۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

نبرد آخر

محمود احمدی نژاد، رئیس دولتی که نزد بسیاری از ایرانیان از مشروعیت دمکراتیک برخوردار نیست، ثابت کرده که همیشه غیرقابل پیش بینی است و می تواند با رفتار و گفتار و حتی نامه هایش شگفتی های زیادی را در مقابل دیده جهانیان به نمایش بگذارد که انصافا از این بابت می توان او را در میان سیاستمدارانی که در دایره بسته حکومت فقیهان در سی و دوساله گذشته در ایران فرصت نقش آفرینی داشته اند یک نمونه استثنایی و حتی پدیده به حساب آورد. البته اشتباه نشود این به آن معنا نیست که او به همان اندازه ی ادعاهای عجیب و غریب، گفتار خارج از عرف و عامیانه و یا نامه های نامعمول و غیردیپلماتیک اش از قدرت تاثیرگزاری مثبت و بهبود وضعیت زندگی ایرانیان نیز برخوردار بوده است، زیرا اساسا میان توان شگفتی سازی رسانه ای و قدرت مدیریت اجرایی تفاوت های معناداری وجود دارد؛ در حالیکه مرز این تفاوت ها برای او و اطرافیانش روشن نیست و بنظر می رسد مانند بسیاری از مقولات دیگر از جمله "واقعیت" و "تخیل" یا "کارآمدی" و"مدعی" بودن، از سوی او و گروه هوادارش اشتباه گرفته شده است.

آخرین اقدام شگفتی برانگیزاحمدی نژاد نامه ای است که دیروز خطاب به نمایندگان مجلس نوشته است که طبیعتا در رسانه ها نیز انعکاس زیادی داشت. این نامه که به بهانه اعتراض به مصوبه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد چگونگی تعیین رئیس کل بانک مرکزی به رشته تحریر درآمده در عمل به فرصت مغتنمی برای حمله شدید به رقیبان سیاسی تبدیل شده است. البته سطر به سطر این نامه جای شگفتی و تعجب دارد؛ بعنوان نمونه اینکه فردی در موقعیت رئیس جمهور یک کشور اختلاف سلیقه خود با سایر ارکان همان نظام را از طریق نامه نگاری سرگشاده و آنهم بصورت رسانه ای پیگیری نماید در یک سیستم نرمال حکومتی و منطبق بر استانداردهای دنیای امروز می تواند بنوبه خود شگفتی ساز باشد؛ و یا شکایت مضحک از عدم رعایت قانون و بدعت گذاری، آنهم در حالیکه نه از قول اپوزیسیون بلکه از زبان نمایندگان فعلی مجلس شورای اسلامی، دولت احمدی نژاد، قانون گریزترین دولت پس از انقلاب بوده است، مسلما جای شگفتی دارد.از سوی دیگر انتقاد از روند فعالیت های مجمع تشخیص مصلحت در شرایطی که مصلحت اندیشی ایدئولوژیک (در حد گونه ای از ماکیاولیسم مذهبی)بارزترین مشخصه این نظام است در کنار اظهار نگرانی بامزه او در مورد "زیرپا گذاشته شدن قانون اساسی و مسلوب الاختیار شدن منتخب مردم" نیز می تواند برای مردمی که خود از نزدیک نحوه بالا کشیده شدن او را تا مقام ریاست جمهوری نظاره گر بوده و یا بارها شاهد زیر پا گذاشته شدن همه اصول قانونی، انسانی و اخلاقی توسط کارگزاران نظام ولایت فقیهی بوده اند شگفتی زا باشد اما از همه اینها شگفت تر آن است که او در این نامه بطرز عجیب و بی سابقه ای خود را در مقابل جبهه ی واحد وگسترده ای از مخالفان قرار داده است! درست است که احمدی نژاد همواره و به مناسبت های مختلف رقبای سیاسی خود را مورد حمله قرار داده و در راستای حذف و یا تضعیف آنها از هیچ اقدام علنی و یا مخفی فروگزاری نکرده است اما هرگز کارزاری به این وسعت و مخالفتی در این حجم را نیازموده بود.

شاید اشاره مختصری به این صحنه نبرد خالی از فایده نباشد. در این کارزار، هاشمی رفسنجانی(بعنوان مظهر مخالفان احمدی نژاد، البته در گروه باقی مانده در دایره نظام) از جایگاه ویژه ای برخوردار است و باید گفت که مصائب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تنها به حملاتی که در سال 84 در جریان رقابت با احمدی نژاد و یا مناظره های جنجالی سال 88 متوجه او شد، محدود نمی شود و بصورت مستمر در طول 18 ماه گذشته از سوی حامیان دولت بعنوان یکی از خواص مردود شده و بی بصیرت آماج سنگین ترین حمله ها بوده و حتی در آستانه برگزاری مجلس خبرگان پیشین، زمزمه های نیز برای برکناری او از ریاست این مجلس بگوش رسید. زمینه های این دشمنی هم تنها به موضع گیری هایی مربوط نمی شود که در آخرین خطبه های مشهور نماز جمعه وی در سال 88 اتخاذ شد بلکه در اصل به تحلیل متفاوت هاشمی از وضعیت کشور مربوط می شود زیرا او برخلاف رهبرجمهوری اسلامی، مدیریت و عملکرد احمدی نژاد را برای کشور زیانبار می داند، وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور را نامطلوب ارزیابی می کند و تهدیدهای بین المللی را جدی تلقی کرده است و از همه اینها گذشته او تحلیلی که خامنه ای و هواداران دولت از وقایع پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری تحت عنوان فتنه ارائه می دهند را قبول ندارد وتاکید مجدد بر مواضع قبلی هم باعث شده است که جریان حاکم از او تلقی یک عدم همراهی و حتی در مواردی تقابل داشته باشد. حملات آشکار احمدی نژاد به براداران لاریجانی(بعنوان مظهر رقیبان سیاسی احمدی نژاد، البته در گروه باقی مانده در دایره نظام) که اینک در راس دو قوه قرار دارند موضوع تازه ای نیست و آخرین موارد آن را در جریان جنجال محاکمه معاون اول رئیس جمهور به اتهام فساد مالی و همچنین درهنگام طرح دیدگاه های احمدی نژاد درخصوص در راس نبودن مجلس، همگان شاهد بودند. امروزه کاملا (مخصوصا برای رقبای سیاسی) مشخص شده است که احمدی نژاد و اطرافیانش به جریان منسجمی- البته فعلا بدون تابلو- تبدیل شده اند و در تلاش اند تا با نمایندگی کردن نوعی تفکر متحجرمذهبی، مدیریت متوهمانه و ملی گرایی خرافی زمینه های تداوم و بسط حضور خود در قدرت سیاسی ایران را فراهم نمایند و به تعبیر هاشمی رفسنجانی در حال فتح سنگر به سنگر نظام موجود هستند که احتمالا سنگر رهبری نیز مقصد نهایی آنها خواهد بود. بنابراین حملات برنامه ریزی شده و هدفمند گروه حاکم به هر کس و هر جریانی که در برابر تحقق اهداف آنها قرار داشته باشد امر عجیب و تازه ای نیست اما مسئله ای که در این نامه موجب شگفتی می شود این است که با چه پشتوانه و تحلیلی او حاضر شده است اینچنین بی پروا و جسور خود را در برابر جبهه بزرگی از مخالفان و رقیبان سیاسی قرار دهد! بدون شک در حال حاضر قدرت اصلی در ایران توسط نظامیان و طیف احمدی نژاد قبضه شده است و همه شواهد نیز نشان می دهد که رهبر– به رضا و یا اجبار- حمایت مطلق خود را متوجه این جریان نموده است. همچنین خفقان سیاسی بی سابقه ای بر کشور حاکم شده است و علاوه بر آن بنظر می رسد که حاکمان ایران هیچ تهدید جدیی در سطح بین المللی احساس نمی کنند. بنابراین این احتمال را می توان مطرح دانست که احمدی نژاد زمینه های داخلی و خارجی را برای "نبرد نهایی" و حذف کامل رقیبان و مخالفان سیاسی و تسلط کامل بر تمامی ارکان قدرت مستقر آماده و مهیا دیده که پذیرفته است اینگونه شمشیر را از رو ببندد و در جبهه ای چنین گسترده با رقیبان و مخالفان خود به نبرد بپردازد .

اما اینکه آیا اکنون، زمان تکرار طنزگرفتارشدن همه دیکتاتورهای بزرگ تاریخ از ناپلئون و هیتلر گرفته تا صدام حسین و ملاعمرکه در نتیجه بلندپروازی، اشتباه محاسبه و توهمات شخصی، همگی مقهور یک نبرد نهایی شدند، در مورد دیکتاتور کوتوله ایران نیز فرا رسیده یا نه، پرسشی است که باید پاسخ آن را در روزهای آینده، که احتمالا روزهای پرحادثه ای هم در صحنه سیاست ایران خواهد بود، جستجو کرد.
منبع : روزآنلاین

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

Rebuilding the Image of Basij


The remarks of general Ezatollah Zarghami, the head of Iran’s state-run radio and television network on Sunday during a ceremony to introduce the head of the Basij center at the broadcasting network are noteworthy. Pointing to the activities of the Basij during the widespread peaceful protests against the electoral fraud committed during the tenth presidential elections in Iran in June 2009, Zarghami said, “The Basij was fully present during the sedition period and used everything at its disposal. It was present even during the street fighting and was forced to battle with sticks and batons.” Sedition is the term Iranian officials and leaders use to describe the widespread public protests that erupted after the announcement of the results of the fraudulent presidential elections in 2009. Images of those event that have been published in fact do demonstrate uniformed Basij militia personnel facing ordinary people. “After the 2009 events, one of the policies of the Basij has been to rebuild its public image,”[1] he revealed.

This should be viewed as the first time officials of the Islamic republic have formally presented the nature and extent of the presence of the Basij militia in the violent suppression of demonstrators after the presidential election, thus confirming its active intervention in the turmoil. In the past, officials had made vague remarks about the effective role of the Basij in “confronting” the protests which had also been acknowledged and praised by Iran’s supreme leader and most military commanders, but the words that were used to describe the role of the force were very general such as impromptu role, attentive heroism, etc. The pro-government media has been presenting the Basij as innocent volunteers who put their life on line to defend the Islamic revolution and who were attacked by mobs, some of whom were even martyred. There has never been any talk or writing of specifically how the Basij intervened in the events, a situation that was justified on security grounds.

