلکه از یک روند روبه رشد و فزاینده نیز برخوردار بوده است. این جنبش را نمی توان و نباید تنها در صحنه خیابان ارزیابی نمود؛ هر جنبش ابعاد مختلفی می تواند داشته باشد که تظاهرات خیابانی هم یکی از این ابعاد است.

اما دلایلی که برای این ادعای خود یعنی زنده بودن جنبش سبز می توانم ارائه دهم:

اولا این جنبش روند تکاملی داشته است، یعنی حرکتی که ابتدا تنها برای اعتراض به تقلب در انتخابات پدید آمده بود به سرعت به یک درخواست عمومی برای تغییرات اساسی در ساختار حقیقی قدرت تبدیل شد. نگاهی به بیانیه ها و سیر شعارها نشان می دهد که برآورده شدن آنها جز با جابجایی قدرت مستقر میسر نیست.

ثانیا در سطح رهبری جنبش مخصوصا در داخل کشور که فشارها و تهدیدات شدیدی برای توبه و استغفار و یا حداقل سکوت و انفعال آنها وجود داشته است تا این لحظه پافشاری بر عدم قبول نتایج انتخابات، مشروعیت قائل نشدن برای دولت کودتا و ارتقا مطالبات از بازنگری در نتایج انتخابات به ضرورت اصلاحات عمیق در همه ابعاد حاکمیت رسیده است.همچنین انرژی مادی و معنوی شدیدی که حاکمیت برای کنترل امنیتی فضا صرف می کند نشان از پتانسیل بالایی دارد که در قالب جنبش سبز برای تغییر وضع موجود و دمکراتیزه کردن ساختار قدرت در ایران خود را آشکار کرده است. اگرچه در نتیجه برخوردهای خشن و سرکوب شدید، حضور مردم در خیابان کاهش پیدا کرده است اما حاکمیت بخوبی دریافته است که چون ریشه ها و دلایل اعتراض مردم – که بنظرمن در استبداد دینی نهفته است- همچنان پابرجاست لذا آتش مخالفت مردم در زیر خاکستر تنها پنهان شده است و وزش هر نسیمی می تواند اوضاع را به شدت بحرانی نماید به همین دلیل تا این لحظه اجازه نداده اند که حتی برای یادبود کشته شدگان وقایع اخیرمراسم های سنتی عزاداری برگزار شود تا چه رسد به صدور مجوز راهپیمایی برای سالگرد 22 خرداد! کنترل امنیتی کشور که به قیمت تعطیل سایر امور تمام شده است در نتیجه وحشت از بروز راهپیمای ها و اعتراضات مردمی است.

مهمترین دستاوردهای این جنبش

مهمترین دستاورد این جنبش کاهش مشروعیت حکومت فقها و افزایش شانس دمکراتیزاسیون ساختار قدرت و جامعه در ایران بوده است. حکومتی که ناتوان از پاسخگویی به اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی مردم خود باشد و در جواب پرسش ساده ای نظیر "رای من کجاست؟" از خشن ترین روش ها برای سرکوب استفاده نماید در حقیقت حکم به مرگ خود داده است . اقدامات بی نتیجه ای مانند بستن مطبوعات ، بازاداشت فعالان سیاسی و روزنامه نگاران و فجایعی مانند کهریزک،احکام سنگین زندان و یا اعدام که به تنفس مصنوعی برای احیای یک مرده می ماند، ممکن است بتواند چند صباحی به تدوام استبداد دینی در ایران یاری برساند اما در دنیای امروز جایی برای حکومت های فاشیستی باقی نمانده و در عین حال ناکارآمدی شدیدی که نظام موجود در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با آن مواجه شده است حتی زمینه های ادامه یک دیکتاتوری صالح را هم از آنها سلب کرده است. از سوی دیگر ماهیت مسالمت آمیز و مدنی جنبش سبز و تاکید بر خواسته های دمکراتیک این امیدواری را پدیدآورده که پروسه ناتمام و طولانی دمکراتیزاسیون در ایران به نقطه نهایی خود که تشکیل یک حکومت مدرن و منطبق بر اراده مردم باشد ، نزدیک شده است.

