برخلاف آنچه حاکمیت در تبلیغات خود اعلام می کند نه تنها جنبش سبز (یا از دید آنها فتنه) از میان نرفته؛ بلکه از یک روند روبه رشد و فزاینده نیز برخوردار بوده است. این جنبش را نمی توان و نباید تنها در صحنه خیابان ارزیابی نمود؛ هر جنبش ابعاد مختلفی می تواند داشته باشد که تظاهرات خیابانی هم یکی از این ابعاد است.
اما دلایلی که برای این ادعای خود یعنی زنده بودن جنبش سبز می توانم ارائه دهم:
اولا این جنبش روند تکاملی داشته است، یعنی حرکتی که ابتدا تنها برای اعتراض به تقلب در انتخابات پدید آمده بود به سرعت به یک درخواست عمومی برای تغییرات اساسی در ساختار حقیقی قدرت تبدیل شد. نگاهی به بیانیه ها و سیر شعارها نشان می دهد که برآورده شدن آنها جز با جابجایی قدرت مستقر میسر نیست.
ثانیا در سطح رهبری جنبش مخصوصا در داخل کشور که فشارها و تهدیدات شدیدی برای توبه و استغفار و یا حداقل سکوت و انفعال آنها وجود داشته است تا این لحظه پافشاری بر عدم قبول نتایج انتخابات، مشروعیت قائل نشدن برای دولت کودتا و ارتقا مطالبات از بازنگری در نتایج انتخابات به ضرورت اصلاحات عمیق در همه ابعاد حاکمیت رسیده است.همچنین انرژی مادی و معنوی شدیدی که حاکمیت برای کنترل امنیتی فضا صرف می کند نشان از پتانسیل بالایی دارد که در قالب جنبش سبز برای تغییر وضع موجود و دمکراتیزه کردن ساختار قدرت در ایران خود را آشکار کرده است. اگرچه در نتیجه برخوردهای خشن و سرکوب شدید، حضور مردم در خیابان کاهش پیدا کرده است اما حاکمیت بخوبی دریافته است که چون ریشه ها و دلایل اعتراض مردم – که بنظرمن در استبداد دینی نهفته است- همچنان پابرجاست لذا آتش مخالفت مردم در زیر خاکستر تنها پنهان شده است و وزش هر نسیمی می تواند اوضاع را به شدت بحرانی نماید به همین دلیل تا این لحظه اجازه نداده اند که حتی برای یادبود کشته شدگان وقایع اخیرمراسم های سنتی عزاداری برگزار شود تا چه رسد به صدور مجوز راهپیمایی برای سالگرد 22 خرداد! کنترل امنیتی کشور که به قیمت تعطیل سایر امور تمام شده است در نتیجه وحشت از بروز راهپیمای ها و اعتراضات مردمی است.
مهمترین دستاوردهای این جنبش
مهمترین دستاورد این جنبش کاهش مشروعیت حکومت فقها و افزایش شانس دمکراتیزاسیون ساختار قدرت و جامعه در ایران بوده است. حکومتی که ناتوان از پاسخگویی به اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی مردم خود باشد و در جواب پرسش ساده ای نظیر "رای من کجاست؟" از خشن ترین روش ها برای سرکوب استفاده نماید در حقیقت حکم به مرگ خود داده است . اقدامات بی نتیجه ای مانند بستن مطبوعات ، بازاداشت فعالان سیاسی و روزنامه نگاران و فجایعی مانند کهریزک،احکام سنگین زندان و یا اعدام که به تنفس مصنوعی برای احیای یک مرده می ماند، ممکن است بتواند چند صباحی به تدوام استبداد دینی در ایران یاری برساند اما در دنیای امروز جایی برای حکومت های فاشیستی باقی نمانده و در عین حال ناکارآمدی شدیدی که نظام موجود در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با آن مواجه شده است حتی زمینه های ادامه یک دیکتاتوری صالح را هم از آنها سلب کرده است. از سوی دیگر ماهیت مسالمت آمیز و مدنی جنبش سبز و تاکید بر خواسته های دمکراتیک این امیدواری را پدیدآورده که پروسه ناتمام و طولانی دمکراتیزاسیون در ایران به نقطه نهایی خود که تشکیل یک حکومت مدرن و منطبق بر اراده مردم باشد ، نزدیک شده است.