While Mr. Zarghami’s remarks certainly do not arise out of his desire to expose the Basij, it appears that his words are really a faux pas in communications. But whatever the reason, his remarks reveal the true aggressive actions of the militia force in suppressing the massive protests, using both lethal and non-lethal weapons against defenseless people, something that until today had been denied by officials.

Of course the other key question that comes up after the descriptions offered by Zarghami are why does the Basij need to rebuild its public image in the first place? If, as the government claims, the Basij was in fact a popular force that came to the streets to confront a diverted force, it would have certainly been welcomed and loved by the public, not require any rebuilding efforts.

What has been happening to the voluntary Basij force which during the 8-year Iran-Iraq war in the 1980s attracted masses of people who voluntarily joined it to defend the homeland against invasion, and whose members remained respected and even revered after the war, while today the group needs a facelift to improve its public image?

One must admit that the two Basij’s have no resemblance to each other. Starting from the end of Mohammad Khatami’s presidency around 2000, the Islamic Revolutionary Guards Corps (IRGC), which had set its eyes on increasing its role in Iranian politics, restructured and expanded the Basij force into every aspect of Iranian social life ranging from the bazaar to the universities, schools, villages, etc and turned this organization which was the primary recruiter of combatants for the war into a military party. Today Basij bases are present in all neighborhoods, offices, universities, government and private institutions of the country, in contrast to once being present only in the mosques where they signed up volunteers for the war. Today, in addition to being places where clerical Islam is taught, Basij bases are also feverishly active in publicizing the ruling ideology and presenting a dictatorial narrative of the religious leader, thus fully turning into a political party. And because of its centralized and para-military hierarchy, its profit motif, possessing a truly nation-wide network, and a rapid mobilization capability – particularly in the absence of other powerful parties in the country, it is now used operationally for different purposes that range from supporting elections, suppressing popular protests, or other government programs and goals.

Until the recent post-2009-election events, the transformation of this organization from a popular and pro-people group to a government entity was not apparent to the public because the change was gradual in pace, its operations were never transparent and it had no clear and specific mission after the war. This changed with the 2009 elections, after which it was given the role of suppressing peaceful marchers who were demanding to know what had happened to their votes. The change in its mission and nature was so swift and unexpected that for a long time it was rumored that it was foreign forces who engaged in the violent suppressive actions on the streets of Tehran and other cities against Iranians because no fellow Iranian would do that to his compatriots, particularly in a regime that declares to be moral and ethical in its views and actions.

Therefore, contrary to Mr. Zarghami’s claims that the reasons for the tarnished image of the Basij lay in the publication of a few photographs that depicted its members as perpetrators of the most hideous acts, the true reasons for the fall from grace were the very fascistic actions Basij members engaged in their efforts to suppress the peaceful demonstrations and their compatriots, and thus perpetuate the existing religious despotism. But the true situation regarding the Basij does not escape the head of the largest propaganda organization in the Islamic republic which is why he speaks of rebuilding its lost image. But can what has been lost be recovered?

[1] See Iran’s ISNA student news agency

Related News:
بازسازی چهره بسیج در جامعه
3 January 2011

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

کردستان و غلبه گفتمان دمکراسی و حقوق بشر

در دو هفته گذشته نماینده ولی فقیه و فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان کردستان تغییر کردند؛ اگر جابجایی استاندار که در اوائل تیرماه همین امسال اتفاق افتاد را هم به مجموعه این تغییرات بیافزایم باید گفت در سالهای پس از انقلاب این اولین بار است که رئوس مثلث تصمیم گیری در این استان حساس بصورت همزمان و در یک فاصله زمانی کوتاه تغییر می نمایند. ممکن است برخی ها این تحولات را عادی و در راستای تغییرات رایج مدیریتی ارزیابی نمایند اما برای کسانیکه از نزدیک مسائل این استان را پیگیری می نمایند این امر چندان عادی نبوده و می تواند کاملا معنا دار باشد. این نکته مخصوصا با توجه به تغییر نماینده ولی فقیه از اهمیت بیشتری برخوردار می شود زیرا تغییرات دوره ای که در سطوح مختلف مدیریت اجرایی و یا فرماندهان ارشد نظامی دیده می شود شامل این مقام مهم در تصمیم گیری های استانی نمی شود و نمایندگان رهبر نیز همانند خود او از موقعیتی نسبتا مادام العمر برخوردار هستند و تنها در صورت فوت، بروز شرایط خاص و یا استعفا نسبت به جابجایی و یا تغییرآنها در استانها اقدام می شود؛ اما با توجه به منتفی بودن فوت و استعفای نماینده سابق ولی فقیه، سئوالی که بلافاصله به ذهن می رسد این است که چه شرایط خاص و ویژه ای در کردستان پدیدآمده که علاوه بر تغییر استاندار و فرمانده سپاه دامنه آن به نهاد نمایندگی رهبری نیز کشیده شده است؟

دریک سیستم حکومتی معمولی می شد این فرض را محتمل دانست که چون در بررسی عملکرد این مقامات، بیلان خدمتی آنها منفی بوده به همین دلیل برای اصلاح وضع موجود، جبران مافات و یا ارتقا کیفیت، این تغییرات از نظر حاکمیت ضرورت پیدا کرده است زیرا نگاهی به وضعیت شاخص های آماری این استان و مقایسه آن با میانگین های کشوری از توسعه نیافتگی و عقب ماندگی شدید کردستان حکایت دارد. بعنوان نمونه می توان به اظهارات استاندار جدید به نقل از خبرگزاری مهر در تاریخ پنجم مهرماه اشاره نمود که وضعیت استان کردستان را از نظر شاخص های مختلف توسعه و پیشرفت در مقایسه با سایر نقاط کشور نامناسب ارزیابی کرده است. همچنین انتشار آخرین رتبه بندی شاخص "امید به زندگی" در استانهای مختلف کشور از سوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نشان می دهد که استان کردستان و سیستان و بلوچستان در انتهای جدول و مقام آخر کشور در این زمینه قرار دارند اهمیت این شاخص از آنجا ناشی می شود که بطور مستقیم با وضعیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ارتباط داشته و بهتر از هر شاخص دیگری می تواند نشان دهنده وضعیت اسفبار کردستان و استانهای مشابه (از نظر ساختار قومی و مذهبی) باشد. نکته شایان توجه آن است که در رده بندی قبلی که مربوط به سال 1375 است کردستان از رتبه های نسبتا بالاتری برخوردار بوده است. بنابراین وجود یک "حاکمیت خوب" می توانست این فرضیه را تقویت نماید که بی لیاقتی و عملکرد منفی مقامات باعث این تغییرات شده است، اما علیرغم همه این نابسامانی ها با توجه به انتصاب استاندار سابق کردستان بعنوان استاندار کرمان که در عرف وزارت کشور نوعی ترفیع و ارتقا جایگاه محسوب می شود و همچنین توجه به آن بخش از حکم انتصاب نماینده جدید ولی فقیه در کردستان که به تقدیر از نمانیده سابق اختصاص دارد، نه تنها این فرضیه که عملکرد منفی و بیلان فاجعه بار این مسئولین در کردستان سبب تغییر آنها شده است را منتفی می نماید، بلکه بخوبی از سیاست های امنیتی و ضد توسعه ای حکومت در کردستان (بعنوان نمادی از وضعیت بحرانی و تبعیض آمیز قومیت ها و اقلیت های مذهبی در ایران تحت سلطه فقیهان) پرده برمی دارد¹.

پس اگر عملکرد مسئولین قبلی باعث برکناری آنها نشده است دلیل این تغییرات گسترده مدیریتی در استان کردستان چه می تواند باشد؟

همه واقعیت ها از آمارها و شاخص ها گرفته تا بررسی عملکرد و تبیین رویکردهای سالیان گذشته بخوبی نشان می دهند که راهبرد کلی و سیاست اصلی جمهوری اسلامی در برخورد با مسئله ای مانند "مسئله کرد" و یا مسائل مذهبی، از دیرباز سیاستی امنیتی و رویکردی نظامی بوده است؛ به این معنا که در برابر مطالبات آزادی خواهانه، هویت طلبانه و درخواست ها برای برخورداری عادلانه از امکانات اقتصادی و توسعه ایی، رفع تبعیض های منزلتی و مشارکت برابر در ساختار قدرت عملا از سوی حاکمیت پاسخی جز تحقیر، سرکوب، زندان، شکنجه و یا اعدام وجود نداشته است زیرا ماهیت تبعیض آمیز حکومت فقیهان در ایران با راه حلی جز استفاده از این روش های خشن و غیرانسانی همخوانی ندارد² و اساسا امکان حل مسالمت آمیز مشکلات قومی و مذهبی در چارچوب استبداد دینی فعلی منتفی است اما با وجود همه این سرکوب ها و گسترش جو امنیتی، این مطالبات همچنان در این مناطق وجود داشته و روز به روز نیز در حال افزایش است و از همه این ها غیر قابل تحمل تر برای جمهوری اسلامی آن است که به موازات رشد کمی مطالبات هویت طلبانه و افزایش شکاف میان مردم این مناطق و حاکمیت، روش های مبارزه مردم و جریانات سیاسی برای احقاق حقوق انسانی و ملی خود به سمت مبارزه بدون خشونت سوق یافته است، بگونه ای که به جرات می توان ادعا نمود که در حال حاضر تمایل به استفاده از روش های خشن و مسلحانه در باور و اعتقاد مردم کرد در کمترین میزان و در مقابل بهره جویی از روش های مدنی و مسالمت آمیز در بالاترین حد نسبت به سالیان گذشته قرار دارد و این مسئله با توجه به ناتوانی ساختاری حاکمان ایران در پاسخگویی به مطالباتی از این دست، می تواند بسیار نگران کننده و تهدیدآمیز تلقی شود. بعنوان مثال عمق جنبش مدنی مردم کرد برای رفع تبعیض و احقاق حقوق انسانی و ملی که بصورت یک اعتصاب عمومی در سراسر کردستان پس از اعدام فرزاد کمانگر و چندتن دیگر از زندانیان سیاسی خود را نشان داد یکی از عواملی است که به شدت موجب نگرانی و وحشت حاکمان ایران شده است. به دیگر بیان، غلبه گفتمان دمکراسی و حقوق بشر در کردستان و نهادینه شدن روش های مدنی و مسالمت آمیز در میان کردها همان شرایط خاصی است که در نتیجه آن حکومت ولایت فقیهی مجبور شده برای جبران این شکست به روش هایی مانند بحران سازی های کاذب نظیر ترور و انفجار و یا تشدید سرکوب، زندان و اعدام روی آورد و در این اواخر نیز به تغییرات گسترده مدیریتی در راستای هرچه امنیتی تر نمودن فضای این استان اقدام نماید.