تمایز جنبش از حرکت های مشابه

در سی سال گذشته حرکت های مختلف و متفاوتی از اصلاحی تا براندازی وجود داشته است اما هیچکدام از این جنبش ها نتوانسته بودند نوعی همگرایی اثرگذار بین اپوزیسیون و مخالفان خارج و داخل کشور ایجاد نمایند اما جنبش سبز این نقص جدی را برطرف کرد و نوعی سینرژیسم(همگرایی نیرو) پدید آمد که مشابه آن را در گذشته شاهد نیستیم. به رسمیت شناخته شدن و اعلام حمایت بسیاری از کشورهای خارجی نیز یکی دیگر از ویژگی های متمایز کننده این حرکت است.همچنین پس از انقلاب بهمن 57 برای اولین بار تظاهرات های میلیونی مردم در ساختاری خارج از اراده و سازماندهی دستگاه های تبلیغی حاکمیت اتفاق افتاد و بنوعی پرهیز مردم از رویایی با حاکمیت از میان رفت.

پلات فورم، رهبری و روش های جنبش

جنبش موجود، جنبشی گسترده میان طبقه متوسط شهری جامعه است که در فرآیند دموکراتیزاسیون جامعه ایران اتفاق افتاده است. این حرکت مدرن، در نتیجه ناتوانی حکومت (ایدئولوژیک یا دانشی) در پاسخگویی به انتظارات بخش قابل توجهی از جمعیت کشور بوجود آمده و به دیگر سخن می توان آن را با " ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی" نیز مرتبط دانست. رشد (کمی و کیفی) سریع طبقه متوسط شهری ایران از یک سو و ساختار سنتی اجتماع و قدرت حاکم از دیگر سوعدم توازن و چالش آشکاری را سبب شده است که پس از انتخابات اخیر همچون یک کوه یخ تنها بخش کوچکی از آن مشاهده شد که به مرور زمان خود را بیشتر نمایان خواهد کرد. بنابراین جنبش سبز را می توان تمایل اکثریت مردم برای "تغییر مسالمت آمیز" حکومت تلقی نمود به همین دلیل بنظرم می تواند بعنوان یک پلات فورم مناسب-بدلیل فراگیری و گستردگی- برای همگرایی سایر جنبش های فعال در ایران عمل نماید. خوشبختانه رهبری جنبش هم متمرکز و فردی نیست این نکته مهمی است زیرا می تواند در پیش گیری از تکرار تجارب تلخ گذشته که بصورت بازتولید استبداد و روابط سلطه طلبانه ی پس از انقلاب خود را نشان داد موثر باشد.

مدرن بودن این جنبش و گستردگی اجتماعی آن باعث شده است که روش ها ی مورد استفاده، مبتنی بر الزامات مبارزات بدون خشونت باشد یعنی در برابر وحشیانه ترین اقدامات حکومت برای سرکوب، بازهم مردم و رهبران جنبش روش های مسالمت آمیز را بکاربردند این مهم می تواند در نهادینه کردن اصل مدارا و تساهل که لازمه شکوفایی و غلبه فرهنگ دمکراسی است بسیارموثر باشد.

ارتباط جنبش سبز با جنبش های دیگری که از قبل وجود داشته اند

جامعه در حال گذار ایران سالیان درازی است که صحنه بروز شکاف های اجتماعی متعدد است که حاصل رهایش انرژی آنها بصورت جنبش های فعال دانشجویی، قومی، کارگری، زنان و.... خود را نشان داده است. این جنبش ها مخصوصا در سالهای پایانی دهه 70 بدلیل ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی و رسانه ای که بدنبال برسرکارآمدن محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب ایران، برای مدت کوتاهی پدید آمده بود از امکان ظهور و بروز بیشتری برخوردار شدند اما همین فرصت زود گذرکافی بود تا با بهره گیری از روش های نوین به تجدید سازمان و نوسازی خود بپردازند بگونه ای که علیرغم تلاش های گسترده حاکمیت برای سرکوب از طریق بستن مطبوعات، زندانی نمودن فعالان این عرصه ها و ارعاب و تهدید، این حرکت های اجتماعی همچنان وجود داشته و از پتانسیل قابل توجهی نیز برای ایجاد تغییر برخوردار هستند. حرکت اعتراضی مردم ایران به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم که بعدها به جنبش سبز معروف شد در نتیجه زمینه های اجتماعی که این حرکت ها از قبل فراهم کرده بودند توانست از چنان گستردگی برخوردار شود که از یک سو بقای جمهوری اسلامی را با خطر مواجه سازد و از دیگرسو توجه جهانیان را به خود جلب نماید.بنظر من متقابلا زمینه های بهره مندی این جنبش ها از پلات فورم جنبش سبز برای تامین مطالبات آنها فراهم است که باید از آن حداکثر استفاده را نمود.

منبع: سایت جرس