تمایز جنبش از حرکت های مشابه
در سی سال گذشته حرکت های مختلف و متفاوتی از اصلاحی تا براندازی وجود داشته است اما هیچکدام از این جنبش ها نتوانسته بودند نوعی همگرایی اثرگذار بین اپوزیسیون و مخالفان خارج و داخل کشور ایجاد نمایند اما جنبش سبز این نقص جدی را برطرف کرد و نوعی سینرژیسم(همگرایی نیرو) پدید آمد که مشابه آن را در گذشته شاهد نیستیم. به رسمیت شناخته شدن و اعلام حمایت بسیاری از کشورهای خارجی نیز یکی دیگر از ویژگی های متمایز کننده این حرکت است.همچنین پس از انقلاب بهمن 57 برای اولین بار تظاهرات های میلیونی مردم در ساختاری خارج از اراده و سازماندهی دستگاه های تبلیغی حاکمیت اتفاق افتاد و بنوعی پرهیز مردم از رویایی با حاکمیت از میان رفت.
پلات فورم، رهبری و روش های جنبش
جنبش موجود، جنبشی گسترده میان طبقه متوسط شهری جامعه است که در فرآیند دموکراتیزاسیون جامعه ایران اتفاق افتاده است. این حرکت مدرن، در نتیجه ناتوانی حکومت (ایدئولوژیک یا دانشی) در پاسخگویی به انتظارات بخش قابل توجهی از جمعیت کشور بوجود آمده و به دیگر سخن می توان آن را با " ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی" نیز مرتبط دانست. رشد (کمی و کیفی) سریع طبقه متوسط شهری ایران از یک سو و ساختار سنتی اجتماع و قدرت حاکم از دیگر سوعدم توازن و چالش آشکاری را سبب شده است که پس از انتخابات اخیر همچون یک کوه یخ تنها بخش کوچکی از آن مشاهده شد که به مرور زمان خود را بیشتر نمایان خواهد کرد. بنابراین جنبش سبز را می توان تمایل اکثریت مردم برای "تغییر مسالمت آمیز" حکومت تلقی نمود به همین دلیل بنظرم می تواند بعنوان یک پلات فورم مناسب-بدلیل فراگیری و گستردگی- برای همگرایی سایر جنبش های فعال در ایران عمل نماید. خوشبختانه رهبری جنبش هم متمرکز و فردی نیست این نکته مهمی است زیرا می تواند در پیش گیری از تکرار تجارب تلخ گذشته که بصورت بازتولید استبداد و روابط سلطه طلبانه ی پس از انقلاب خود را نشان داد موثر باشد.
مدرن بودن این جنبش و گستردگی اجتماعی آن باعث شده است که روش ها ی مورد استفاده، مبتنی بر الزامات مبارزات بدون خشونت باشد یعنی در برابر وحشیانه ترین اقدامات حکومت برای سرکوب، بازهم مردم و رهبران جنبش روش های مسالمت آمیز را بکاربردند این مهم می تواند در نهادینه کردن اصل مدارا و تساهل که لازمه شکوفایی و غلبه فرهنگ دمکراسی است بسیارموثر باشد.
ارتباط جنبش سبز با جنبش های دیگری که از قبل وجود داشته اند
جامعه در حال گذار ایران سالیان درازی است که صحنه بروز شکاف های اجتماعی متعدد است که حاصل رهایش انرژی آنها بصورت جنبش های فعال دانشجویی، قومی، کارگری، زنان و.... خود را نشان داده است. این جنبش ها مخصوصا در سالهای پایانی دهه 70 بدلیل ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی و رسانه ای که بدنبال برسرکارآمدن محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب ایران، برای مدت کوتاهی پدید آمده بود از امکان ظهور و بروز بیشتری برخوردار شدند اما همین فرصت زود گذرکافی بود تا با بهره گیری از روش های نوین به تجدید سازمان و نوسازی خود بپردازند بگونه ای که علیرغم تلاش های گسترده حاکمیت برای سرکوب از طریق بستن مطبوعات، زندانی نمودن فعالان این عرصه ها و ارعاب و تهدید، این حرکت های اجتماعی همچنان وجود داشته و از پتانسیل قابل توجهی نیز برای ایجاد تغییر برخوردار هستند. حرکت اعتراضی مردم ایران به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم که بعدها به جنبش سبز معروف شد در نتیجه زمینه های اجتماعی که این حرکت ها از قبل فراهم کرده بودند توانست از چنان گستردگی برخوردار شود که از یک سو بقای جمهوری اسلامی را با خطر مواجه سازد و از دیگرسو توجه جهانیان را به خود جلب نماید.بنظر من متقابلا زمینه های بهره مندی این جنبش ها از پلات فورم جنبش سبز برای تامین مطالبات آنها فراهم است که باید از آن حداکثر استفاده را نمود.