پانویس

1- هنگامی که فقر، بیکاری، اعتیاد، تبعیض ها و محدودیت های شدید قومی و مذهبی، اعدام و زندانی نمودن صدها جوان بی گناه، ، ترور رهبران سیاسی و مذهبی، ترویج جو تفرقه و اختلاف افکنی میان کردها، انسداد فضای سیاسی، خفقان و توقیف مطبوعات در کردستان تنها بعنوان بخش کوچکی از کارنامه سی ساله آقای سیدموسی موسوی (در عین شهره بودن به داشتن صفاتی مانند دروغگویی، ریا و تزویر، چرخش های سیاسی 180 درجه ای و ثروت اندوزی) در افکار عمومی کردستان مطرح است و در همان حال آقای خامنه ای نامبره را بدلیل "خدمات کم نظیر و شجاعانه و همراه با بردباری و حکمت در سالهای طولانی بر دوش داشتن بار سنگین مسئولیت" مورد تقدیر و تمجید قرار می دهد آیا می توان نتیجه ای بغیر از این گرفت که: توسعه نیافتگی و عقب ماندگی کردستان و سایر مناطق قومی و مذهبی ایران در نتیجه سیاست های امنیتی جمهوری اسلامی و بصورت کاملا آگاهانه و با برنامه ریزی قبلی پدیدآمده است!

2- اگر مشابه این نگاه امنیتی تنها مدت کوتاهی است که پس از انتخابات رسوای دهم ریاست جمهوری و اعتراضات مردمی به رویکرد غالب و سراسری حاکمیت برای کنترل اوضاع کشور تبدیل شده است و بیش از پیش در کانون توجه افکار عمومی داخل و خارج کشور قرار گرفته است باید اذعان نمود که متاسفانه این نگاه و رویکرد زیانبار امنیتی در سی دو سال گذشته بصورت دائم در مناطقی مانند کردستان وجود داشته و همواره در بر پاشنه سرکوب، خفقان، اعدام و... چرخیده است.

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

احمدی‌نژاد از خامنه‌ای حق‌السکوت می‌گیرد

جعفر شجونی از روحانیون حامی دولت احمدی نژاد و علی مطهری، نماینده اصولگرای منتقد دولت، در سخنان جداگانه ای از بروز اختلاف میان آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی و محمود احمدی نژاد، رئیس دولت دهم بر سر برخی مسائل خبر دادند.

علی مطهری دیروز در گفت‌وگو با سایت "خبرآنلاین" (نزدیک به علی لاریجانی) به طور تلویحی از نارضایتی آیت الله خامنه ای از نحوه اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها خبر داد.

این نماینده اصولگرای مجلس با اشاره به آنچه "پافشاری" احمدی نژاد و مشایی بر نظرات خودشان عنوان کرد، گفت: "رهبری چون می دانند احمدی نژاد از نطر خود کوتاه نمی آیند معمولا دخالت نمی کنند.

مطهری مثال این مسئله را نحوه اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها اعلام کرد و افزود: "آن چه که اکنون در حال اجرا شدن است، چه خوب و چه بد قانون مچلس نیست. بلکه همان چیزی است که آقای احمدی نژاد از ابتدا بر اجرای آن اصرار می کرد که اکنون فرصت توضیح آن نیست..
جعفر شجونی، روحانی عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز و حزب موتلفه اسلامی هم دیگر چهره اصولگرایی بود که از بروز اختلاف میان آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد خبر داد.

او که با مجله "همشهری ماه" گفت‌وگو می کرد، با اشاره به بی اعتنایی احمدی نژاد به نظرات روحانیون و مراجع تقلید، از حرکت "دست به عصای" رهبر جمهوری اسلامی در ارتباط با دولت اصولگرا سخن گفت.

به گفته شجونی، اصولگرایان در حال "مدارا" با دولت هستند. او در جواب خبرنگار همشهری ماه درباره اشتباهات احمدی نژاد گفت: "حالا مگر عمر دولت چقدر است؟"

عضو جامعه روحانیت مبارز با اذعان به اینکه "مراجع با گرایش های دولت موافق نیستند" افزود: "اين نقطه ضعف دولت است. منتها خود دولت در دلش اينطور است كه مخالفت مراجع براي ما ننگ نيست. بالاخره اين استخوان لاي زخم است و كاري هم نميشود كرد. ما صبر ميكنيم."


"تنها سرمایه باقی‌مانده برای خامنه‌ای"

طی ماه های گذشته، برخی ناظران و تحلیلگران از بروز اختلاف میان آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد خبر داده اند.

این تحلیلگران با اشاره به مسائلی مانند آنچه در رابطه با حکم معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی میان رهبر جمهوری اسلامی و رئیس دولت روی داد یا عزل و نصب های دولت که به گفته آنها بر خلاف نظر آیت الله خامنه ای صورت می گیرد، آنها را نشانه بالا گرفتن اختلاف میان اولین و دومین مقام ارشد جمهوری اسلامی می دانند.

اختلافاتی که محمدعلی توفیقی، تحلیلگر سیاسی مقیم پاریس آنها را "واقعی و جدی" ارزیابی می کند.

او در گفت‌وگو با "روز" احمدی نژاد را مانند پسربچه ای می داند که از پدرش نقطه ضعفی گرفته و به این خاطر به طور مرتب از او "حق السکوت" می گیرد.

توفیقی در تشریح این مسئله می گوید: "خود احمدی نژاد بهتر از هر کسی می داند که با چه تقلب و به چه شکلی او را تا مقام ریاست جمهوری بالا کشیده اند و از میزان حمایت آقای خامنه ای از خود هم خبر دارد و به همین خاطر نسبت به تمام دولت های بعد از انقلاب از قدرت بیشتری برخوردار است."

او در عین حال می افزاید: "آقای خامنه ای هم تمام اعتبار خود را روی احمدی نژاد سرمایه گذاری و به همین خاطر نه تنها اصلاح طلبان را حذف کرد بلکه بسیاری از دوستان قدیمی خود را نیز فدای او کرد؛ احمدی نژاد هم اکنون سرمایه دست به نقدی است که برای خامنه ای باقی مانده است."

به نظر توفیقی، به دلیل این شرایط یک "تعادل" میان رهبر جمهوری اسلامی و رئیس دولت ایجاد شده که شرایط را میان آنها به نوعی پایدار کرده است.


"اختلاف هست ولی دولت حرف گوش می‌کند"

اذعان اصولگرایان و چهره های منتسب به جریان حاکم در جمهوری اسلامی به بروز اختلاف میان آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد در شرایطی است که به باور کارشناسان، میزان حمایت های لفظی و عملی رهبر جمهوری اسلامی از رئیس دولت اصولگرا بیش از تمام روسای جمهور پیشین کشور است.

آیت الله خامنه ای پیشتر گفته بود به این علت از دولت احمدی نژاد به طور ویژه حمایت می کند که این دولت بیشتر از بقیه دولت ها، مورد هجوم و انتقاد واقع شده است.

او همچنین در سفر اخیر خود به قم در دیدار با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه، به بیان دلایل پشتیبانی خود از دولت اصولگرا پرداخت.

آنگونه که خبرگزاری فارس و دیگر رسانه های نزدیک به آیت الله خامنه ای از این جلسه نقل کرده اند، رهبر جمهوری اسلامی با ذكر نمونه‌هايي درباره "سوء‌ رفتارهاي" مقام هاي ارشد دولتي در گذشته آورده است: "امروز وقتي رئيس جمهوري يا مسئول ارشدي از دولت به خارج از كشور مي‌رود، من نگراني ندارم؛ اما قبلا نگران بودم كه مسئولان در خارج از كشور مي خواهند چه بگويند؟"

به گفته عليرضا اسلاميان، از اعضاي مجلس خبرگان رهبري، آيت الله خامنه اي در این جلسه در زمينه رابطه خود با رئيس دولت گفته است: "در شرايط كنوني اختلاف نظر هست و من هم برخي مسائل را قبول ندارم؛ اما الان اگر رهبري چيزي بگويد، رئيس جمهور مي‌پذيرد و به آن عمل مي‌كند."

به گفته عليرضا اسلاميان، آيت الله خامنه اي در بخش ديگري از سخنان خود با تاكيد بر اينكه "دولتمردان فعلي حرف حق و حرف نظام و حرف انقلاب را مي‌زنند"، به موضوع طرح "مكتب ايراني" اشاره كرده و گفته بود: "من با طرح مكتب ايراني مخالفم و نسبت به اين موضوع به آقايان تذكر هم داده ام، ولي برداشتم اين نيست كه منظور آنها مقابل قرار دادن ايرانيت در برابر اسلاميت باشد. "

آيت الله خامنه اي تاكيد كرده: "آقاي احمدي‌نژاد واقعا نمي‌خواهد ايران را مقابل اسلام و برتر از آن قرار دهد؛ چرا كه هيچ رئيس جمهوري به اندازه او از اسلام و آرمان‌‌ها و ارزش‌هاي اسلامي در سازمان ملل سخن نگفته و بنده با آنكه همواره به مسئولان انتقاد كرده ام، اما انصافا او بوده كه نام امام زمان و حضرت زهرا را در محافل بين المللي احيا كرده است."

حسن ممدوحی از اعضاي جامعه مدرسین نیز درباره محتوای این جلسه گفته است: "رهبر انقلاب نه تنها در ديدار با اعضاي جامعه مدرسين، بلكه در ديدارهاي مختلفي كه در استان قم داشتند تأكيد فرمودند كه اين حد از انتقادات وارد به دولت معني ندارد."

این در حالی است که محمدعلی توفیقی، تحلیلگر مسائل سیاسی در پاریس معتقد است: "اختلافات میان رهبران ایران چندان رسانه ای نمی شود زیرا مقامات جمهوری اسلامی تلاش می کنند تا ظاهر شرایط را حفظ کنند."

او در عین حال به "کدهای زیادی" که نشان می دهد "احمدی نژاد حرف خامنه ای را گوش نمی کند" اشاره می کند و می گوید: "آخرین نمونه از این شواهد، سخنان احمدی نژاد علیه قانون چشم انداز 20 ساله کشور بود که گفت این قانون توسط کسانی تدوین شده که هیچ اطلاعی از وضعیت و توانمندی های کشور نداشتند. در حالیکه این قانون بارها مورد تایید صریح آقای خامنه ای قرار گرفته است."

به باور توفیقی، اختلاف بر سر این مسئله آنقدر بزرگ است که حتی موارد دیگری مانند اختلاف بر سر عزل و نصب های کابینه و عملکرد رحیم مشایی را در حاشیه قرار می دهد.


حمایتی از سر ناچاری

اما آیا این اختلافات میان آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد، آنگونه که محمدعلی توفیقی می گوید، به نقطه ای از "تعادل" رسیده که ثابت باقی می ماند یا اینکه ممکن است در صورت ادامه، به بروز بحران میان رهبر و رئیس جمهور بینجامد؟

به عقیده توفیقی، این مسئله تابع یک متغیر نیست و تنها به خود احمدی نژاد باز نمی گردد.

او می گوید: "احمدی نژاد در شرایط کنونی از پشتوانه نسبتا مطمئنی در بین نیروهای سپاه پاسداران برخوردار است."

این عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، رئیس دولت اصولگرا را "برآورده کننده مطالبات نیروهای امنیتی و سپاهی" عنوان می کند: "هم اکنون بسیاری از مناصب سیاسی و اجرایی کشور در اختیار نیروهای نظامی است و از سوی دیگر هیچ دولتی به اندازه دولت احمدی نژاد تامین کننده منافع مالی و اقتصادی سپاهیان نبوده است."

توفیقی به واگذاری بسیاری از پروژه های عظیم اقتصادی کشور به سپاه در دوران شهرداری و ریاست جمهوری احمدی نژاد اشاره می کند و می افزاید: "به همین دلیل احمدی نژاد حمایت این بخش بسیار اثرگذار در معادلات قدرت جمهوری اسلامی را با خود دارد."

او بر این مبنا، بخشی از حمایت آیت الله خامنه ای از احمدی نژاد را "از سر ناچاری" می داند و پیش‌بینی می کند: "با نزدیک شدن به انتخابات آینده مجلس این چالش ها افزایش پیدا می کند زیرا به نظر می آید، احمدی نژاد و تیم همراه او علاوه بر این انتخابات، به انتخابات آینده ریاست جمهوری و در دورنمایی بلندتر حتی به مقام رهبری جمهوری اسلامی نیز می اندیشند."

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

مکتب ایرانی: سومین مدل تاریخی حضور نظامیان در زمام‌داری

گفتگو با رادیوبین المللی فرانسه

به قلم رضا ولی زاده

ملی گرایی: استراتژی یا تاکتیک؟

«اگر ایرانیان نبودند، امروز بی‌تردید اسلام در میان خروارها توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون بود.» این جمله را اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر محمود احمدی‌نژاد مرداد ماه امسال در «دومین همایش ایرانیان مقیم خارج» بر زبان آورد و با طرح «مکتب ایران» هر روز حساسيت اهل نظر را به تحليل و كشف ایدئولوژی پنهان و پیدای دولت دهم بيش از پيش برانگيخت.
اما این بار اسفندیار رحیم‌مشایی در طرح مواضع معمولا جنجال‌برانگیزش تنها نماند. محمود احمدی‌نژاد هم در خرداد ماه امسال به توضیح «مکتب ایرانی» پرداخت: «دریافت ایرانیان از اسلام برای ما مبنای عمل است چون دریافت های مختلفی از اسلام در دنیا وجود دارد. آن برداشتی از اسلام برای ما ملاک عمل است که ایرانی است.» و در شهریورماه نیز از شبکه‌ی اول سیمای جمهوری اسلامی از جایگاه اندیشه‌ای و تاریخی کوروش، پادشاه ایرانی سخن گفت: «...تخصصی در این باره ندارم که بگویم کورش ذوالقرنین پیامبر بوده، اما مشخص است که او آدم خوبی بود. تجلیل از کورش ملی‌گرایی نیست. او یک شخصیت برجسته است که البته افتخار می ‌کنیم او هم ایرانی بود.»
برخی از تحلیل‌گران و صاحب‌نظران سیاسی، بروز مواضع «ملی‌گرایانه» در حاشیه دولت محمود احمدی‌نژاد را «استراتژی» می‌دانند و برخی «تاکتیک». پاره‌ای از تحلیل‌ها هم به کاربرد مصرف خارجی و داخلی مواضع «ملی گرایانه»ی دولت محمود احمدی‌نژاد در بستر تحولات منطقه‌ای و موقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کنونی ایران اشاره دارند.


ملی گرایی: راهی برای کسب مشروعیت؟

محمدعلی توفیقی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی ساکن پاریس طرح مواضع ملی‌گرایانه در دولت محمود احمدی‌نژاد را تاکتیکی می‌داند که در پسِ آن اعتقاد و ایدئولوژی معینی وجود ندارد و باید آن را بیشتر از زاویه تلاش برای حفظ و یا کسب قدرت سیاسی بررسی کرد: « سوابق آقای اسفندیار رحیم مشایی در گذشته و همین طور نسبت شان با گروه حاکم فعلی و به خصوص نقشی که طی ده سال گذشته در مطرح کردن آقای احمدی‌نژاد و سپس برکشیدن ایشان تا مقام ریاست جمهوری داشته به ما نشان می‌دهد در تاکتیک سیاسی جدیدی که ایشان برگزیدند از هنر و بخت بالایی احتمالا برخوردار هستند.»

توفیقی می‌گوید: «فردی با هوشمندی آقای رحیم مشایی که مرور روند ارتقای ایشان در ۳۱ سال گذشته نشان می‌دهد به خوبی با قواعد بازی در منظومه ی فقیهان حاکم بر ایران آشنا‌ست و سال‌ها در پست‌های ارشد امنیتی وزارت اطلاعات ایفای مسئولیت کرده‌اند، قطعا متوجه موقعیت و حرف‌هایی که باید بزنند و نزنند و تبعات احتمالی و تاثیرات آن هستند. این بحث را چندین بار و به چند مناسبت مختلف تکرار کرده‌اند و هر بار هم با واکنش منفی از سوی ارکان و اجزای حاکمیت مواجه شده‌اند؛ بنابراین، این فرض که ایشان این مسائل را ندانسته و ناخواسته مطرح می‌کند منتفی است.»
توفیقی که عضو مستعفی شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است کارکرد طرح «مکتب ایرانی» و مواضع ملی‌گرایانه‌ی اسفندیار رحیم مشایی را دارای دو هدف می‌داند: « دولت دهم از یک بحران مشروعیت رنج می‌برد و در افکار عمومی کشور به عنوان یک دولت ناکارآمد در ابعاد اجرایی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شناخته می‌شود. این بحث‌ها را هم برای جبران مشروعیتی که ندارند مطرح می‌کنند.»
و درباره‌ی هدف دیگر این مواضع می‌گوید: آقای مشایی با زیرکی خاص مکتب ایرانی را مطرح می‌کنند. [این] بیشتر ملغمه‌ای از خرافه‌ی دینی در یک لفافه‌ی ایرانیت است که فاقد هرگونه مبنای علمی و حتی منطق تاریخی است. بدون شک آقای مشائی و همین طور دوستان‌شان از آمار و نظرسنجی‌های محرمانه‌ای که به طور دوره‌ای و منظم به وسیله‌ی سیستم‌های امنیتی در ایران انجام می‌شود، متوجه نزول موقعیت روحانیون و همین طور ایمان مذهبی عامه‌ی مردم هستند و به همین دلیل فکر می‌کنند اگر امروز از در ایرانیت وارد شوند نتیجه‌ی بهتری بگیرند.»
مواضع جنجالی اسفندیار رحیم مشایی که با آغاز به کار دولت نهم در ایران و طرح موضوع «دوستی مردم ایران و اسرائیل» کلید خورده بود و در همان دوره نیز هجوم مخالفان و عقب‌نشینی او را به دنبال داشت ختم نمی‌شود؛ او پس از طرح «مکتب ایرانی» و ضرورت جایگزینی آن به جای «مکتب اسلام» در موضع‌گیری شفافی به نقد و رد «عرفان» و «تصوف» پرداخت و در کنار آن مخالفت تلویحی خود را با موضع روحانیون در مورد هنر موسیقی اعلام کرد.

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

خاتمی، خاتمی است

آخرین موضع گیری سید محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب پیشین ایران که در جمع نمایندگان اقلیت مجلس اعلام شد طیف وسیعی از واکنش ها را بدنبال داشت. او در سخنان خود با اشاره به انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی، از "آزادی زندانیان و ایجاد فضای آزاد برای همه گروه‌ها، پایبندی مسئولان به قانون اساسی و فراهم آوردن سازوکاری برای برگزاری انتخابات سالم و آزاد" به عنوان شرایط حداقلی اصلاح‌طلبان برای شرکت در این انتحابات یاد کرد و افزود: "اگر این شرایط محقق شد، تصمیم می گیریم که چگونه عمل کنیم. اما با توجه به روندی که هم اینک حاکم است به نظر می‌رسد شرایط در آینده سخت‌تر و راه‌ها بسته‌تر و محدودیت‌ها گسترده‌تر خواهد شد."

همانگونه که انتظار می رفت اقتدار گرایان حاکم بر ایران بلافاصله به این سخنان واکنش نشان دادند و در راس آنها احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان در اظهارات تند و صریحی گفت نیازی به حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات نیست و احتمال شرکت آنان را به خواب بدون تعبیر تشبیه کرد. در همان حال روزنامه کیهان که بعنوان منعکس کننده نظرات بیت رهبری شناخته می شود، محمد خاتمی رئيس جمهور سابق ايران را "منحرف و خائن" توصيف کرد. البته دادستان تهران، تعدادی از نمایندگان مجلس، بخش هایی از نیروهای نظامی و امنیتی نیز نسبت به این سخنان واکنش نشان دادند و آن را بهانه مناسبی برای ادامه حملات لفظی به سران داخلی جنبش قرار دادند؛ اما از سوی دیگر نیز واکنش هایی در بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور وجود داشت که با سازشکارانه دانستن سخنان خاتمی، آن را چرخش و تعدیل از مواضع جنبش سبز تلقی کردند و از زاویه دیگری بربیهوده بودن این سخنان و نیز احتمال وامکان حضور اصلاح طلبان در قدرت تاکید نمودند.

بدون اینکه قصد هرگونه قضاوت ارزشی داشته باشم، داستان آقای خاتمی و جمهوری اسلامی را مانند داستان پدری می دانم که فرزندش را مبتلا به یک سرطان لاعلاج می بیند که می داند براساس علم، منطق و استدلال هیچ راهی برای درمان و نجات جان او وجود ندارد اما در عین حال براساس احساس، عشق و امید از تلاش برای یافتن هیچ راه حلی دریغ نمی ورزدو طبیعی است این پدر که آرزوهای فراوانی نیز برای فرزندش داشته است هرگز به استقبال مرگ و نابودی او نشتابد. گرچه ممکن است این مثال برای برخی دوستان چندان خوشایند نباشد اما حداقل به ما کمک خواهد کرد تا با درک درست از سخنان و رفتار رهبران داخلی جنبش سبز بتوانیم تحلیل های مناسبی برای ایجاد همگرایی و هم افزایی پتانسیل در حرکت آزادی خواهانه و دمکراسی طلبی ایران که در یکصد سال گذشته بی فرجام مانده است، داشته باشیم. استراتژی خاتمی، موسوی و کروبی، حرکت در چارچوب نظام موجود و قانون اساسی فعلی و در همین سطح از تحرک تعریف شده است؛ طبیعی است که این حق سایر اجزای جنبش است (مخصوصا بخش خارج از کشور که از آزادی عمل و شرایط متفاوتی برخوردارند) که اگر بنظر آنان استراتژی دیگری کارسازتر است (مانند تاکید بر تغییر قانون اساسی ) و یا از ظرفیت ها و استعداد بالاتری برای تحرک در صحنه سیاست ایران برخوردار هستند، از آن بهره گیرند زیرا همانگونه که بارها موسوی و کروبی اعلام نموده اند این جنبش تعلق به گروه خاصی نداشته و مهمترین ویژگی آن نیز همین گستردگی و یگانه نبودن رهبری آن است.

نظام جمهوری اسلامی در طول 32 سالی که از عمرش سپری شده بیش از هرچیز دیگر تلاش کرده است که نمایشی از یک شبه دمکراسی را به افکار عمومی داخل و خارج ایران عرضه نماید. چه آن زمان که آقای خمینی در پاریس از آزادی احزاب و فعالیت های سیاسی حتی برای کمونیست ها سخن می گفت و چه اینک که آقای خامنه ای مانع از ادامه فعالیت احزابی نظیر مشارکت و یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می شود همواره تلاش شده است تا برای انحراف اذهان از عدم گردش قدرت در هسته اصلی (ولی فقیه و دستگاه بیت) در سطوح حاشیه ای و کم اثر بر روند تحولات کشور، نمایشی از انتخابات و القا اثرگذاری رای مردم وجود داشته باشد و باید اذعان نمود که روند انتخابات ناسالم و غیر آزاد همواره در طول سالیان گذشته وجود داشته است که در انتخابات ریاست جمهوری دهم اوج آن را شاهد بودیم؛ اما با همه رسوایی هایی که افتادن تشت انتخابات فرمایشی در جمهوری اسلامی ایجاد کرده بنظر می رسد که این استراتژی تغییر چندانی نکرده، زیرا علیرغم همه کارهای گسترده ای که در تمامی سالیان پس از انقلاب از طریق آموزش و پرورش و دانشگاه و تلویزیون و مسجد و بسیج و تمامی ارگان های وابسته به نهاد اسلام فقاهتی صورت گرفته است هنوز زمینه های اجتماعی بازگشت به "حکومت اسلامی" فراهم نبوده و همچنان قرار است در بر پاشنه انتخابات استصوابی و چند مرحله ای بچرخد تا "نورانیت پروژکتوری ولی فقیه" و "قدسیت بزک شده" او محفوظ باقی بماند. به همین دلیل تداوم نمایش کمیک گردش قدرت در جمهوری اسلامی همچنان در دستور کار برنامه ریزان آن قرار دارد. البته کاهش مشروعیت نظام اسلامی در سطح داخلی و بین المللی مانعی جدی و مهمی در این مسیر محسوب می شود که در کنار گسترش جو بی اعتمادی و نارضایتی عمومی و در عین حال موقعیت دشوار تحریم های خارجی، مسئله ای نیست که از دید استراتژیست های حکومت فقیهان یر ایران پنهان مانده باشد.

در تمامی 18 ماهی که از انتخابات ریاست جمهوری دهم و وقایع پس از آن گذشته است تلاش های برنامه ریزان کودتا بر این مبنا استوار بوده که با شبهه افکنی "فتنه" و سو استفاده از باورهای مذهبی مردم و بازسازی وقایع صدر اسلام و در عین حال پروژه کهنه تواب سازی، ضمن توجیه جنایت های بی شمار و خیانت به رای ملت، زمینه های بازسازی اعتماد بر باد رفته مردم را که لازمه اجرای سریال تکراری انتخابات فرمایشی و غیررقابتی است فراهم سازند. شدت گرفتن حملات درون جناحی اقتدارگرایان، رسانه ای شدن فساد سیستماتیک کارگزاران عالی نظام اسلامی، جنجال های تبلیغاتی بر سر موضوعاتی "مانند مکتب ایرانی" و یا هشدارهای پی در پی در مورد حذف روحانیت و مسائلی از این دست را باید روی دیگر سکه از رونق افتاده واقعی نمایی اختلافات در سطوح حاشیه ای قدرت ولی فقیه دانست که با هدف توجیه و زمینه سازی برای برگزاری انتخابات مجلس نهم طراحی شده است. طبیعتا با حذف کامل اصلاح طلبان از دایره بسته جمهوری اسلامی و پافشاری رهبران آن بر مواضعی که پس از انتخابات داشته اند در این بازی جایگاهی برای آنان تعریف نشده است و هرگونه اقدام و یا اظهار نظر آنان را برخلاف نقشه های خود می دانند. واکنش های سریع، تند و احساسی هسته اصلی کودتای انتخاباتی سال 88 متعاقب سخنان اخیر آقای خاتمی بخوبی نشانه دهنده عمق نگرانی آنان از به هم خوردن بازی ای است که هزینه های سنگین داخلی و بین المللی برای آن پرداخت شده است.

اگرچه بیان، منش و رویکرد شخصی هرکدام از رهبران داخلی جنبش سبز(آقایان خاتمی، موسوی و کروبی) متفاوت است اما همه آنان بنوعی بر انتخابات آزاد، رقابتی و سالم، آزادی زندانیان سیاسی و فراهم شدن زمینه های فعالیت گروه های مختلف و آزادی مطبوعات تاکید کرده اند و باید عبور آنان از استراتژی شرکت "وظیفه محور" در انتخابات تحت هر شرایط و با هر کیفیت را گام مهمی در همین راستا دانست. ممکن است در مقایسه با بسیاری از جریانات فعال در جنبش سبز که از سالها پیش چنین رویکردی داشته اند این موضوع چندان مهم بنظر نرسد اما در سیاست باید واقع بین بود و هرجریان و فرد را همانگونه که هست و بر اساس اصول و مبانی اعلام شده اش مورد ارزیابی و تحلیل قرار داد وگرنه خیال پردازی و نسبت دادن انتظارات شخصی و آرزوهای دور و دراز به این و آن، نتیجه ای جزخطای تحلیل و دوری بیش از پیش از واقعیت های جامعه ایران امروز نخواهد داشت. بدون شک همانگونه که شرکت اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری دهم زمینه های رسوایی بیش از پیش سیستم انتخابات در نظام جمهوری اسلامی و تبیین ماهیت غیردمکراتیک و فاشیستی نظام موجود را در اذهان عمومی مخصوصا برای جهانیان فراهم کرد، مشروط شدن حضور اصلاح طلبان در انتخابات و عبور آنها از استراتژی هیزم تنور انتخاباتی شدن برای اقتدارگرایان، ضربه های سختی بر پیکره استبداد دینی در ایران وارد نموده که اثرات آن را شاید بیش از هر کس دیگری آقای خامنه احساس کرده است زیرا او در سخنان دیروز خود با گناهکار دانستن رهبران جنبش (البته از دید ایشان فتنه) مجوزهای لازم برای برخورد نهایی با آنان را صادر نمود. هشیار باشیم که روزهای حادثه نزدیک است.

منبع: روزآنلاین


مجوز رهبر برای بازداشت رهبران جنبش سبز


گفتگو با برنامه 60 دقیقه تلویزیون بی بی سی
در مورد سخنان اخیر رهبر و پیام هاشمی رفسنجانی

انتخابات آینده مجلس ایران، اصلاح طلبان و «شکاف» در جناح اصولگرایان

میزگرد در برنامه دیدگاه های رادیو فردا

«در انتخابات مجلس آينده با فتنه جديدی رو به رو خواهيم شد. شايد شيوه کاری که داشتند سوخته باشد اما سبک و موضوع و آدم جديد پيدا می کنند.» تازه ترين گفته غلامحسين الهام مشاور حقوقی محمود احمدی نژاد و عضو سابق شورای نگهبان در همايش دهه بصيرت در قم، حدود ۱۴ ماه مانده به انتخابات پيش روی مجلس.

احمد جنتی، چهره شاخص شورای نگهبان هم در خطبه نماز جمعه می گويد: «خواص مردود شده برای هميشه بايد کنار روند. مردم شما را قبول ندارند. چه کسی به شما رای می دهد؟»

همزمان روح الله حسينيان، چهره شاخص اصول گرايان حامی دولت هم در پاسخ به پرسش خبرگزاری جمهوری اسلامی درباره شروطی که محمد خاتمی، رئيس جمهور سابق ايران برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات گذاشته می گويد: «داستان همان کسی است که او را به ده راه نمی دادند، سراغ خانه کدخدا را می گرفت.» و می افزايد: «محمد خاتمی نه تنها از سران فتنه سال گذشته است، بلکه از ابتدايی که فتنه در کشور آغاز شد، از سران آن فتنه بود.»


همه اين گفته ها را برخی آگاهان سياسی ايران ادامه دور تازه حملات لفظی به سران اصلاح طلب می دانند. حملات لفظی که در سالروز ۹ دی روز اعلام پيروزی حاميان دولت در تظاهراتی سازمان يافته بر معترضان به نتايج انتخابات ۲۲ خرداد تشديد شد و اوج گرفت.

از سوی ديگر، چهره های طيف ديگری از جناح اصولگرا در گفت و گو با خبرگزاری کار ايران با لحنی ديگر سخن می گويند.

حسن کنعانی مقدم، از اصول گرايان منتقد دولت می گويد: «هر انتخاباتی نيازمند رقابت سالم است. نظر آقای جنتی اين نيست که اصلاح طلبان به همه طيف های مختلف آن از عرصه سياسی کشور حذف شوند. تصميم با مردم است.»

ابوالقاسم رئوفيان، دبيرکل حزب اسلامی ايران هم می گويد حرکت رو به جلو با حاکميت تک حزبی تضمين نمی شود و اشتباهات فاحش دليل حذف جريان اصلاح طلب از عرصه سياسی کشور نيست. و سرانجام محمد نبی حبيبی، دبيرکل حزب موتلفه اسلامی می گويد: «هر اصلاح طلبی معاند نيست. نظام قانون اساسی و اطاعت از ولی فقيه را در دستور کار خود دارد و ما معتقد به حذف آنها نيستيم. آقای خاتمی بايد پاسخ دهد که ادعای تقلب را قبول دارد يا نه. سکوت يعنی تاييد تقلب و چنين شخصی چگونه می تواند ادعای حضور در متن نظام را داشته باشد؟»

محمد خاتمی روز پنجم دی در ديدار با نمايندگان جناح اصلاح گرای مجلس سه شرط حضور اين جناح در انتخابات پيش رو را اعلام کرد. آزادی زندانيان سياسی، ايجاد فضای آزاد برای احزاب و پایبندی مسئولان به قانون اساسی.

هدف حملات لفظی گرايشی از اصولگرايان به سران اصلاح طلب چيست؟ تمايز ميان لحن های متفاوت اصول گرايان حدود ۱۴ ماه مانده به انتخابات مجلس بيانگر چيست؟ بر فرض تحقق جذابيت رقابت محدود در انتخابات مجلس آينده تا چه اندازه است؟

اين گفته ها را با دو ميهمان برنامه ديدگاه ها در ميان گذاشتيم. در لس آنجلس، کاظم علمداری، استاد جامعه شناسی دانشگاه دولتی کاليفرنيا در نورثريج و در پاريس محمدعلی توفيقی، عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی.

آقای توفیقی، تشديد لحن در گفته های چهره های شاخص گرايش آشتی ناپذير در ميان اصولگرايان نشان دهنده چه چيزی است؟

محمدعلی توفيقی: جمهوری اسلامی در طول ۳۲ سال گذشته مبتنی بر يک شبه دموکراسی بوده. در يک سطوح حاشيه ای مثل رياست جمهوری، مثل مجلس انتخاباتی برگزار شده و همواره هم اين انتخابات با يک اما و اگرها و محدوديت ها و اين که در استانداردهای بين المللی ممکن است نگنجد، وجود داشته که آن را ما در انتخابات دهم رياست جمهوری ديديم. اين استراتژی قرار نبود با انتخابات دهم تمام شود برای جمهوری اسلامی. قطعاً تصميم گيرندگان و استراتژيست هايی که آنجا مشغول برنامه ريزی هستند، برنامه تداوم يک نمايش از گردش قدرت به ظاهر هم برای دنيای خارج و هم برای داخل را مدنظر داشتند.

(سخنان خاتمی) به عنوان يک تاکتيک بسيار درست است چرا که می تواند نتايج بسيار مثبت و مختلفی به بار بياورد. از جمله اين که در درون اصولگرايان تضاد ايجاد کند، که يکی از ضرورت های جنبش اصلاح طلبی است. از جمله اين که می تواند نشان دهد که آرايش نيروها در جامعه چگونه است و اين واکنش نيروهای اصولگرا، بخش تندرو، نشان دهنده اين است که آنها خودشان به اين امر واقف اند و اذعان می کنند که از توان و حمايت اکثريت مردم در جامعه برخوردار نيستند و می ترسند که اگر اصلاح طلبان حتی اصلاح طلبان بسيار معتدل وارد گود انتخابات شوند، ميدان از اينها گرفته شود.

کاظم علمداری
اما برای جلو بردن اين نمايش با توجه به قضايايی که در انتخابات رياست جمهوری دهم پيش آمد با يک کاهش مشروعيت و با يک عدم قبول باور مردم مواجه شدند. و خب تمام برنامه هايشان را می خواستند اين گونه تنظيم کنند که اين اعتماد عمومی را بازسازی کنند بگويند انتخاباتی برگزار می شود و حالا آن انتخابات قبلی هم با هر کيفيتی بوده برگزار شده. اما در اين بازی جايگاهی برای اصلاح طلبان تعريف نشده بود و عمدتاً با توجه به محدود شدن قدرت به حوزه اقتدارگرايان و اصول گرايان در ايران قرار بود اين بازی در همين سطح ادامه پيدا کند اما از آن طرف تداوم مواضع رهبران جنبش سبز مثل آقای موسوی و آقای کروبی و آقای خاتمی اين شبه دموکراسی و بازی را می تواند به هم بزند و آن را با يک مانع جدی مواجه کند.

به عنوان مثال همين که اين آقايان همه اش از اين دم می زنند که امروز فضای مثلاً جامعه برای برخورد با سران فتنه آماده نيست و از آن ور رهبران جنبش اعتراضی در داخل کشور همچنان بر مواضع خودشان هستند، نشان دهنده عمق آن محاسباتی است که دائماً در حال انجامش هستند. اين تشديد حملات به آقای خاتمی به خاطر احساس خطری است که آنها از همين الان دارند می کنند نسبت به اين که آن بازی شبه دموکراسی مخصوصاً با در پيش بودن انتخابات مجلس در سال آينده به هم بخورد. کما اينکه آقای الهام هم ديروز صحبت هايش در جمع گروهی منتشر شد که اظهار نگرانی کرده بود در تداوم فتنه در انتخابات مجلس نهم.

آقای علمداری، پيش زمينه حملات لفظی چيست؟ به ويژه که اگر يک زمانی شرايط انتخابات فراهم شود، يک حالت عقب نشينی پيدا می شود برای اين جناح به خاطر اين حرف هايی که زده.

کاظم علمداری: ما اگر حرکتی که آقای خاتمی کرد و اين شرط و شروط سه گانه را طرح کرد، را به عنوان يک تاکتيک قلمداد کنيم، نه اينکه عملی باشد، آن را يک تاکتيک قلمداد کنيم، بسيار آموزنده بوده.

واکنش ها نشان داد که آنها نگران اين هستند که اصلاح طلبانی وارد ميدان انتخابات شوند که فرمانش دست خود آنهاست. از طرف ديگر هم بايد هشداری باشد به اصولگرايانی که زير بار تندرو ها نمی روند و در گوشه و کنار مخالفت هايی با آنها نشان می دهند ولی سرانجام ناچار می شوند تابع رهبری شوند و تابع احمدی نژاد شوند و سرانجام برنده اين بازی همان تندروها هستند که امروز اين سروصدا را راه انداخته اند.

اگر جنبش سبز می توانست با توجه به اين پيش زمينه از تضاد اين دو جناح در درون اصولگرايان استفاده کند، به نظرم بهترين حرکتی بود که ثمربخش بود برای پيشبرد جنبش سبز و اين که نشان داده شود که جنبش سبز واقعاً زنده است. برای آنها نگران کننده است و مردم بايد اميدوار باشند که همين روند را اگر چه خشونتی درش نيست و تظاهرات خيابانی درش نيست، ادامه دهند.

به نظر می آيد با توجه به مشکلاتی که جمهوری اسلامی برای خودش ايجاد کرده و اين اواخر هم مسئله هدفمند کردن يارانه ها يک زمينه ای به وجود آورده که خودش احساس خطر می کند، ناچار است که برای آرام نگاه داشتن وضعيت به سود خودش حساب کسانی که با ولايت فقيه هماهنگی دارند و کسانی که به قول اينها از سران فتنه اند جدا شود. به نظر من از هر زاويه و گوشه ای که نگاه کنيد به نفع جنبش سبز تمام خواهد شد.

محمد نبی حبيبی، حسين کنعانی مقدم و ابوالقاسم رئوفيان از چهره های اصولگرايی هستند که برعکس احمد جنتی تاکيد می کنند که اصلاح طلبان را نبايد حذف کرد. يا اينکه برای انتخابات حضور رقيب اصلاح طلب لازم است. آقای توفیقی، اين تمايز ميان اصول گرايان نشانه چيست؟

اولاً اين تمايز در حدی نيست که معنا دار باشد. همه اصولگرايان چه تندروهايی مانند جنتی و آقای حسينيان چه حالا اگر بشود تعبير ميانه رو را به کار برد که به نظر من مسئله دارد در مورد آقای حبيبی يا آقای کنعانيان، آنها به هر حال متوجه اين قضيه هستند که برگزاری يک انتخابات بدون حضور رقيب و بدون امکان اينکه در ذهن جامعه واقعی بودن اين انتخابات القاء شود امکان پذير نيست. يا اينها قادر به تحمل آقای خاتمی و ايده های اصلاحی ايشان هستند يا نه، نشان می دهد که به هيچ وجه دعوتی از سوی موتلفه برای حضور اصلاح طلبان نيست. بلکه آنها می خواهند زمينه بازی را به گونه ای در ذهن جامعه القاء کنند که بله يک واقعيتی از انتخابات وجود دارد و يک رقابت واقعی هست که بتوانند به گونه ای حضور مردم را داشته باشند. چون متعاقب انتخابات رياست جمهوری هشتم يا رياست جمهوری دهم کاهش مشروعيت جمهوری اسلامی در ميان مردم کاملاً محرز است. و اين چيزی نيست که از ديد کارشناسان و جناح اصولگرا مخفی مانده باشد.

به هر حال آنها يک انتخابات برای خودشان مهم و گسترده در مجلس نهم پيش رو دارند که بايد زمينه های حضور مردم را فراهم کنند که با توجه به وضعيتی که در حال حاضر جامعه ما با آن مواجه هست و کاهش مشروعيت شديدی که جمهوری اسلامی با آن دست به گريبان است، به نظر نمی آيد که زمينه های حضور مردم فراهم باشد.

اگر آقای حبيبی صحبت از حضور اصلاح طلبان می کنند، نه به معنای حضور اصلاح طلبانی مانند آقای خاتمی، کروبی و يا موسوی است. بلکه ايشان هم به نوعی قصد اين را دارند که يک شبه دموکراسی، يک شبه گردش قدرت را نشان دهند که چندان تفاوتی با بخش تندروی حاکميت ندارند.

آقای علمداری، شما چه فکر می کنيد؟ تمايز ميان دو جناح اصولگرا تا چه حد می تواند پيشاپيش انتخابات پيش روی مجلس کارساز باشد؟

اظهار نظر هايی که از طرف اصولگرايان به اصطلاح غير تندرو انجام می گيرد، چند دليل درش نهفته است. نخست اين که اين ظاهر دموکراسی يا انتخابات آزادی که جمهوری اسلامی برگزار می کند، به طور کلی با اين وضعيتی که جنتی ها و شريعتمداری و اينها ترسيم می کنند از بين خواهد رفت. اين عوام فريبی که تا به حال بخشی از حاکميت بوده، تبديل به يک چهره عريان می شود که به ضرر جمهوری اسلامی تمام می شود.

داستان آقای خاتمی و جمهوری اسلامی به نظر من داستان يک پدری است که کودکش دچار سرطان شده باشد. اين پدر با اين که می داند که بر اساس منطق و استدلال هيچ راهی برای نجات کودکش وجود ندارد اما بر مبنای عشق و احساسی که دارد در عين حال از هيچ تلاشی برای پيدا کردن يک راه ديگر دريغ نمی کند و هرگز خودش هم به استقبال مرگ اين کودک که زحمت های زياد و اميدهای فراوانی به او داشته، نخواهد رفت.
اگر بر اين مبنا، رفتارها و حرکت های آقای خاتمی و ساير رهبران جنبش سبز در داخل کشور را تحليل کنيم، به ما کمک خواهد کرد رفتار آنها را و گفتار آنها را دقيق تر بتوانيم تحليل کنيم که از دل آنها يک همگرايی برای جنبش سبز قابل استخراج باشد.

محمدعلی توفیقی
دوم اين که افرادی مثل حبيبی و موتلفه احمدی نژاد را يک اسب چموش می دانند که اگر نشود در اين مجموعه مهارش کرد به اينها هم لگد خواهد زد و دير يا زود حتی آنها را هم از صحنه قدرت خارج خواهد کرد. بنابر اين برای اين که آنها از صحنه قدرت خارج نشوند کسانی را که حداقل اسم اصلاح طلبی دارند در حاشيه يا در سطوح پائين تر قدرت باقی بمانند.

سوم اينکه آن طولانی مدت تر نگاه می کند. به اين معنا که اگر لحظه ای نگاه کنيد مثل آقای جنتی و کسانی که هم فکر ايشان هستند، اين گروه فکر می کند که خطی که بعد از تقلب در انتخابات انجام گرفت، خط زدن و کشتن و سرکوب بوده و اين خط بايد ادامه پيدا کند که جمهوری اسلامی با همين حاکميت کنونی و با همين رهبری باقی بماند.

بر خلاف اين تصوری که تندروها دارند، موتلفه و بخش معتدل تر اصولگرايان معتقدند که نه، وضع شکننده است و بايد طولانی مدت تر نگاه کرد، به اين لحظات نبايد نگاه کرد که می توانند در خيابان ها يک چند هزار نفری را جمع کنند و شعار بدهند و دل يک عده از هواداران خودشان را هم خوش نگاه دارند که وضعيت برگشته به همان وضعيت گذشته.

يک شکافی در درون اصولگرايان به وجود آمده که به نظر من شکاف يک ضرورت تغيير در جامعه است. تغيير در جامعه دو ضرورت لازم دارد. يکی همين شکاف درون حاکميت است. يکی ديگر اين است که در بخش گروه اپوزيسيون يا اصلاح طلب ها يا جنبش سبز بديل قدرت به وجود بيايد، مبارزه را ادامه دهند بدون اين که پا از خطی که می تواند معنای سازش با آنها داشته باشد، معنای کنار آمدن با کسانی که دارند سرکوب می کنند، معنای اين داشته باشد که زندانيان سياسی را ناديده می گيرند، پيدا کند، به مردم آموزش بدهند که اين بخش جنبش مدنی را تقويت کنند و در مقابل قدرت حاکميت قدرت بديلی به وجود بياورند. بايد روی مجموعه جمهوری اسلامی فشار آورد و از طريق فشار آنها را وادار کرد که تن به خواست های مردم از جمله انتخابات آزاد، حذف نظارت استصوابی بدهند.

جنبش سبز با توجه به مشکلات ساليان بيش از سه دهه که برای مردم به وجود آمده، بايد متوجه شده باشد که مشکل اساسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی است. بنابراين بايد خواست محوری جنبش سبز را همين قرار دهند که ما خواهان اين هستيم که قانون اساسی تغيير پيدا کند و بر اساس اين خواست استراتژی شان را تعيين کنند و در اين راستاست که به نظر می آيد شکافی که درون حاکميت وجود دارد و به نظر می آيد بزرگ تر هم خواهد شد به نفع جنبش سبز تمام خواهد شد.

آقای توفيقی، آقای علمداری صحبت از حذف نظارت استصوابی و تغيير قانون اساسی به ميان آوردند به عنوان بخشی از استراتژی آن چه انتخابات آزاد می نامند. در خارج از کشور برخی فعالان سياسی بر اين استراتژی انتخابات آزاد و بر بخشی از مواضع ميرحسين موسوی تاکيد می کنند که می گويد همه گرايش های سياسی ايران فارغ از نوع تفکر بايد بتوانند در يک انتخابات نامزد معرفی کنند. اين نوع تاکيد، ميرحسين موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی را در چه شرايطی قرار می دهد؟ آيا سران اصلاح طلب قادر هستند تا حد حذف نظارت استصوابی پيش روند؟

صحبت های آقای خاتمی، موسوی و کروبی اگر چه از سه منبع جداگانه شنيده می شود اما همه آنها را می شود در يک راستا تعريف کرد. البته اين واقعيت تفاوت افراد، منش، رويکرد و سوابق آنها را هم بايد در نظر گرفت. اما امروز رهبران جنبش سبز، همه آنها بر برگزاری يک انتخابات آزاد تاکيد می کنند و آن چه که برای آنها تبديل به يک استراتژی شده، خود حضور در انتخابات نيست.

در جمهوری اسلامی ولايت فقيهی و آن چه که آقای خامنه ای و اطرافيان شان هستند، حضور در انتخابات بدون پيش شرط و قيد هر گونه اما و اگر و تحت هر شرايطی است.

در حالی که اصلاح طلبان اين استراتژی را امروز قبول ندارند و همانطور که می بينيم آقای خاتمی اين حرف ها را هم به معنای حضور معنی نکردند. گفتند اگر اين شرايط فراهم شود، و شرطی که گذاشتند، آزادی زندانيان سياسی است، فراهم شدن يک زمينه برای رقابت همه گروه های سياسی و در عين حال برگزاری انتخابات آزاد. شما اگر اين را مقايسه کنيد با آن چه که آقای موسوی در بيانيه ۱۷ شان مطرح کردند، می بينيد که همه آنها از يک محور حدوداً مشترک برخوردار هستند و همينطور آقای کروبی هم بر اين تاکيد داشتند.

آقای خاتمی و همينطور ساير رهبران جنبش را بايد در دايره تعريف هايی که خودشان از رويکرد و استراتژی و نوع حرکت شان ارائه داده اند، بررسی کرد. نمی توان فقط با استناد به اين که ما چه دوست داريم و يا ديگران چه انتظاراتی دارند، افراد را تحليل کرد.

داستان آقای خاتمی و جمهوری اسلامی به نظر من داستان يک پدری است که کودکش دچار سرطان شده باشد. اين پدر با اين که می داند که بر اساس منطق و استدلال هيچ راهی برای نجات کودکش وجود ندارد اما بر مبنای عشق و احساسی که دارد در عين حال از هيچ تلاشی برای پيدا کردن يک راه ديگر دريغ نمی کند و هرگز خودش هم به استقبال مرگ اين کودک که زحمت های زياد و اميدهای فراوانی به او داشته، نخواهد رفت.

اگر بر اين مبنا، رفتارها و حرکت های آقای خاتمی و ساير رهبران جنبش سبز در داخل کشور را تحليل کنيم، به ما کمک خواهد کرد رفتار آنها را و گفتار آنها را دقيق تر بتوانيم تحليل کنيم که از دل آنها يک همگرايی برای جنبش سبز قابل استخراج باشد.

آقای علمداری، انتخابات رقابتی ميان اصولگرايان و اصلاح طلبان بدون حذف نظارت استصوابی می تواند طيف سکولار تحول طلب را تحت شرايطی راضی کند، يا پاسخ از الان منفی است؟

به نظر من پاسخ منفی است و داخل ايران هم من فکر می کنم که اگر حتی آقايان کروبی، موسوی و خاتمی را هم در نظر داشته باشيم، آنها هم پاسخ مثبتی نخواهند داد. به دليل اين که آنها در انتخابات دوره دهم تجربه کردند. تنها دليلی که مردم به جنبش پيوستند، قاطعيت به خصوص موسوی و کروبی در برابر جناح اصولگرايانی که همواره با تقلب کارش را به پيش برده بود. اگر باز مثل دوره های قبل اصلاح طلبان می خواستند با کنار آمدن و سازش کردن با جناح حاکم در انتخابات شرکت کنند، به طور مسلم آن چيزی که اتفاق افتاد، اتفاق نمی افتاد و مردم به دليل نااميدی که دوره به دوره روی هم تلنبار شده در انتخابات شرکت نمی کردند.

درس هايی که ما تا به حال گرفتيم به کار گرفته شود و دوباره هی برنگرديم سر خط اول و از آنجا شروع کنيم. جمهوری اسلامی تا به حال نگفته که انتخاباتی که طی اين ۳۲ سال برگزار کرده انتخابات غيرآزاد بوده. همواره گفته که انتخابات آزاد بوده. بنابراين اينکه معنی انتخابات چيست، برای گروه ها و جريانهای مختلف يک سان نيست. هر کسی يک جوری اين را تعبير می کند. بايد يک معيار مشخصی پيدا شود و آن معيار به نظر من البته اين است که ما داور منصف داشته باشيم؛ نه شورای نگهبان.

داوری داشته باشيم که طرف اصولگرايان يا اصلاح طلبان نباشند. اين به اين معنا نيست که فقط روز انتخابات مردم آزادانه رای شان را به صندوق بياندازند. آزادی انتخابات به اين معناست که رسانه ها آزاد باشند. احزاب آزاد باشند. اجتماعات آزاد باشند. گفته و انديشه آزاد باشد. زندانی سياسی نداشته باشيم. اگر اينها هيچکدام انجام نگيرد، خب آزادی انتخابات اصلاً معنی پيدا نمی کند.

واکنش کيهان در برابر گفته های به نظر من تاکتيکی... حالا آقای خاتمی ممکن است بگويد نه استراتژی من همين هست و بود، ولی به نظر من اين را بايد تاکتيک نگاه کرد... واکنش کيهان در برابر گفته های آقای خاتمی و اين سه شرط نشان دهنده اين است که نبايد اميد کاذب در جامعه ايجاد کرد.

در برابر سه شرط بسيار معقول و منطقی و اندک که آقای خاتمی طرح کرده، کيهان تهمت های بسيار سنگين جنايت و خيانت و جاسوسی به ايشان زده. پيگيری و تعقيب و محاکمه و از اين مسائل هست. بنابراين اميد کاذب در جامعه ايجاد نکند، مردم را تشويق بکند که در انتخابات شرکت کنند که نه اين جور نخواهد بود، يک طور ديگر از کار در خواهد آمد. نيروهای اصلاح طلب و جنبش سبز هنوز استراتژی خودش را پيدا نکرده. از ديد خودم اين طور نگاه می کنم که اين استراتژی بايد اين جور باشد که به مردم تفهيم شود که مشکل اساسی از قانون اساسی است، ضد و نقيض هايی که در قانون اساسی وجود دارد، قدرت مطلقی که به رهبر داده و رهبر می تواند تمام آن نهادهايی را که در جامعه تعيين کننده هستند خودش انتخاب کند. بنابراين ما ناچار هستيم اين خواست تغيير قانون اساسی را بکنيم محور خواست هايمان و در کنار آن انتخابات آزاد و آزادی مطبوعات و آزادی زندان سياسی را طرح کنيم.

اگر اين استراتژی به نظر من پيدا نشود، ايجاد شکاف بيشتر بين دو جناحی که با هم در درون حکومت اختلاف دارند و دوم ايجاد يک بديل قدرت در درون نيروهای اپوزيسيون، نيروهای دموکراسی خواه و اصلاح طلب به وجود نخواهد آمد.

آقای توفيقی، نکته ای هست که در صحبت های آقای علمداری که شما فکر کنيد می توان جور ديگری تعبير کرد؟

آقای خاتمی واقعاً اين بحث ها را به عنوان يک استراتژی مطرح کرده اند. سوابق ايشان، تجارب ايشان، موقعيت ايشان، اساساً اين گونه رفتار کردن و اين گونه ديدن قضايا و تجزيه و تحليل مسائل را به نظر من طبیعی جلوه می دهد.

آقای خاتمی همانی است که بوده و اين بحث هايی هم که مطرح کرده اند چيزهای جديدی نيست. منتها به نظر من می شود آن را يک گام نو به حساب آورد. چرا؟ قبلاً هميشه اصلاح طلبان با همه بحث هايی که می کردند، بايد انتخابات آزاد و رقابتی باشد و چه و چه... در انتخابات شرکت می کردند. اما اين بار به نظر می رسد که اساساً در حال تنظیم استراتژی خودشان هستند، به هيچ عنوان در يک انتخابات مانند آن چه که در ساليان گذشته و مخصوصاً در انتخابات رياست جمهوری دهم بوده، شرکت نکنند و اين می تواند يک ضربه سنگينی به اقتدارگرايان باشد به خاطر اين که آن مشروعيتی را که از دست داده اند، بيش از پيش در ميان جامعه از بين خواهد برد.

آخرين نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم، همانطور که بارها آقايان موسوی و کروبی و خاتمی مطرح کردند، نمی شود جنبش سبز را فقط جنبش سبز يا جنبش اصلاح طلبان به حساب آورد. اين جنبش از اجزای مختلفی تشکيل شده و آن چه که آقای دکتر علمداری تحت عنوان استراتژی تغيير قانون اساسی به آن اشاره کردند می تواند در بخش های ديگر اين جنبش از يک نمود پررنگی برخوردار باشد و آنها بيشتر روی اين کار کنند. مثل کسانی که در خارج از کشور هستند و در يک فضای فعاليت آزادانه تر و فضای متفاوت می توانند حرکت کنند. به هر حال همگرايی و هم افزايی انرژی و پتانسيل اين جنبش در داخل و خارج کشور تنها شرطی است که می تواند در جامعه ايران يک تحول دموکراتيک ايجاد کند.

آقای علمداری، نکته ای در صحبت های آقای توفيقی بود که بخواهيد در مورد آن صحبت کنيد؟

اختلافی وجود ندارد. من خودم برداشتم اين است که اگر آقای خاتمی اين را به صورت تاکتيک طرح می کرد يا کرده باشد، درست است و اصولی. ولی اگر به صورت استراتژی طرح کرده باشد، باعث ايجاد اميد کاذب و پراکندن جنبش سبز و تکرار طرح های شکست خورده است. اما فکر می کنم به عنوان يک تاکتيک بسيار درست است چرا که می تواند نتايج بسيار مثبت و مختلفی به بار بياورد.
از جمله اين که در درون اصولگرايان تضاد ايجاد کند، که يکی از ضرورت های جنبش اصلاح طلبی است. از جمله اين که می تواند نشان دهد که آرايش نيروها در جامعه چگونه است و اين واکنش نيروهای اصولگرا، بخش تندرو، نشان دهنده اين است که آنها خودشان به اين امر واقف اند و اذعان می کنند که از توان و حمايت اکثريت مردم در جامعه برخوردار نيستند و می ترسند که اگر اصلاح طلبان حتی اصلاح طلبان بسيار معتدل وارد گود انتخابات شوند، ميدان از اينها گرفته شود.

نکته ديگری که من فکر می کنم در اظهارات سران موتلفه به طور غيرمستقيم نهفته است اين است که در انتخابات مجلس که بايد به ۲۹۰ نماينده رای داده شود، امکان تقلب به آن صورت که در انتخابات رياست جمهوری به يک نفر رای داده می شود، وجود ندارد يا اگر وجود داشته باشد، بسيار مشکل است و می تواند اينها را در درون خودشان به اختلافات جديد تری برساند. به دليل اين که سر اين که به نفع چه کسی تقلب کنند، به نفع اصولگرايان تندرو يا کندرو تقلب کنند، دعوا مرافعه خواهد شد. به اين صورت که چه کسی را اصلاح طلب بدانند و چه کسی را اصلاح طلب ندانند و چه کسی را در بازی شرکت دهند و چه کسی را در بازی شرکت ندهند، می تواند موجب اختلافات شود.

اگر به صورت تاکتيکی طرح کنيم باز هم که آقای خاتمی طرح کرده، واکنش تندروهای درون حکومت باعث خواهد شد که پرده جديدی از خشونت طلبی و زورگويی و قلدری گروه حاکم را به مردم و جهانيان نشان دهد و اين به نظر من دستاورد ديگری است که توسط خود کسانی که دارند اين کار را می کنند، برملاء می شود. بنابراين تاکتيک هايی از اين نوع و تکرار اين تاکتيک ها بسيار مثبت است. ولی هيچکدام از اين تاکتيک ها، هر چقدر هم مثبت باشد، جای نياز به يک استراتژی که اين تاکتيک ها در خدمت آن قرار بگيرد را نمی گيرد و به نظر من، تکرار می کنم، که آن استراتژی استراتژی خواست تغيير قانون اساسی است.


۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد فضای سیاسی کشور را بسته و خوفناک نامید

مصاحبه با رادیوبین المللی فرانسه

محمد علی توفیقی فعال سیاسی مقیم فرانسه معتقد است که گر چه بخاطر فشار ها و تعطیلی نشریات شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد، بنظر می رسد که فعالیت آنها محدود شده است، اما می توان گفت که این جریان همچنان زنده است و کماکان به فعالیت های خود، با موضع گیری در مواقع مقتضی ادامه می دهد.

بیانیه ای با امضای شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد منتشر شده است که در آن نویسندگان بیانیه، مسئولان کشور راگروه تند روی حاکم" نامیده و به رفتارهای " خشن، تحریک آمیز و بحران آفرین" آنان اعتراض کرده اند"

این بیانیه با اشاره به تشدید حملات رسانه ای علیه رهبران جنبش سبز و گسترش موج دستگیری فعالان سیاسی ، فرهنگی و دانشجوئی و نیز تداوم اعدام های سیاسی نتیجه گرفته است که " اراده ای جدی برای تشدید بحران و نیز امنیتی کردن فضای کشور وجود دارد.

محمد علی توفیقی تحلیلگر سیاسی در فرانسه که قبلاً در مرکزیت شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد فعال بوده است در باره علت انتشار این بیانیه و مواضع آن توضیحاتی داده اند که شما را به شنیدن آن دعوت می کنیم.

برای شنیدن اینجا را کلیک کنید